هرشکستيمقدمھيهپیروزیھ
اینوقبلـٰاهمشنیدم ..!
وليمنبھتمیگمبـٰاید ؛..
شکستبخوريتـٰابتوني🍋..(:
سرپـٰابـٰاشيبـٰایدنـٰاامیدبشي
تـٰابتونيامیدواربشي!˘◡˘'☁️💛'
#انگیزشی
•.💗➺@marihaa313
⊹˚. حافظه اتو بینهایت کن :)🌸
رمزگذاری کن . درسایی مثل زمین شناسی ، تاریخ ، جغرافیا🍒☀️𓂃
فلش کارت درست کن . برای لغات و تاریخ ادبیات🐰💗𓂃
آموزش بده . حتی اگه کامل یاد نگرفتی سعی کن به دوستت یاد بدی🧚🏻♀🌱𓂃
صداتو ضبط کن و تو تایم استراحت با سرعت ײ گوش بده🥝🌤𓂃
حافظه تصویری . نقاشی بکش و تصویر رو ساده سازیش کن🍓🏖𓂃
خلاصه نویسی کن . چون سیناپس های بیشتری از مغزت رو درگیر میکنه🧝🏾♀💛𓂃
#ایده
•.💚➺@marihaa313
#ناشناس
سلام.
شرایط کپی رو لطفا از اینجا بخونید.✨🌿
https://eitaa.com/shrotmariha/10
قطعہایازبہشتـ(:ࢱ
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁 🍁☘🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁☘🍁 🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁 🍁☘🍁 ☘🍁 🍁 #با_من_بمان_3 متعجب دستگیره ی در را بالا پا
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁
🍁☘🍁
☘🍁
🍁
#با_من_بمان_4
-اسم؟
جوابی نشنید که با صدای بلندتری گفت:اسم
به خودش آمد و گفت:کمیل معتمدی
-نام پدر؟
-محمد حسین معتمدی
اطلاعات را تکمیل کرد و به صورت کمیل و دخترجوانی ک همراه او دستگیر شده بود نیم نگاهی انداخت:نسبتی ک ندارین؟
-خیر
-تو اتاق چیکار میکردین؟
کمیل خواست چیزی بگوید ک دخترجوان با گریه گفت:جناب سرگرد
بخدا من بیگناهم
منو دزدیدن و بردن تو اون خونه
تو اون اتاق انداختن وقتی چشم باز کردم دیدم این اقا تو اتاقه
اشفته و کلافه گفت:جناب من اصلا تو اون مهمونی زهرماری نبودم
بهم زنگ زدن گفتن حال پسرخالم بد شده
منم رفتم اونجا
بعدشم منو داخل اتاق زندانی کردن
ک بعد این خانومو اونجا دیدم
بعدم شما اومدید
نگاهش روی اتیکت سرگرد چرخید:سرگرد محمداکبری
سرگرد اکبری عینکش را از چشمانش برداشت و گفت:شاهدی هم دارید،که شما رو دزدین و به اون اتاق بردن؟
سرش را تکان داد و هق هق کنان جواب داد:داشتم از بیرون میومدم
خلوت خلوت بود
دستمو رو زنگ در گذاشتم ک دو نفر منو داخل ماشین انداختند
بعدم یه دستمال جلوی بینیم گرفتن
وقتی چشم باز کردم تو اون اتاق بودم
سرگرد برگه های دستش را مرتب کرد و در حین اینکه از کشو برگه ای برمیداشت گفت:گریه نکن دختر
شماره همراه پدرتو بنویس تو برگه تا تکلیفت مشخص شه شماهم شماره تماس و آدرس پسرخالتو بنویس
خصومتی یا درگیری قبلا بینتون بوده؟
کمیل سرش را به نشانه ی منفی تکان داد:خیر
-رئوفی؟
-بله قربان
-ببرشون بازداشگاه
کمیل عصبی و طلبکار گفت:من که گناهی نکردم برم بازداشگاه
-اینکه شما تقصیری دارید یا نه بعدا ثابت میشه
ببرش
گوشه ی زندان نشست و کتش را روی پاهایش گذاشت
چند تن از زندانیان مشغول درگیری لفظی بودند
نگاهش روی دیوار های چرک گرفته و سیاه بازداشگاه چرخید
پر بود از نوشته های کج و کوله ای ک هرکسی ک در اینجا توقف داشته ، به یادگار گذاشته بود
به انگشترش ک نام امام حسین روی ان هک شده بود خیره شد
#ادامه_دارد....
