eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.7هزار دنبال‌کننده
713 عکس
838 ویدیو
52 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2173240167C847a1cc6ec گروه پاسخ به سؤالات شرعی خانمها‌ ⚘💙 ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
خودسازے و تࢪڪ گناھ
☀️ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی‌و_نهم پيوند الهي راوی: رضا هادي عصر يڪي از روزها بود. ابر
✨🌱✨🌱✨🌱✨ جوان ڪه ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني مي شه ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من مي شناســم، آدم منطقي وخوبيــه. جوان هم گفــت: نمي دونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظی ڪرد و رفت. شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت ڪرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر ڪسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا ڪند، بايد ازدواج ڪند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هســتند ڪه بايد جوان ها را در اين زمينه ڪمڪ ڪنند. حاجي حرف‌هاے ابراهيم را تأييد ڪرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخم هايش رفت تو هم! ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ ڪنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، ڪار بدے ڪرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سڪوت گفت: نه! فرداے آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت ڪرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... يڪ ماه از آن قضيه گذشــت، ابراهيم وقتي از بازار برمی‌گشــت شب بود. آخر ڪوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينڪه يڪ دوســتی شــيطاني را به يڪ پيوند الهي تبديل ڪــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا می دانند. ✍ادامه دارد.... ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
💖🌸💖🌸💖 #قصه_دلبری #قسمت_سی‌و‌نهم تفحص را خیلی دوست داشت. اما بعداز ازدواج ، دیگر پیش نیامد برود ولی
💖🌸💖🌸💖 گاهی ناگهانی تصمیم می‌گرفت. انگار می‌زد به سرش اگه از طرف محل کار مانعی نداشت بی‌هوا می‌رفتیم مشهد یادم است یک بار هنوز خانواده‌ام نیامده بودند تهران . خانه خواهر شوهرم بودم ، که زنگ زد الان بلیط گرفتم بریم مشهد من هم ازخداخواسته کجا بهتر از مشهد ولی راستش تا قبل از ازدواج هیچ‌وقت مشهد این شکلی نرفته بودم ناگهان بدون رزرو هتل .. ولی وقتی رفتم خوشم آمد اصلا انگار همه چیز دست خود امام بود .. خودش همه‌چیز را خیلی بهتر از ما مدیریت می کرد داخل صحن کفش‌هایش را در می‌آورد.. توجیهش این بود که وقتی حضرت موسی (ع) به وادی طور نزدیک می‌شد خدا بهشت گفت " اخلاق نهعلیک " صحن امام رضا را وادی طور می‌پنداشت. وارد صحن که می‌شد بعد السلام و اذن دخول گوشه ای می‌ایستاد و با امام رضا حرف می‌زد جلوتر که می‌رفت محفل و روضه ای بود در گوشه‌ای از حرم ، بین صحن گوهرشاد و جمهوری .. که معروف بود به اتاق اشک .. آن اتاق که با دو سه قالی سه در چهار فرش شده بود غلغله می‌شد نمی‌دانم چطور این‌همه آدم آن داخل جا می‌شدند و فقط آقایان را راه می‌دادند و می‌گفتند روضه خواص است. اگر می‌خواستند به روضه برسند ، باید نماز شکسته ظهر و عصرشان را، با نماز حرام می‌خواندند این‌طوری شاید جا می‌شدند از وقتی در باز می‌شد تا حاج محمود، (خادم آن‌جا ) در را می‌بست شاید سه چهار دقیقه بیشتر طول نمی‌کشید .. خیلی‌ها پشت در می‌ماندند کیپِ کیپ می‌شد و بنده خدا به‌زور در را می‌بست.. چند دفعه کمی دورتر اشتیاق این جماعت را نظاره می‌کردم که چطور دوان دوان خودشان را می‌رسانند داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 🔴🔴 http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd