فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹یا امام رضــــــــــا...❤️
🌺🌺اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ🌺🌺
👌چهارشنبه های امام رضا ئی
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
السلام علیک یا صاحـب الـزمان(عج)
سلام بر تو ای مولایی که آینه مهربانی خدا هستی ..
سلام بر تو و بر روزی که زمین و زمینیان را از محبت سیراب خواهی کرد ..
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت۲۵۹
بیانات رهبر عزیزمان به مناسبت روز دانشجو
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیای بعد ظهور
استوری
استاد رائفی پور
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
🌼دیدار دانشجوی مشروبخوار با آیت الله بهجت(ره)
✍وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…در حالی که بقیه رو تحویل میگرفتن…یه لحظه تو دلم گفتم:"میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره؟ تو که میدونی چقدر گند زدی…!”
خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن…
دم در سرم رو پایین انداخته بودم، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید حمید! حاج آقا باشماست." دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…درگوشم گفتن:
- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
🌹امام صادق عليه السلام:
عاق والدين از گناهان كبيره است زيرا خداوند متعال فرزند نافرمان را عصيانگر بدبخت قرار داده است.
📗وسائل الشیعة ج۱۵ ص۳۲۸
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
1_751067308.mp3
783.8K
راه گرفتن حاجات سنگین
■کارسازترین توسل
توسل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ❇️
#حضرت_فاطمه زهرا سلام الله علیها
👈راه گرفتن حاجت سنگین با توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
#حجتالاسلام_عالی
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
🔷🔹🔹🔹🔹
#یک_فنجان_تفکر ☕️
هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایینتر از خانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم.
مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفتهبود.
نمیدانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند.
اسم رئیس من عاصم است اما کارمندان به او میگویند عاصم جورابی!
سر ساعت به رستوران رفتم.
رئیس تا مرا دید گفت:
چون جوان خوب و نجیب و سربهراهی هستی میخوام نصیحتت کنم.
و بعد هم گفت: مبادا به سرت بزنه و بخوای واسه زنت وضع بهتری فراهم کنی!
و ادامه داد: اگه به حرفم گوش نکنی مثل من بدبخت می شی. همونطور که من بدبخت شدم و حالا بهم میگن عاصم جورابی!
پرسیدم:
جناب رییس چرا شما رو عاصم جورابی صدا میکنن؟ جواب داد:
چون بدبختی من از یه جفت جوراب شروع شد. و بعد داستان زندگی اش را برایم تعریف کرد:
وقتی خواستم زن بگیرم با خودم گفتم باید دختری از خانواده طبقه پایین بگیرم که با دارو ندارم بسازه و توقع زیادی نداشته باشه.
واسه همین یه دختر بیست و یک ساله به اسم صباحت انتخاب کردم.
جهیزیه نداشت.
باباش یک کارمند ساده بود.
چهره چندان جذابی هم نداشت و من به خاطر انتخابم خوشحال بودم .
صباحت زن زندگی بود . بهش میگفتم امشب بریم رستوران؟ میگفت نه چرا پول خرج کنیم؟ میگفتم: صباحت جان لباس بخرم برات؟ میگفت: مگه شخصیت آدم به لباسه؟
تا اینکه براش به زور یه جفت جوراب خوشگل خریدم.
دو ماه گذشت اما همسرم جوراب نو رو نپوشید.
یهروز گفتم عزیزم چرا جوراب تازهات رو نمیپوشی؟ با خجالت جواب داد:
آخه این جورابا با کفشای کهنهام جور در نمیاد!
به زور بردمش بیرون و براش یه جفت کفش نو خریدم. فرداش که می خواستیم بریم مهمونی باز کفش و جوراب رو نپوشید. بهش گفتم چرا تو کفش و جورابتو گذاشتی توی صندوق و نمیپوشی؟ جواب داد:
آخه لباسام با کفش و جورابم جور در نمیاد! همونروز یک دست لباس براش گرفتم.
اما همسرم باز نپوشید. دلیلش هم این بود: این لباسا با بلوز کهنه جور در نمیان!
رفتم دوتا بلوز خوب هم خریدم.
ایندفعه روسری خواست.
روسری رو که خریدم . دیگه چیزی کم و کسر نداشت اما این تازه اول کار بود! چون جوراباش کهنه شدن و پیرهنش هم از مد افتاد و از اول شروع کردم به خریدن کم و کسریهای خانوم!
تا اینکه یهروز دیدم اخماش رفته تو هم. پرسیدم چته؟ گفت این موها با لباسام جور نیست.
قرار شد هفتهای یه بار بره آرایشگاه.
بعد از مدتی دیدم صباحت به فکر رفته. بهم گفت: اسباب و اثاثیه خونه قدیمی شده و با خودمون جور درنمیاد.
عوض کردن اثاثیه خونه ساده نبود اما به خاطر همسر کم توقعم عوضش کردم. مبل و پرده و میز ناهارخوری و خلاصه همه اثاثیه خونه عوض شد.
صباحت توی خونه باباش رادیو هم ندیده بود اما توی خونه من شبها تلویزیون میدید!
چند روز بعد از قدیمی بودن خونه و کثیفی محله حرف زد.
یک آپارتمان شیک تو یکی از خیابونای بالاشهر گرفتم.
اما این بار اثاثیه با آپارتمان جدید جور نبود! دوباره اثاثیه رو عوض کردم. بعد از دو سه ماه دیدم صباحت باز اخم کرده.
پرسیدم دیگه چرا ناراحتی؟
طبق معمول روش نمیشد بگه اما یه جورایی فهموند که ماشین میخواد!
با کلی قرض و قوله یه ماشین هم واسه خانوم خریدم.
حالا دیگه با اون دختری که زمانی زن ایدهال من بود نمیشد حرف هم زد!
از همه خوشگلا خوشگلتر بود!
کارش شدهبود استخر و سینما و آرایشگاه و پارتی!
دختری که تو خونه باباش آب هم گیر نمیاورد تو خونه من ویسکی میخورد. مدام زیر لب میگفت: آدم باید همه چیزش با هم متناسب باشه!
اوایل نمیدونستم منظورش چیه چون کم و کسری نداشت. خونه، زندگی، ماشین، اثاثیه و بقیه چیزا رو که داشت. اما بعد از مدتی فهمیدم چیزی که در زندگی صباحت خانوم کهنه شده و با بقیه چیزا جور درنمیاد خودم هستم!
مجبور شدم طلاقش بدم.
خانه و ماشین و اثاثیه و هرچی که داشتم با خودش برد.
تنها چیزی که برام موند همین لقب عاصم جورابی بود!
یه جفت جوراب باعث شد که همه چی بهم بخوره!
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb