eitaa logo
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
209 دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
41.2هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوران حساس.mp3
27.9M
آنچه خواهید شنید: شرایط دوران امام حسن عسکری علیه السلام فتنه های آخرالزمان و تکلیف ما حجت‌الاسلام عالی داستان دلشین منبر آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مگر قرآن نمی گوید: «لا اِکراهَ فِی الدّینِ» (هیچ اجباری در دین نیست).. پس چرا حجاب اجبار است؟ 🎙 دکتر غلامی پاسخ میدهد آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
هر رحمتى را که خداوند براى مردم بفرستد (رحمت‏هاى معنوى و مادى) هرگز کسی نمی‌تواند مانع آن شود. و اوست مقتدر غالب و حکیم. صبحتون بخیر و شادی🌿 آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز سه شنبه روز زیارتی 🌸امام زین العابدین علیه السلام 🌸امام محمدباقر علیه السلام 🌸امام جعفرصادق علیه السلام دعا 🤲 آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
کانال تخصصی هروله_۲۰۲۲_۱۱_۲۹_۰۸_۳۱_۱۵_۴۹۳.mp3
6.35M
😍 • 💐انا اعطیناک الکوثر... سید رضا نریمانی ولادت‌حضرت‌زینب سلام الله•°🌸 آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
📚 داستان کوتاه مسافر تاکسى آهسته روى شونه‌ى راننده زد. چون ميخواست ازش يه سوال بپرسه. راننده داد زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد. براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد. تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت: هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى! مسافر عذرخواهى کرد و گفت: من نميدونستم که يه ضربه‌ى کوچولو، آنقدر تو رو ميترسونه. راننده جواب داد: واقعآ تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان يه راننده‌ى تاکسى، دارم کار ميكنم‌، آخه من ۲۵ سال، راننده‌ ماشين نعش کش بودم… گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت ميکنيم که فراموش ميکنيم جور ديگر هم ميتوان بود آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
۴.mp3
4.08M
🎤لهراسبی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☂بزرگی گفت: وابسته به خدا شويد. پرسيدم: چطوری ☂گفت: چطوری وابسته به يه نفر ميشی؟ گفتم: وقتی زياد باهاش حرف ميزنم زياد ميرم و ميام. ☂گفت: آفرين! زياد با خدا حرف بزن زياد با خدا رفت و آمد کن. ☂وقتی دلت با خداست، بگذار هر کس ميخواهد دلت را بشکند... ☂وقتی توکلت با خداست، بگذار هر چقدر ميخواهند با تو بی انصافی کنند... ☂وقتی اميدت با خداست، بگذار هر چقدر ميخواهند نا اميدت کنند... ☂وقتی يارت خداست، بگذار هر چقدر ميخواهند نارفيق شوند... هميشه با خدا بمان. ☂چتر پروردگار، بزرگترين چتر دنياست... آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
دعای اعظم.mp3
10.91M
👌صاحب لوا آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
👌برای رفع مشکلات و گرفتاری ها صلواتی هدیه کنیم به روح حضرت زهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوهی که هنوز پای هیچ انسانی به قله آن نرسیده است 🔹کوهنوردان زیادی از روسیه، سیبری و حتی اروپا برای صعود به قله کوه کایلاش (قله‌ای در رشته کوه‌های هیمالیا در تبت) تلاش کردند اما هیچ کدام موفق به صعود به کایلاش پاربات نشدند. به این ترتیب با سابقه تلاش های ناموفق برای رسیدن به قله، کوه کایلاش تا به امروز ناشناخته باقی مانده است. 🔹طبق متون باستانی در این منطقه، گفته شده است که هیچ انسان فانی نباید بر فراز این کوه قدم بگذارد، چرا که آنجا جایی در میان ابرها خانه خدایان است. کسی که جرأت کند برای دیدن چهره خدایان به بالای کوه برود، کشته خواهد شد. 🔹مردم محلی ادعا می‌کنند هفت نوع نوری که در نزدیکی کوه می‌درخشد را بارها در آسمان کوه کایلاش دیده اند. دانشمندان ناسا معتقدند که این ممکن است به دلیل نیروی مغناطیسی در اینجا باشد. نیروی مغناطیسی در اینجا می‌تواند با آسمان برخورد کند و گاهی اوقات چنین نورهایی را ایجاد کند. 🔹همچنین نقشه‌های گوگل قبلاً تصویری از این منطقه داشتند که یک ساختار مصنوعی مربع شکل در کوه‌ها را نشان می‌داد که اکنون مسدود شده است. آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
برنامه بازی‌های روز اول از هفته سوم جام جهانی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
صلى اللَّه عليه وآله: 🍃 رَكعَتانِ خَفيفَتانِ فِي التَّفَكُّرِ، خَيرٌ مِن قِيامِ لَيلَةٍ 🍀دو ركعت نماز مختصر با تفكّر، بهتر از يك شب به عبادت ايستادن است 📚 ثواب الأعمال صفحه68 حدیث1 آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
/منبع خبری سی ان ان و اینترنشنال لو رفت! آنها از کجا می‌دانستند که ما اعضای تیم ملی را تهدید کردیم؟ این فیلم را حتماً ببینید آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
پوستر رسمی فدراسیون فوتبال ایران برای بازی با آمریکا آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| استاد یه سوال: ... چقدر بچه هامونو برای یاری امام زمان آماده کردیم ؟ آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
.📚📚 همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟ فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید…. آوا مکث کرد. بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟ دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم. ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟ نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام. و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد. در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم. وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد. همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه. تقاضای او همین بود. همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه. گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم. خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟ سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟ آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟ حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش. مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟ آوا، آرزوی تو برآورده میشه. آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود . صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم. در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام. چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه. خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه. اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه.😓😓😓در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده. نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن . آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه . آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین. سر جام خشک شده بودم. و… شروع کردم به گریستن. 😭😭😭فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟ خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔘 داستان کوتاه دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزيك و مكانيك داشتيم كه قدش خيلي كوتاه بود اما خيلي نجيب و مودب با حافظه خيلي خوب ! قبل اينكه بياد گچ و تابلو پاك كن رو ميذاشتيم بالاي تابلو كه قدش نرسه برشون داره، هر دفعه ميگفت ؛ اقا من از شما خواهش كردم اينا رو اونجا نذارين اما باز ميذارين! يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتيم و نخ بستيم به پاش، تا برميگشت رو تابلو بنويسه مگس رو رها ميكرديم وز وز تو كلاس و تا برميگشت رو به ما، نخش رو ميكشيديم، بنده خدا ميموند اين صدا از كجاست اخر سر هم نفهميد و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار كرد! با وجود اين همه شيطونياي ما، خيلي دوسمون داشت و باهامون كار ميكرد كه بتونيم همه مسائل فيزيك مكانيك رو حل كنيم. چند سال گذشت، انترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم كه ديدم اومد، خيلي دلم براش تنگ شده بود، سلام كردم و كلي تحويلش گرفتم، كه ما مديون شماييم و از اين حرفا. بعدم براش چايي اوردم و نشستيم به مرور خاطرات اونوقتا كه يهو يه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ ميبندي پاي مگس؟! 😅 خشكم زد😳 -عه مگه شما فهمديد كار من بود؟! چرا هيچي بهم نگفتيد؟!🙈 باز يه نگاه معلمي و از سر محبت بهم كرد و با لبخند گفت: -حالا اون گچ و تابلو پاك كن كه مي گفتم نذاريد اون بالا رو خيلي گوش ميداديد؟! دعواتون ميكردم از درس زده ميشديد، حيف استعدادتون بود درس نخونيد! وقتي يه معلم ببينه دانش اموز بازيگوشش دكتر شده جبران همه خستگيها و اذيتاش ميشه! كاش تنبيه ميشدم اما اينطور شرمنده نمي شدم! اذيت هاي ما رو به روي ما نمي اورد نكنه از درس زده شيم اونوقت ما اون قد كوتاه رو ميديديم ، اين روح بزرگ رو نه ! 😓 واقعا معلمي شغل انبياست نه برا تعليم فيزيك و مكانيك، واسه تعليم صبر و حلم و هزار خصلت ديگه كه فقط تو اموزش انبيا ميشه پيدا كرد! آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
🌺🦋🍃🌼 🦋💐🌸 🍃🌸 عشق❤️ داشتم با یه آشنا اهل بوکان حرف کاری می زدم. وسط جریان مهم کاری گفت: بسته شما رو بعد از چند روز که بسته بود همه جا، تونستیم از تیپاکس بگیریم! داشت توضیح میداد که یهو، ناخودآگاه پرسیدم: پس میشه تیپاکس کرد؟! گفت: بله. چندروز یه بار باز میکنن. گفتم: چیزی می خواید بفرستم؟ تو رو خدا یه چیزی بخواین که بفرستم. بگید یه بسته گلسر بفرستم واسه بچه ها. بگید کتاب بفرستم. نون بفرستم. جون بفرستم. بگید یه کاری کنم. تو رو خدا بگید جز هشتگ زدن چه کاری ازم برمیاد. دلم داره برای مهاباد و بوکان و سردشت می تپه! آروم اون وسط گفت: جوانرود رو فراموش کردید. جوانرود رو هم بگید. گفتم: دلم برای جوانرود هم می تپه. برای همه کردها، لرها، بختیاری ها… و من گریه کردم و مرد گریه کرد و ما گریه ها کردیم. با هم اشک ریختیم و از من چیزی نخواست و گفت این “عشق” شما برای همه ی ما ارزشمنده. این “جریان عشق” کار خودش رو می کنه. برامون بازم “عشق” بفرستید. و رفت!!! از ظهر که دارم با سردرد پس از گریه دست و پنجه نرم می کنم، مدام به صداش فکر می کنم: “عشق” شما ارزشمنده. جریان عشق کار خودش رو‌می کنه!! ▪️ فکر ‌کنم یه “معنا” برای بیدار شدن فردا پیدا کردم!! می خوام فردا برای وطنم عشق بفرستم. حتا اگه دقیقن ندونم “تعریف عشق” چیه!! آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
28.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرفیابی شیخ مفید محضرامام زمان (عج) از زبان شهید کافی(ره) آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb