🔹العبد محمدتقی #بهجت:
🔻«خیلی دیده شده و گفتهاند که حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) را در مجالس توسل یا حدیث کساء حاضر دیدهاند».
🔻ایشان هر روز بر خواندن حدیث کسا مداومت داشتند و برای برطرف شدن گرفتاریها و شفای بیماران، قرائت مکرر این حدیث را توصیه میکردند.
گاهی نیز افراد خانواده را دور هم جمع میکردند و به همراهشان حدیث کسا میخواندند.
📚بهجتالدعاء، ص٢١
👌جهرمی
سلحشور کثا.mp3
14.18M
🎤حاج مهدی سلحشور
🙏حدیث کسا
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
Esfahani (08).mp3
6.42M
🎤محمد اصفهانی
👌علی ای همای رحمت
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌بهزادی
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
#داستان
مادر 👩🏻نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست...
فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا براورده سازد، بگو از خدا چه می خواهـی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت:
از خدا می خواهم تا پسرم👶🏻 را شِفا دهد.
فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
مادر پاسخ داد: نه!
🍂فرشته گفت:
اینک پسرت شِفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی...
مادر لبخند زد و گفت تو درک نمی کنی!
🍂سال ها گذشت و پسر بزرگ👨🏻 شد و آدم موفقی شده بود و مادر👵🏻 موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.
پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت...👫
🍂پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت:
مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمی تواند با تو یکجا زندگی کند. می خواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی.
🍂مادر رو به پسرش کرد و گفت:
نه پسرم من می روم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی می کنم و راحت خواهم بود...
مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ی نشست و مشغول گریستن شد.
🍂فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:
ای مادر دیدی که پسرت با تو چه کرد؟
حال پشیمان شده یی؟
می خواهی او را نفرین کنی؟
مادر گفت:
نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم❌. آخر تو چه می دانی؟
🍂فرشته گفت:
ولی باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و می توانی آرزوی بکنی. حال بگو میدانم که بینایی چشمانت را از خدا می خواهی، درست است؟
مادر با اطمینان پاسخ داد نه!😳
فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟🤔
🍂مادر جواب داد:
از خدا می خواهم عروسم 👰🏻زن خوب باشد و مادر مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت کند، آخر من دیگر نیستم تا مراقب پسرم باشم.
اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و اشک هایش دو قطره در چشمان مادر ریخت و مادر بینا شد...
🍂هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید:
مگر فرشته ها هم گریه می کنند؟
فرشته گفت: بلی!
ولی تنها زمانی اشک می ریزیم که خدا گریه می کند.
مادر پرسید:
مگر خدا هم گریه می کند؟!
🍂فرشته پاسخ داد:
خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است...
هیچ کس و هیچ چیز را نمی توان با مادر مقایسه کرد.
تقدیم به همه مادرا
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb