درود بر آن #خورشید مشرق زمین
ڪه خورشید به پابوسیش از شرق سر برمیآورد.
چه زیبا لحظه اےست هربار ڪه پا به ارض طوس میگذارم و احساس میڪنم دعوتی دیگر از امام همام - ڪه هستیام به فداے اوست - را لبیڪ گفته ام.
چه زیباست آنڪه با نگاهم بارگاه ملڪوتیاش را بوسهباران میڪنم احساسی سبڪ ، ماورایی ڪه ژرفاے وجودم را به طواف ضریح ڪهرباییاش میڪشاند براے قدم نهادن به آن مأمن قلبها ، لحظه شمارے میڪنم.
باید آماده شوم، معطر باشم، پاڪ باشم، پاڪیاے ڪه فراتر از ظاهرم باشد تا بتوانم بیشتر در آن ، دریاے زیبا ، غوطه ور گردم و لؤلؤ و مرجانهاے معرفت بیشترے در وجود خود جمع ڪنم
هرچه هست آنجاست ، نور است و نور.
باید آینه وجود را چنان صیقل دهم ڪه زیباترین بازتاب را از آن تلألؤ بیهمتا داشته باشم ، قلبم را متوجه حضور میڪنم از هرچه غیر اوست پاڪش میڪنم آنطور ڪه دوست میدارد میشوم
ذهنم را معطوفش میکنم چشمانم را، گوشهایم را، زبانم را، با توبه اے پاڪ میڪنم و باطن و ظاهرم را یکی میڪنم ڪه این ظاهر ، آینه باطن است ، غسل زیارت میڪنم ظاهرم را زیبنده یڪ بنده ڪه دل به مولاے خود بسته میڪنم.
به رفتارم توجه بیشترے دارم ڪه محبوبم رنجیده خاطر نشود ذهنم را در احاطهاے از نور متمرڪز میڪنم و جسمم رادر حجابی از عفاف آنطور ڪه او میخواهد مزین میڪنم مبادا ڪسی فڪر ڪند ڪه من براے غیر محبوبم اینجا هستم، چشمانم را از هرچه غیر اوست بر میدارم.
نگاهی به آداب زیارتش میاندازم و حرڪت میڪنم در مقابل گنبدش
سرتعظیم فرود میآورم
سلامی با تمام وجودم
اشڪهایم جارے است ، اشڪ شوق است ڪه توفیق دیدارش بیتابم ڪرده است
پا به صحن و سرایش مینهم
اینجا #بهشت است نه،
عرش خداست ڪه به زیر پایم میچرخد
دلم همراه ڪبوتران حرمش در طواف آن نور به پرواز در آمده . . . .
هدایت شده از خودسازے و تࢪڪ گناھ
درود بر آن #خورشید مشرق زمین
ڪه خورشید به پابوسیش از شرق سر برمیآورد.
چه زیبا لحظه اےست هربار ڪه پا به ارض طوس میگذارم و احساس میڪنم دعوتی دیگر از امام همام - ڪه هستیام به فداے اوست - را لبیڪ گفته ام.
چه زیباست آنڪه با نگاهم بارگاه ملڪوتیاش را بوسهباران میڪنم احساسی سبڪ ، ماورایی ڪه ژرفاے وجودم را به طواف ضریح ڪهرباییاش میڪشاند براے قدم نهادن به آن مأمن قلبها ، لحظه شمارے میڪنم.
باید آماده شوم، معطر باشم، پاڪ باشم، پاڪیاے ڪه فراتر از ظاهرم باشد تا بتوانم بیشتر در آن ، دریاے زیبا ، غوطه ور گردم و لؤلؤ و مرجانهاے معرفت بیشترے در وجود خود جمع ڪنم
هرچه هست آنجاست ، نور است و نور.
باید آینه وجود را چنان صیقل دهم ڪه زیباترین بازتاب را از آن تلألؤ بیهمتا داشته باشم ، قلبم را متوجه حضور میڪنم از هرچه غیر اوست پاڪش میڪنم آنطور ڪه دوست میدارد میشوم
ذهنم را معطوفش میکنم چشمانم را، گوشهایم را، زبانم را، با توبه اے پاڪ میڪنم و باطن و ظاهرم را یکی میڪنم ڪه این ظاهر ، آینه باطن است ، غسل زیارت میڪنم ظاهرم را زیبنده یڪ بنده ڪه دل به مولاے خود بسته میڪنم.
به رفتارم توجه بیشترے دارم ڪه محبوبم رنجیده خاطر نشود ذهنم را در احاطهاے از نور متمرڪز میڪنم و جسمم رادر حجابی از عفاف آنطور ڪه او میخواهد مزین میڪنم مبادا ڪسی فڪر ڪند ڪه من براے غیر محبوبم اینجا هستم، چشمانم را از هرچه غیر اوست بر میدارم.
نگاهی به آداب زیارتش میاندازم و حرڪت میڪنم در مقابل گنبدش
سرتعظیم فرود میآورم
سلامی با تمام وجودم
اشڪهایم جارے است ، اشڪ شوق است ڪه توفیق دیدارش بیتابم ڪرده است
پا به صحن و سرایش مینهم
اینجا #بهشت است نه،
عرش خداست ڪه به زیر پایم میچرخد
دلم همراه ڪبوتران حرمش در طواف آن نور به پرواز در آمده . . . .