#ضرب_المثل
🍂باهمه بله ، با ما هم بله
🍂بازرگانی ورشکست شد و طلب کارانش او را به دادگاه کشاندند ، بازرگان با یک وکیل مشورت کرد و وکیل به او گفت : در دادگاه هر کس از تو چیزی پرسید بگو : (بله)
بازرگان هم پولی به وکیل داد و قرار شد بقیه پول را بعد از دادگاه به وکیل بدهد
🍂روز بعد در دادگاه در جواب قاضی و طلبکارانش مدام گفت : (بله ، بله) تا اینکه قاضی گفت : این بیچاره از بدهکاری عقلش را از دست داده و بهتر است شما ببخشیدش
طلب کارها هم دلشان به حال اون سوخت و او را بخشیدند
فردای آن روز وکیل به خانه ی بازرگان رفت و بقیه پولش را طلب کرد و مرد بدهکار در جواب گفت: (بله)
وکیل گفت: "باهمه بله با ما هم بله "
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
📚 نمک نشناسی
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.
مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
حکیم به کفاش گفت:این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور میاندازی!
🔹اگر از کسی رنجیدیم، خوبیهایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم. آن وقت ضمن اینکه نمکنشناس نبودهایم تحمل آن رنج نیز آسانتر میشود
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
از تجــار میــدان شــاه عباس بــود. بــرای تجــارت رفــت عربســتان. از کارهایش که فارغ شد، سری هم به خانۀ خدا زد.وقتی ازمکه برگشت جناب صمصام را توی بازار دید. سید با پوزخند نگاهش کرد.
- رفتــی مکــه اما حج بی ســر و ته کردی، زیــارت اینطوری یک پولکی نمی ارزد.داغ شــد.ازصراحت ســید خوشــش نیامد.از آن به بعد طوری راهش را
کــج میکــرد کــه اورا نبیند. چند وقت بعــد دوباره رفت عربســتان.این بار حواســش را جمع کرد تا خدا را بیشــتر درک کند.موقع بی کاری اما بازمیرفت توی بازار های مکه.
یــک هفتــه بعــد از آنکــه آمــد،تــوی بــازار مســگرها با ســید روبه رو شــد.
چاره ای نبود. ایستاد و سالم کرد.
- رفتی مکه اما باز هم بی سرو ته زیارت کردی. نصفه آدم شدی.
صورتــش ســر خ شــد و رگهــای گردنــش متــورم. دیگــر طاقــت نیــاورد وپرســید:آقــا مــا بلــد نیســتیم، شــما لطــف کنید حــج رفتــن را یادمان بدهید جناب صمصام سری از بی اعتنایی تکان داد.
آدم کــه زیــارت مــیرود برای خدا مــیرود، برای امام صــادق میرود،بــرای امــام زمان میرود.نه اینکه بروی تجارت و موقع بیکاری ســری بــه خــدا بزنی. بروعمــو،این زیارت بــه درد ننه ات هــم نمیخورد، چه
رسد به دردفردای تودر روز قیامت!
#صمصام
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
حرف مردم مانند:موج دریاست اگرمقابلش بایستی خسته میشوی
واگر با آن همراهی کنی غرق میشوی
قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنند آنها حق دارندنظردهندوشما کاملا حق دارید آنرا نادیده بگیرید
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات زیبای دکتر چمران
خدایا🙏
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم ...
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،
معنایش این نیست که تنهایم ...
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...
با تو تنهایی معنا ندارد !
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!
❤️دوستت دارم ، خدای خوب من
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
میخواست ازدواج کند.پدرش کیسه کش حمام بود و اوضاع اقتصادی مناســبی نداشــتند. خانــوادۀ عروس هم بــه همین خاطر بــا این وصلت موافق نبودند.
با یکی از همســایه ها که شــنیده بــود جناب صمصام مســتجاب الدعوه است، به منزل ایشان رفتند. سید مشغول کوک زدن به گوشۀ لباسش بـود.بعــد از ســلام ونشســتن،قبل هــر حرفی،آقا گفت: امشــب شــب جمعــه اســت. شــب امام زمــان.اگر مشــکلی داریــد وپایتــان جایی گیراست، نماز امام زمان بخوانید وبه ایشان متوسل شوید.
جواب ســوال نپرسیده شــان را گرفتند. موقع خداحافظی سید رو کردبه همسایه.
- چــون تو وضع مالی ات خوب اســت، حق بچه هــای امام زمان را هم بایــد بدهــی تــا حاجتــت برآورده شــود. آقــا پــول را گرفت و گذاشــت زیر تشک و گفت:حالا زود بروید که حوصله ندارم.
#صمصام
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
پیرمردی می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سخت بود.. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .
دوستدار تو پدر
پیرمرد اینچنین تلگرافی را دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
صبح فردا 12 نفر از مأموران اف بی ای و ۴ نفر افسران پلیس محلی دیده شدند, و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد :
پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم
در دنیا هیچ بن بستی نیست. یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت...
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
هیچ درختی به خاطر پناه دادن
به کبوترها
بی بار و برگ نشده است
تکیه گاه باشیم
مهربانی سخت نیست 🌸
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این صبح سپید
وامدار نگاهِ توست...
پلک که می گشایی
خورشید نورش را
به عشق تو می رقصاند...
صبحتون بخیر 💚🌱
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
4_5881934768156705566.mp3
4.85M
#فرود_گرگین_پور
🎶الچی بگلر
(ترانه محلی #قشقایی )