eitaa logo
گشت ارشاد مدیران
353 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
10.1هزار ویدیو
37 فایل
🚔مطالبه گری حق و روشنگری تکلیف ماست. ارتباط با ما(مطالبه خود را از مدیران و دستگاهها در اینجا ارسال کنید): @Motalebeazmodiran
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆وحشت از اتحاد مسلمین 🌾در زمان حکومت عبدالمَلِک مروان، اختلافات داخلی و هرج‌ومرج بین مسلمین به حدی شدید شد که پادشاه روم با وزرای خود مشورت نمود و تصمیم گرفتند تا از موقعیت پیش‌آمده استفاده کرده و لشکری مهیا نمایند؛ تا علیه آنان وارد جنگ شوند. 🌾همه‌ی وزرا این نظر را پسندیدند؛ اما یکی از آنان که باتجربه بود، نسبت به این مسئله متعرض شد. چون علت را از وی پرسیدند، گفت فردا شما را آگاه می‌کنم. 🌾فردای آن روز، بعد از آن‌که جمعی از بزرگان کشور نزد او جمع شده و در انتظار شنیدن جواب او بودند، دستور داد دو سگ مخالف را آوردند و در وسط میدان رها کردند. آن دو سگ بعد از لحظه‌ای به همدیگر حمله کردند و آن‌قدر زد و خورد کردند که خون از بدن آن‌ها جاری شد. 🌾در این هنگام، آن وزیر گرگی یا روباهی را که در اتاقی دیگر آماده کرده بود، بیرون آورد؛ و در وسط میدان، نزد آن دو سگ رها کرد. تا چشم آن دو (سگ) به مخالف افتاد، دست از اختلاف و نزاع برداشته و به آن گرگ حمله‌ور شدند و او را فراری دادند. 🌾وزیر گفت: مَثَلِ شما و مسلمان‌ها، مَثل دو سگ و گرگ است. هرچند مسلمان‌ها اختلاف داخلی دارند، اما به‌مجرد حمله کردن به آن‌ها، اختلافات داخلی را کنار می‌گذارند و به‌طور دسته‌جمعی با شما وارد جنگ می‌شوند. سخن این وزیر، موردپسند شاه و وزرا واقع شد و از جنگ با مسلمین صرف‌نظر نمودند. نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 13 -مجانی الادب، ج 2، ص 242 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🔆شیعه واقعی بسیار کم است 💥سدیر صیرفی گفت: به محضر امام صادق علیه‌السلام رفتم و گفتم: «چرا قیام نمی‌کنید درحالی‌که شیعه و یاور شما بسیار است؟» فرمود: «چقدر یاور دارم؟» 💥گفتم: صد هزار نفر. فرمود: «صد هزار نفر یاور دارم؟» گفتم: آ «ری شاید دویست هزار نفر هم باشند!» 💥فرمود: «دویست هزار نفر؟» گفتم: «آری و شاید نصف دنیا یاور شما هستند.» امام فرمود: «آیا می‌توانی با ما به قلعه ینبع (که سرسبز و درختان خرما و چشمه داشت) بیایی؟» 💥گفتم: آری. دستور فرمود اسب و الاغی را زین کردند، من زودتر رفتم و سوار الاغ شدم. امام فرمود: «بگذار من سوار الاغ بشوم!» عرض کردم: «اسب برای شما بهتر و مناسب‌تر می‌باشد.» 💥فرمود: الاغ آرام‌تر است. من پیاده گشته و سوار اسب شدم. حضرت سوار بر الاغ شد و حرکت کردیم. در بین راه برای خواندن نماز توقف کردیم. در آنجا جوانی مشغول چرانیدن تعدادی گوسفند بود. 💥حضرت به من فرمود: «اگر من به تعداد این گوسفندان شیعه‌ی واقعی داشتم، قیام می‌کردم!» من پس از نماز، گوسفندان را شمارش کردم، دیدم 17 رأس بودند. 📚(شنیدنی‌های تاریخ، ص 255 -محجه البیضاء، ج 4، ص 366) 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 🔆زبان به بسم‌الله 🔅نمرود را دختری بود به نام رعضه که دارای عقل و هوش بود. وقتی نمرود حضرت ابراهیم علیه‌السلام را در آتش انداخت، به پدرش گفت: «دلم می‌خواهد جایی که مشرف بر آتش است، ببینم تا از حال ابراهیم علیه‌السلام باخبر شوم.» 🔅نمرود قبول کرد، او را به جایگاه مخصوص آوردند؛ چون نگاه کرد، دید ابراهیم علیه‌السلام سالم است! 🔅رعضه فریاد کرد: «ای ابراهیم! به چه چیزی تو در آتش نمی‌سوزی؟» فرمود: «هر کس بر زبانش بسم‌الله الرّحمن الرّحیم باشد و در دلش معرفت خدای تعالی باشد، خداوند او را نمی‌سوزاند.» 🔅رعضه گفت: «آیا اجازه می‌دهی من درون آتش درآیم؟» فرمود: «ابتدا بگو خدا یکی است و ابراهیم علیه‌السلام پیامبر اوست، بعد بیا.» رعضه کلمه‌ی توحید را گفت و به پیامبری او اقرار کرد و درون آتش پرید. 🔅پس به حضرت ابراهیم علیه‌السلام ایمان آورد. بعد نزد پدر بازگشت. نمرود هر چه او را نصیحت کرد، فایده‌ای نبخشید. پس برای سیاست دیگران، او را به چهارمیخ در آفتاب سوزان دوختند تا آتش بر او بگذارند. خداوند جبرئیل علیه‌السلام را امر کرد، او را از عذاب پدر، نجات دهد و به ابراهیم علیه‌السلام ملحق کند، پس از به درک واصل شدن نمرود، حضرت ابراهیم علیه‌السلام او را به ازدواج یکی از پسران خود درآورد و خداوند بیست فرزند پشت‌درپشت به او عطا کرد که به مسند نبوّت رسیدند. 📚(خزینه الجواهر، ص 663 -معارج النبوه) 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾 🔆صعصعه 🍃«احنف بن قیس» می‌گوید: روزی به عمویم صعصعه از درد دل خود شکایت کردم. او مرا بسیار سرزنش کرد و گفت: پسر برادر وقتی یک نوع ناراحتی پیدا می‌کنی اگر به دیگری مانند خود شکایت می‌کنی از دو حال خارج نیست، یا آن شخص دوست توست که البته او هم برایت ناراحت می‌شود و یا دشمن توست که در این صورت شادمان خواهد شد. 🍃ناراحتی خویش را به مخلوقی مانند خود که قدرت برطرف کردن آن را ندارد ابراز مکن؛ به کسی پناه ببر و بگو که تو را به آن ناراحتی مبتلا کرده او خود می‌تواند برطرف نماید. پسر برادر، یکی از چشم‌های من مدّت چهل سال است که هیچ‌چیز را نمی‌بیند، از این پیشامد احدی را مطلع نکرده‌ام حتی زنم نیز نمی‌داند که این چشم من نابینا است. 📚(پند تاریخ، ج 5، ص 188 -الکنی و الالقاب، ج 2، ص ۱۳ 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴 🔆چگونه صبح کردی؟ 🍂1. کسی به حضرت عیسی علیه‌السلام عرض کرد: «چگونه صبح کردی؟» فرمود: «صبح می‌کنم درحالی‌که به آنچه امید به نفع آن دارم، مالک نیستم و به آنچه از بدی‌اش حذر می‌کنم، توانایی دفع آن را ندارم؛ ولی در همه حال مأمور به طاعت و دوری از معصیت او هستم و نمی‌بینم کسی فقیرتر از من باشد.» 🍂2. کسی به اویس قرنی عرض کرد: «چگونه صبح کردی؟» فرمود: «چگونه صبح می‌کند مردی که نمی‌داند آیا به شب می‌رسد یا نه؟ و هرگاه به شب می‌رسد، نمی‌داند به صبح وارد می‌شود یا نه؟» 🍂3. ابوذر فرمود: «صبح می‌کنم درحالی‌که شکر خدا می‌نمایم و از نفْسم شاکی هستم.» 🍂4. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «کسی که صبح کند و همّتش غیر خدا باشد، هرآینه صبح کرده درحالی‌که از زیان‌کاران و دور شدگان از رحمت خداست.» 📚(مصباح الشریعه، باب 78) 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🔆داستان شيطان چه مى كند؟ گويند در زمان دانيال نبى يك روز مردى پيش او آمد و گفت : اى دانيال امان از دست شيطان ، دانيال پرسيد: مگر شيطان چه كرده ؟ مرد گفت : هيچى ، از يك طرف شما انبياء و اولياء به ما درس دين و اخلاق مى دهيد و از طرف ديگر شيطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، كار خوب بكنيم و از بديها دورى نماييم . دانيال پرسيد: چطور نمى گذارد؟ آيا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما را مجبور مى كند كه كار بد كنيد. مرد گفت : نه ، اين طور كه نه ، ولى دايم ما را وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فريب مى دهد و نمى گذارد ديندار و درست كردار باشيم . دانيال گفت : بايد توضيح بدهى كه شيطان چه مى كند، ببينم ، آيا مثلا وقتى مى خواهى نماز بخوانى شيطان نمى گذارد نمازت را بخوانى ؟ آيا وقتى مى خواهى پولى را در راه خدا بدهى شيطان مانع مى شود و نمى گذارد؟ آيا وقتى مى خواهى به مسجد بروى شيطان طناب به گردنت مى اندازد و تو را به قمارخانه مى برد؟ آيا وقتى مى خواهى با مردم خوب حرف بزنى شيطان توى دهانت مى رود و از زبان تو با مردم حرف بد مى زند؟ آيا وقتى مى خواهى با مردم معامله بكنى شيطان مى آيد و زوركى از مردم پول زياد مى گيرد و در جيب تو مى ريزد؟ آيا اين كارها را مى كند؟ مرد گفت نه : اين كارها را نمى تواند بكند ولى نمى دانم چطور بگويم كه شيطان در همه كارى دخالت مى كند، يك جورى دخالت مى كند كه تا مى آييم سرمان را بچرخانيم ما را فريب مى دهد، من از دست شيطان عاجز شده ام ، همه گناههاى من به گردن شيطان است . دانيال گفت : تعجب مى كنم كه تو اينقدر از دست شيطان شكايت دارى ، پس چرا شيطان هيچ وقت نمى تواند مرا فريب بدهد، من هم مثل توام ، شايد تو بى انصافى مى كنى كه گناه خودت را به گردن شيطان مى گذارى . مرد گفت : نه من خيلى دلم مى خواهد خوب باشم ولى شيطان با من دشمنى دارد و نمى گذارد خوب باشم . دانيال گفت : خيلى عجيب است ، كجا زندگى مى كنى ؟ مرد گفت : همين نزديكى ، توى آن محله ، و از دست شيطان مردم هم خيال مى كنند كه من آدم بدى هستم ، نمى دانم چه كار كنم ، دانيال پرسيد: اسم شما چيست ؟ مرد گفت : اسمم عم اوغلى است . دانيال گفت عجب ، عجب پس اين عم اوغلى تويى . مرد گفت : چه طور مگر شما درباره من چيزى مى دانيد؟ دانيال گفت : من تا امروز خبرى از تو نداشتم ، ولى اتفاقا ديروز شيطان آمد اينجا پيش من و از تو شكايت داشت و گفت : امان از دست اين عم اوغلى . مرد گفت : شيطان از من شكايت داشت چه شكايتى ؟ دانيال گفت : شيطان مى گفت : من از دست اين عم اوغلى عاجز شده ام ، عم اوغلى خيلى مرا اذيت مى كند، عم اوغلى در حق من خيلى ظلم مى كند... آن وقت از من خواهش كرد كه تو را پيدا كنم و قدرى نصيحتت كنم كه دست از سر شيطان بردارى . مرد گفت : خوب شما نپرسيديد كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ دانيال گفت : همين را پرسيدم كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ شيطان جواب داد كه هيچى ، آخر من شيطانم و مورد لعنت خدا هستم . روز اول كه از خدا مهلت گرفتم در اين دنيا بمانم براى كارهايم قرار و مدارى گذاشتم ، قرار شده است كه تمام بدى ها در اختيار من باشد و تمام خوبيها در اختيار دينداران ، ولى اين عم اوغلى مرتب در كارهاى من دخالت مى كند، پايش را توى كفش من مى كند، و بعد دشنام و ناسزايش را به من مى دهد. مثلا مى تواند نماز بخواند ولى نمى خواند، مى تواند روزه بگيرد ولى نمى گيرد، پولش را مى تواند در كار خير خرج كند ولى نمى كند. صد تا كار زشت و بد هم هست كه مى تواند از آن پرهيز كند ولى پرهيز نمى كند و آن وقت گناه همه اينها را به گردن من مى اندازد. شراب مال من است عم اوغلى مى رود و مى خورد، دو رنگى و حيله بازى از هنرهاى مخصوص من است ولى عم اوغلى در كارهايش حقه بازى مى كند، مسجد خانه خداست و ميخانه و قمار خانه مال من است ولى او عوض اين كه به مسجد برود دايم جايش در خانه من است . بد زبانى و بد اخلاقى مال من است ولى عم اوغلى به اينها هم ناخنك مى زند. چه بگويم اى دانيال كه اين عم اوغلى مرتب بر سر من كلاه مى گذارد و آن وقت تا كار به جاى باريك مى كشد مى گويد بر شيطان لعنت . وقتى معامله مى كند و مردم را در خريد و فروش فريب مى دهد پولش را در جيبش مى ريزد ولى تهمتش را به من مى زند، آخر من كى دست او را گرفته ام و روزه اش را باطل كرده ام . آخر اى دانيال من چه هيزم ترى به اين عم اوغلى فروخته ام . من چه ظلمى به اين مرد كرده ام كه دست از سر من بر نمى دارد. خواهش مى كنم شما كه هميشه مرا نصيحت مى كنيد اين عم اوغلى را احضار كنيد و بگوييد دست از سر من بردارد و... شيطان اين چيزها را گفت و خيلى شكايت داشت و من هم در صدد بودم كه تو را پيدا كنم و بگوييم پايت را از كفش شيطان در بياورى. 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/332
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆الحمدلله بی‌مورد 🍂سری سقطی (م.250) استاد جنید بغدادی بود. او گفت: «سی سال است ازجمله‌ی الحمدلله که بر زبانم جاری شد استغفار می‌کنم.» گفتند: «چگونه؟» 🍂گفت: «شبی، در بازار آتش‌سوزی رخ داد، بیرون آمدم تا ببینم به دکان من آتش رسیده یا نه؟» گفتند: «به دکان تو آتش نرسیده است.» گفتم: «الحمدلله!» 🍂یک‌مرتبه متنبّه شدم که گیرم دکان من آسیبی ندیده باشد، آیا نباید در اندیشه‌ی مسلمین باشم! 📚(علوم اسلامی، بحث عرفان، ص 101) 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🌷 مهمانی در تاریکی مرد فقیري خدمت پیامبر (ص) رسید و گفت :بسـیار گرسـنه هسـتم و دسـتم به جایی نمی رسد. مرا سـیر کنید. پیامبر اکرم (ص) او را به خانه همسرانش فرسـتاد. او رفت و دست خـالی برگشت، زیرا در خـانه آنهـا خـوراکی نبود که به او بدهنـد. شب فرا رسـید. رسول خـدا رو به اصحاب کرد و فرمود: چه کسی می تواند امشب این مرد گرسنه را مهمان کند؟ علی (ع) عرض کرد: یا رسول الله! من او را مهمان می کنم. سپس او را به خانه اش برد و به فاطمه (س) گفت: دختر پیامبر! غذایی در خانه هست؟ فاطمه (س) جواب داد: آري، تنها به اندازه غذاي یک دختر بچه. لکن مهمان را بر او مقدم می داریم. علی (ع) فرمود: فاطمه جان! دختر را بخوابان و چراغ را خاموش کن. زهرا فرزندش را با زمزمه هاي پر مهر مادرانه، گرسـنه خواباند و سفره را پهن کرد و چراغ را خاموش. علی (ع) و فاطمه (س) در کنار سفره نشستند و در آن تاریکی، طوري دهان مبارکشان را تکان می دادند که مهمان خیال کند آنان نیز غذا می خورند. مهمان با آن غذا سیر شد. آن شب علی و فاطمه (س) و کودکانش گرسنه خوابیدند. شب به پایان رسـید. وقت نماز صـبح، علی (ع) به محضـر پیامبر (س) رسـید. رسول خدا پس از سـلام نماز نگاهی به چهره علی انداخت و به شدت گریه کرد و فرمود: ایثار شب گذشته شما شگفت انگیز است. در این وقت آیه زیر نازل شد و حضرت، آن را براي علی (ع) خواند: «يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر، 9): آنها ایثار کرده و دیگران را بر خود ترجیح می دهند. هر چند شدیداً فقیر باشند. کسانی که خداوند آنها را از خساست و بخل نفس، باز داشته، فقط آنها خوشبختند. 📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7، ص 95 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🌸🌸 به دوستان نااهل ⚡️یکی از خدمتگزاران مأمون، خلیفه عباسی، شبی برای او گفت: در همسایگی من مرد دین‌داری بود که به حق دیگران تجاوز نمی‌کرد؛ چون آخر عمرش شد، به جوانش که کم‌تجربه بود وصیت کرد. ازجمله گفت: ⚡️«ای پسر! خدا مرا مالی و نعمتی داده است که با رنج حاصل کرده‌ام و آسان به تو می‌رسد؛ باید قدر بدانی و اسراف نکنی و از دوستان ناباب دوری کنی، ولی می‌دانم که نااهلان گرد تو آیند و مالت تمام شود، ولی هیچ‌گاه خانه را نفروش. آنگاه که پولت تمام شود، دوستانت دشمن تو شوند و تصمیم می‌گیری که خود را با طناب آویزان و خودکشی کنی. من از الآن آن طناب را آویزان کرده‌ام که اگر روزی کار به آنجا کشید، در خانه‌ی خود، خویش را به آن طناب آویزان کن.» ⚡️پسر بعد از وفات پدر، مال را خرج و اسراف کرد و دوستان نااهل اموالش را خوردند و بعد از تمام شدن مالش، دشمن او گشتند؛ اما طبق وصیّت پدر، خانه را نفروخت و عاقبت تصمیم گرفت خود را حلق‌آویز کند. آمد و همان طناب که پدر به سقف بسته بود، به گردن انداخت تا خودکشی کند. بر اثر سنگینی، تیر سقف افتاد و ده هزار دینار از آنجا فروریخت. ⚡️چون جوان چنین دید، خوشحال شد و غرض از وصیت پدر را فهمید؛ و از اسراف و خرج بی‌رویه دوری کرد و زندگی معتدلی را آغاز کرد و از خواب غفلت بیدار شد. 🌱جوامع الحکایات، ص 310 🌱🌱امام عسگری علیه‌السلام فرمود: «از اسراف کردن دوری کنید که اسراف از کار شیطان می‌باشد.» 📚بحارالانوار، ج 50، ص 292 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🍁⚡️🍁⚡️🍁⚡️🍁⚡️🍁 🔆فروتنی سلمان 🔅حضرت سلمان، مدّتی در یکی از شهرهای شام، امیر (فرماندار) بود. سیره‌ی او در ایّام فرمانداری با قبل از آن، هیچ تفاوت نکرده بود، بلکه همیشه گلیم می‌پوشید و پیاده راه می‌رفت و اسباب خانه‌ی خود را تکفّل می‌کرد. یک روز در میان بازار می‌رفت، مردی را دید که یونجه خریده بود و منتظر کسی بود که آن را به خانه‌اش ببرد. سیلمان رسید و آن مرد او را نشناخت و بی‌مزد قبول کرد بارش را به خانه‌اش برساند. 🔅مرد یونجه را بر پشت سلمان نهاد و سلمان آن را می‌برد؛ در راه مردی آمد و گفت: «ای امیر! این را به کجا می‌بری؟» آن مرد فهمید که او سلمان است؛ در پای او افتاد و دست او را بوسه می‌داد و می‌گفت: مرا ببخش که شما را نشناختم. 🔅سلمان فرمود: این بار را به خانه‌ات باید برسانم و رسانید، بعد فرمود: «اکنون من به عهد خود وفا کردم، تو هم عهد کن تا هیچ‌کس را به بیگاری (عمل بدون مزد) نگیری و چیزی را خودت می‌توانی ببری، به مردانگی تو آسیب نمی‌رساند.» 📚(جوامع الحکایات، ص 178) ✨✨رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هیچ‌کس برای خدا تواضع نکرد مگر خدا رفعت و بزرگی به او داد.» 📚(جامع السعادات، ج 1، ص 359) 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🍃🍃✨🍃🍃✨🍃🍃 ♨️♨️شنا، اسب‌سواری و تیراندازی 🔅مرحوم عارف بالله حاج اسماعیل دولابی درباره‌ی این حدیث: «شنا، اسب‌سواری و تیراندازی را به فرزندانتان بیاموزید.» 💥می‌فرمود: «مقصود از شنا این است که در دریای عمیق دنیا شنا کنند و در آن غرق نشوند. مقصود از اسب‌سواری این است که یاد بدهید چگونه مرکب بدن را برانند که سر کشی نکند و اختیار آن‌ها را به دست نگیرد و آن‌قدر این‌سو و آن‌سو نکشاند که آن‌ها را خسته و درمانده کند و آخرالامر هم بر زمین بزند و بکشد. 👈مقصود از تیراندازی این است که یاد بدهید چگونه تیر دعا را به هدف بزنند. اگر این سه تا را یاد گرفتی، دیگر فرمان خدا را ببر و به این کاری نداشته باش که چیزی گیرت می‌آید و روزی‌ات زیاد می‌شود یا کم می‌شود.» 📚(مصباح الهدی، ص 460) 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27
🍃🍃✨🍃🍃✨🍃🍃 ♨️♨️شنا، اسب‌سواری و تیراندازی 🔅مرحوم عارف بالله حاج اسماعیل دولابی درباره‌ی این حدیث: «شنا، اسب‌سواری و تیراندازی را به فرزندانتان بیاموزید.» 💥می‌فرمود: «مقصود از شنا این است که در دریای عمیق دنیا شنا کنند و در آن غرق نشوند. مقصود از اسب‌سواری این است که یاد بدهید چگونه مرکب بدن را برانند که سر کشی نکند و اختیار آن‌ها را به دست نگیرد و آن‌قدر این‌سو و آن‌سو نکشاند که آن‌ها را خسته و درمانده کند و آخرالامر هم بر زمین بزند و بکشد. 👈مقصود از تیراندازی این است که یاد بدهید چگونه تیر دعا را به هدف بزنند. اگر این سه تا را یاد گرفتی، دیگر فرمان خدا را ببر و به این کاری نداشته باش که چیزی گیرت می‌آید و روزی‌ات زیاد می‌شود یا کم می‌شود.» 📚(مصباح الهدی، ص 460) 🇮🇷  کانال را به دوستان معرفی کنید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3325034732C90c684df27