•.💙➺@marihaa313
🍁
☘🍁
🍁☘🍁
☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
قطعہایازبہشتـ(:ࢱ
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁 🍁☘🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁☘🍁 🍁☘🍁☘🍁 ☘🍁☘🍁 🍁☘🍁 ☘🍁 🍁 #با_من_بمان_4 -اسم؟ جوابی نشنید که با صدای
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁
🍁☘🍁
☘🍁
🍁
#با_من_بمان_5
به خدا توکل کرد و چشم هایش را بست ک با شنیدن صدای خش داری ک با لحن لاتی فریاد میزد پلک هایش را باز کرد
سربازی از پشت دریچه گفت:ساکت!
اروم بشینین وگرنه میفرستمون انفرادی
دانه های درشت عرق روی پیشانی اش خودنمایی میکرد
تا به حال پایش به این جورجاها باز نشده بود ک به لطف منصور باز شد
کاش به حرف مادرش گوش میداد و بیشتر مراقب کارهای منصور بود
چرا منصور اینکار را کرده بود!
سرباز بازویش را کشید و اورا سمت اتاق سرگرد اکبری برد
نگاهش در میان راه روی شاکی ها و متهم هایی ک قدم میزدند و بحث میکردند میچرخید
گوش هایش از همهمه ی انجا در مرز انفجار بودند
با دیدن منصور ک از اتاق سرگرد بیرون امد سمتش خیز برداشت که سربازها اورا گرفتند
-نامرد
منصور یقه اش را صاف کرد و گفت:اروم باش پسرخاله
-تو به قران قسم خوردی!
همه ی حرفات دروغ بود!؟؟
خنده ی مسخره ای کرد و گفت:کدوم قران؟؟
فکر کردی من جدی جدی به این خرافات اعتقاد دارم
-خرافات افکارپوچ و بی معنی توهه...چرا اینکارو کردی؟؟
منصور زیر گوش کمیل گفت:باهم بیحساب شدیم آق سید...
کمیل متعجب به او نگاه کرد ک منصور با یک پوزخند ،نگاه پرسشگر اورا بیجواب گذاشت و رفت
روی صندلی نشست ک نگاهش با نگاه همان دختر دیروزی گره خورد
سرش را پایین انداخت و زیر لب دعا دعا کرد منصور حقیقت را گفته باشد
با شنیدن صدای سرگرد اکبری ته دلش خالی شد:خوب اقای معتمدی
ما از تک تک مهمونا سوال کردیم ولی هیچ کدوم اینکه منصور عظیمی اونشب تو اون مهمونی باشه رو تایید نکردن
طبق تحقیقاتی ک انجام دادیم منصور عظیمی اونشب تو اون ساعت ،همراه دوستانش رستوران بوده.
کمیل با ناباوری گفت:ولی جناب سرگرد
خود دوستش بود ک بمن زنگ زد گفت حال منصور بده
من خودم بالای سرش نشستم
سرگرد اکبری گفت:من نمیفهمم چرا پسرخاله ای ک با شما هیچ خصومت و درگیری نداشته
برای گیر انداختن شما تواون اتاق نقشه بکشه
و همزمان هم اونجا باشه و هم
تو رستوران..
شما شاهدی دارید ؟
کمیل سرش را میان دستانش گرفت و گفت:شاهد من مهمونای اونجان
ک میگید ادعا کردن منصورو ندیدن
خودمم هنوز متوجه نشدم دقیقا چرا منصور این بلارو سرم اورد
من میخواستم کمکش کنم ک به زندگیش سروسامون بده
منکه باهاش کاری نداشتم
خودش اومد ازم کمک خواست
خودش بود ک خواست تغییر کنه
منم فقط همراهیش کردم
-از من چه انتظاری دای پسرجان
بدون هیچ سند و مدرکی
باور کنم ک تو به قصد کمک به پسرخالت اونم بدون اطلاع قبلی از وجود همچین مهمونی به اونجا رفتی وتواون اتاق زندونی شدی
خوب دلیلش چیه
چرا باید پسرخالت همچین کاری کنه؟؟
چندین ادم بالغ از جمله کارکنان رستوران شهادت دادند ک پسرخالتون اون شب رستوران بوده
هیچ کدوم از افراد مهمونی اونشب منصور رو ندیدند
چرا باید همه چی بر علیه شما باشه
در ضمن من راجع بع شما از اهل محل و کار تحقیق کردم.
اقا سید..
همه پاکی و سربه زیری شما رو تایید کردن
ولی بازم ادعاهاتون درباره پسرخالتون رد شد
کم کم ناامیدی روی قلبش خیمه زد.. به راستی چرا منصور با او این کار را کرده بود؟؟ منظورش از بیحساب شدیم چه بود...؟؟
#ادامه_دارد....
•.💙➺@marihaa313
🍁
☘🍁
🍁☘🍁
☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁☘🍁
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁
-عـٰآشقیراچهنیـآزاستبهتوجیهودلیـل
کهتواےعشـقهمآنپرسشبیزیرآیی:)!
#عاشقانه
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.🖤➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ
خود مراقـبٺے دࢪ ســـال ڪنڪوࢪ 💛📃.𓂅
¹. روزانه 30 دقیقه ورزش کن
-🌸🥇-
². خاطره های جالب مدرسه رو بنویس
-♥️📝-
³. روزانه 2٠دقیقه مطالعه غیر درسی کن
-🦋📚-
⁴. یه نصف روز تو هفته استراحت کن
-🛁💗-
⁵. بابت تلاشت بخودت جایزه بده
-🧸🍓-
#توصیه
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.💗➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ
امیـدوارم روز خوبی رو شـروع کرده
باشین ‹ پاشید که کلی کار داریم › !میدونیزندگیهمین ۱۰۰ سالِ اولش سخته؛بعدشدرستمیشه😂🧡
صبحقشنگتونبخیر☕️🍂
#حرف_قشنگ
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.💛➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐⃕•·°🙂🌿 چجورۍشـبامتحـٰانجورۍدرسبخونیـمڪهنمرهخوببگیریـم📖🔖
#ایده
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.🍄➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ
بطرۍوقتۍپُرهومیخواۍخالۍکنۍ
خَمِشمیکنۍدیگہ!🚶🏻♂
دلِآدمَمهمینطوره؛بعضۍوقتهااز
غم، حرفوطعنہدیگرانپُرمیشہ.
خدامیگہمامیدونیمواطلاعداریم
دلتمۍگیرهبہخاطرحرفهایۍکہ
میزنند . . 💔
پسسرتروبہسجدهبگذاروخدا
"روتسبیحکن"🖤📿
[ - شیخرجبعلیخیاط🎙]
#تلنگرانه
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.🍁➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ
-اینسیـمصبحگاهیحـدخودراحفظکن
چـٰآدربانوےمنداردبهدستتمیخـورد:)..🍒
#چادرانه
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.🍒➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ
.
- روزتعطیلچیکارکنیم؟‹.☝🏻.›↭.
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—· ◃
⊱⬚◗. کتاب بخون : 15 دقیقه 🍒🐝
⊱⬚◗. با دوستت برو بیرون : 120 دقیقه 🌧
⊱⬚◗. فیلم ببین : 60 دقیقه 🐊
⊱⬚◗. مدیتیشن کن : 15 دقیقه 💗
⊱⬚◗.یکم درس بخون : 120 دقیقه ☝🏻
⊱⬚◗. با مامانت آشپزی کن : 15 دقیقه 🍭
⊱⬚◗. ی دوش بگیر : 15 دقیقه 🥛
⊱⬚◗. به پوستت برس : 15 دقیقه 👐🏻
⊱⬚◗.برنامه ی فرداتو بنویس : 15 دقیقه 🧋
#ایده
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.💗➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ
شیطونـهکنارِ
گوشتزمزمهمیکنه:
تاجوونی اززندگیـتلذتببر‼️
هرجورکهمیشهخوشبگذرون
اماتوحواسـتباشه،
نکنهخوشگذرونیتبه
قیمتِشکسـتنِدلامامزمانمونباشه(:
-حواسمونهست !
تاحالاباخودتگفتیچندبار
دلآقاموشیکوندم💔؟
#تلنگرانه
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.💙➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ
ولی آخرش هیچکی مثلِ تو نشد حاجی؛من از تمام دنیا شبی بریدم تورا که دیدم🙃💔…
#حاج_قاسم
▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—
•.🥀➺@marihaa313
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ ــ