eitaa logo
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
231 دنبال‌کننده
33.9هزار عکس
56هزار ویدیو
178 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️دشمن او را خوب می‌شناخت / فرماندهی که با خون خود پرچم وحدت ملی را برافراشت 🔹احسان شادمانی، فرزند سردار شهید علی شادمانی، با تأکید بر ضرورت حفظ وحدت ملی در شرایط حساس کنونی، می‌گوید: " امیدوارم خون پدرم و دیگر شهدا مایه اتحاد و همدلی مردم شود تا همگی با صبر، استقامت و روحیه ایثارگری، راه مبارزه با هر متجاوزی را ادامه دهیم." 🔹مهدیه شادمانی، دختر شهید سرلشکر علی شادمانی، در سخنانی با اشاره به جایگاه پدرش بیان می‌کند: " تفسیر من از شخصیت پدر این است که او در میان دشمن شناخته‌شده و در میان مردم گمنام بود؛ اما دشمن به‌خوبی از نقش و جایگاهش آگاه بود." آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
♦️سرباز مردم، فرمانده بی‌ادعا؛ روایت‌هایی از سادگی، ایستادگی و خدمت در زندگی شهید مرتضی یاغچیان 🔹مرتضی یاغچیان فردی منظم، پاکیزه و ساده‌زیست بود. با وجود پنج بار مجروحیت در جبهه، هیچ‌گاه میدان نبرد را ترک نکرد و حتی برخی زخم‌هایش را پنهانی مداوا می‌کرد. پس از چندین عمل جراحی، به‌رغم درد شدید، از مصرف داروهای آرام‌بخش خودداری می‌کرد و درد را تحمل می‌کرد. 🔹مرتضی یاغچیان در کارهای گروهی پیش‌قدم بود و روحیه‌ای خدمت‌گزار داشت. در جبهه و سپاه برای همرزمانش غذا می‌پخت و گاهی ظرف‌ها و لباس‌های آن‌ها را می‌شست. هیچ‌گاه به‌دنبال داشتن سنگر اختصاصی نبود و نسبت به عنوان «فرمانده» حساسیت داشت و اجازه نمی‌داد کسی او را این‌گونه خطاب کند.
♦️نقش کلیدی شهید علی تجلایی در مقاومت سوسنگرد 🔹تجلایی برای مقابله با ضد انقلاب راهی کردستان شد و پس از حضور در این جبهه، مأموریت یافت به همراه چند تن دیگر به افغانستان برود تا به مردم مسلمان آن کشور در برابر نیروهای متجاوز کمک کند. 🔹او و همراهانش به مدت چهار ماه به آموزش فرماندهان مجاهد افغان پرداختند و با آغاز جنگ تحمیلی، به ایران بازگشت تا در دفاع از وطن نقش‌آفرینی کند. 🔹در روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی، شهید علی تجلایی به عنوان فرمانده نیروهای آذربایجانی در سوسنگرد حضور داشت. در حالی که ارتش به‌دلیل دستور مستقیم بنی‌صدر وارد عمل نمی‌شد، تجلایی با گروهی ۳۰ نفره، به مدت شش روز در برابر نیروهای عراقی مقاومت کرد. 🔹سرانجام در ۲۶ آبان ۱۳۵۹، نیروهای سپاه پاسداران با پشتیبانی هوانیروز و توپخانه ارتش وارد عمل شدند و با یورشی هماهنگ، مانع از سقوط سوسنگرد شدند.
♦️شهید محمد نوری؛ از غم‌های بزرگ تا فرماندهی در میدان نبرد 🔹شهید محمد نوری در سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد، اما همچنان با روحیه‌ای راسخ و پایدار، عازم جبهه‌های نبرد می‌شد. در این دوران، خبر شهادت برادرش داغ سنگینی بر دل خانواده وارد کرد؛ اما محمد با عزمی قوی و اراده‌ای استوار، در عملیات بیت‌المقدس شرکت کرد. او همراه دیگر رزمندگان اسلام، با آزادسازی خرمشهر و پادگان‌های حمید و هویزه، شهد شیرین پیروزی را به امت اسلام هدیه داد. 🔹این شهید والامقام پس از شهادت برادر دیگرش که دومین شهید خانواده بود، غم بزرگ‌تری خانواده نوری را فرا گرفت؛ به‌ویژه با درگذشت مادرشان در همان ایام. با وجود این اندوه عمیق، محمد نوری در عملیات بدر به عنوان فرمانده گردان دریایی، بار دیگر به میدان رزم رفت و نقش موثری ایفا کرد.
♦️آتش دشمن مانع نشد؛ چگونه شهید خوش‌روش جان بر کف، پیکر شهیدی را از میان تیررس دشمن نجات داد 🔹شهید علی خوش‌روش در شهریور ۱۳۶۱ برای دومین‌بار راهی جبهه شد و در گردان ضدزره لشکر ۲۵ کربلا به عملیات محرم اعزام شد. در یکی از روزهای عملیات، متوجه جنازه‌ای میان دو خط مقدم شد که زیر آفتاب مانده و بوی تعفن گرفته بود. پیکر در تیررس مستقیم دشمن بود و گمان می‌رفت متعلق به سربازی عراقی باشد، اما خوش‌روش بی‌تردید به هم‌رزمش گفت: «برای رضای خدا باید او را بیاوریم و دفن کنیم، هرکه باشد.» 🔹با به‌جان‌خریدن خطر، خود را به پیکر نزدیک کردند. نوشته‌ای درون پوتین شهید، راز هویت او را فاش کرد: یکی از رزمندگان ایرانی به نام گرجی از اصفهان. در حالی‌که آتش سنگین خمپاره‌های دشمن بی‌وقفه می‌بارید، خوش‌روش و همرزمش پیکر متلاشی‌شده را در پتو پیچیدند و با دل‌هایی آرام اما گام‌هایی استوار، او را به آغوش خاک خودی بازگرداندند. آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
♦️شهید علی‌اصغر عبدالحسینی؛ جبهه مهم‌تر از همه‌چیز بود 🔹پدر او کشاورز بود و در یکی از فصل‌های سم‌پاشی، از نبود علی‌اصغر گلایه داشت. با درخواست یکی از دوستانش به نام حاج عباس، شهید برای مدتی کوتاه به روستا بازگشت تا به پدر کمک کند. 🔹این بازگشت شهید عبدالحسینی همزمان با عروسی برادرش بود، اما علی‌اصغر تأکید داشت که نمی‌تواند بماند و باید به جبهه برگردد. به دوستش گفت: «پدرم می‌تواند چند کارگر بگیرد، اما مردم در جبهه زیر خمپاره‌اند. اگر ما نرویم، چه کسی برود؟» 🔹در خانه نیز با همسرش درباره سختی‌ها گفت‌وگو داشت، اما با آرامش پاسخ داد: «تکلیف آن‌هایی که زیر آوار مانده‌اند چیست؟» همسر شهید نیز با وجود فشار اطرافیان برای بازگرداندن علی‌اصغر، ایستادگی کرد و گفت: «او برای رضای خدا رفته است.» آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
♦️ از زمین فوتبال تا میدان نبرد؛ وداعی پر از اشک و آخرین نفس‌های مقاومت 🔹شهید حجت‌الله خجسته با وجود مسئولیت‌های جبهه، هیچ‌گاه عشقش به فوتبال را فراموش نکرد و حتی در مناطق عملیاتی نیز لحظاتی را به بازی اختصاص می‌داد. 🔹آخرین مرخصی او، دیداری کوتاه اما عاطفی با دخترش بود که در آن دخترش با گریه‌ای بلند از او خداحافظی کرد. حجت‌الله مصمم به رفتن بود و تنها ۲۰ ساعت بعد در عملیات فتح ۹ حضور یافت. 🔹در شب هشتم عملیات، حجت‌الله در مقابل دشمن ایستادگی کرد و ارتفاعات را بدون تلفات تصرف نمود. اما در حین عقب‌نشینی، تیر قناسه‌ای از پشت به او اصابت کرد و پیکرش به دست دشمن افتاد.
♦️منصور، ستاره‌ای که با اشک مادر به آسمان رفت 🔹روایت مادر شهید منصور گلبادی‌نژاد، قصه بغض‌ها و اشک‌هایی است که در آستانه خانه جا ماند و به ستاره‌ها گره خورد. 🔹منصور اما هر بار با همان صلابت می‌رفت و مادر را آرام می‌کرد؛ گویی از همان دم در، مسیر آسمان را پیش‌تر دیده بود. 🔹او در کربلای ۱۰ نشان داد که فرماندهی فقط در فرمان دادن نیست، بلکه در لحظه‌های آخر هم به یارانش روحیه بخشید و با دست‌های لرزان اما استوار، ادامه راه را به آنان سپرد. 🔹شهادتش پایان یک بدرقه نبود، بلکه آغاز پرواز ابدی‌اش شد.
♦️هر چه نگاه کردم نبود؛ پدری در میان پیکرهای شهدا 🔹پدر شهید حسینعلی بالوئی با بغضی که هنوز بعد از سال‌ها تازه مانده، از دلاوری‌های فرزندش می‌گوید؛ فرزندی که هم غواص بود، هم تیربارچی و هم آرپی‌جی‌زن و در عملیات‌های بزرگ والفجر ۸ و کربلای ۴ حضور داشت. 🔹اما خبر مفقود شدنش تلخ‌ترین روز زندگی پدر شد. او به اهواز رفت تا در میان پیکر شهدا نشانی از پسرش بیابد؛ زخمی که در فاو بر پای حسینعلی مانده بود، امید شناسایی بود، اما پیکری نیافت. 🔹او با اندوه می‌گوید: «دست خالی برگشتم، اما آرام نگرفتم. به اندازه وزن خودش پول خرج کردم تا ردی از او بیابم، اما هیچ اثری نبود...»
♦️سجده خون، سجده‌ای که پایان نداشت 🔹روح‌الله روزهای آخر عمرش را با قرآن، دعا و اشک سپری کرد؛ پیش از عملیات غسل شهادت به‌جا آورد و آماده پرواز شد. 🔹در بحبوحه‌ی نبرد، غذای نیمه‌تمامش را رها کرد و پای خمپاره ایستاد تا از همرزمانش دفاع کند. 🔹اما گلوله دشمن درست در سنگرش فرود آمد و گرد و غبار همه جا را فرا گرفت. 🔹وقتی یارانش به سراغ او رفتند، روح‌الله را در حالی یافتند که در سجده خون آرام گرفته بود؛ لبیکی که این بار ابدی و جاودانه بود
♦️هجده سال دلتنگی مادری که هیچ‌گاه فرزندش را فراموش نکرد 🔹هجده سال، هجده سال سیاهپوشی برای دلتنگی مادری که فرزندش دیگر برنمی‌گردد. 🔹مادر شهید احمد کرمی، با چشمانی پر از اشک، هر روز یاد پسرش را زنده نگه داشت. 🔹وقتی خبر شهادت احمد رسید، دیگر هیچ‌چیز مثل قبل نشد؛ نه خانه، نه قلب مادر. 🔹هنوز هم می‌گوید: «صدای گام‌های احمد می‌آید...» شاید او هیچ‌جا نرفته باشد، شاید همیشه در نزدیکی‌ست. یادش همیشه با ماست، همانطور که همیشه در دل مادرش زنده است. آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
♦️شهیدِ پزشکی که جبهه را انتخاب کرد 🔹شهید ودود روغنی زنجانی با انگیزه اثبات آگاهی و سواد رزمندگان، پس از قبولی در رشته پزشکی و پیش از آغاز تحصیل، به جبهه اعزام شد و در نهایت به شهادت رسید. 🔹او تأکید داشت در اعلامیه شهادتش عنوان "دانشجو" قید شود تا پاسخی عملی به کسانی باشد که جبهه را محل حضور بی‌سوادان می‌دانستند. 🔹مادرش با وجود نگرانی، با بازگشت او به جبهه موافقت کرد و ودود ده روز مانده به پایان مأموریتش شهید شد. آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb