خودسازے و تࢪڪ گناھ
🌹🍃 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_شصتو_دوم يڪ روز مدير مدرسه راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت ڪر
✨ ✨ ✨
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_شصتو_سوم
در ڪلاسداری بســيار قوے بود، به موقع ميخنديد. به موقع جَذَبه داشت.
زنگ هاے تفريح را به حياط مدرسه مي آمد. اکثر بچه ها در ڪنارآقاي هادے جمع مي شدند. اولين نفر به مدرسه مي آمد و آخرين نفر خارج مي شد و هميشه در اطرافش پر از دانش آموز بود.
در آن زمان ڪه جريانات سياســي فعال شده بودند، ابراهيم بهترين محل را براے خدمت به انقلاب انتخاب ڪرد. فرامــوش نمیڪنم، تعــدادے از بچه ها تحت تاثير گروه هاے سياســي قرار گرفته بودند.
يك شب آن ها را به مسجد دعوت ڪرد. با حضور چند تن از دوســتان انقلابي و مســلط به مســائل، جلسه پرسش و پاســخ راه انداخت.
آن شب همه سؤالات بچه ها جواب داده شد.
وقتي جلسه آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود!
ســال تحصيلي ۵۸_۵۹ آقــاےهادے به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد.
هر چند ڪه سال اول و آخر تدريس او بود.
اول مهر ۵۹ حڪم اســتخدامي ابراهيم براے منطقــه ۱۲ آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر ڪلاس برود.
درآن سال مشغوليت هاے ابراهيم بسيار زياد بود؛
تدريس در مدرسه، فعاليت در کميته، ورزش باســتاني و ڪشتي، مســجد و مداحي در هيئت و حضور در بســيارے از برنامههاے انقلابي و...
ڪه براے انجام هر ڪدام از آن ها به چند نفر احتياج است!
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd