خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_چهارم ابوجعفر راوی: حسين الله كرم، فرج الله مراديان روزهاي
سلام بر ابراهیم ☀️
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_پنجم
با تاريك شدن هوا و پس از خواندن نماز حركت كرديم.
من و رضا گوديني به سمت جاده آسفالته و بقيه بچه ها به سمت جاده خاكي رفتند.
در اطراف جاده پناه گرفتيم. وقتي جاده خلوت شــد به ســرعت روي جاده رفتيم.
دو عدد مين ضد خودرو را در داخل چاله هاي موجود كار گذاشتيم.
روي آن را با كمي خاك پوشانديم و سريع به سمت جاده خاكي حركت كرديم.
از نقــل و انتقالات نيروهای دشــمن معلوم بود كــه عراقي ها هنوز بر روي بازي دراز درگير هســتند. بيشــتر نيروهــا و خودروهاي عراقي به آن ســمت مي رفتند.
هنوز به جاده خاكي نرسيده بوديم كه صداي انفجار مهيبي از پشت سرمان شنيديم.
ناگهان هر دوي ما نشستيم و به سمت عقب برگشتيم!
يك تانك عراقي روي مين رفته بود و در حال سوختن بود.
بعد از لحظاتي گلوله هاي داخل تانك نيز يكي پس از ديگري منفجر شــد.
تمام دشــت از ســوختن تانك روشن شــده بود. ترس و دلهره عجيبي در دل عراقي ها افتاده بود. به طوري كه اكثر نگهبان هاي عراقي بدون هدف شليك مي كردند.
وقتي به ابراهيم و بچه ها رسيديم،
آن ها هم كار خودشان را انجام داده بودند. با هم به سمت ارتفاعات حركت كرديم.
ابراهيم گفت: تا صبح وقت زيادي داريم. اســلحه و امكانات هم داريم،
بياييد با كمين زدن، وحشت بيشتري در دل دشمن ايجاد كنيم.
هنوز صحبت هاي ابراهيم تمام نشده بود که ناگهان صداي انفجاري از داخل جاده خاكي شــنيده شد.
يك خودرو عراقي روي مين رفت و منهدم شد.
همه ما از اينكه عمليات موفق بود خوشحال شديم.
صداي تيراندازي عراقي ها بسيار زياد شد.
آن ها فهميده بودند كه نيروهاي ما در مواضع آن ها نفوذ كرده اند
براي همين شروع به شليك خمپاره و منور كردند.
ما هم با عجله به سمت كوه رفتيم.
روبروي ما يك تپه بود.
يكدفعه يك جيپ عراقي از پشــت آن به سمت ما
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd