📜 روایت هفتم :
زائری که از داغ سیدالشهداء«ع» جان داد
#چهل_روز_چهل_روایت
فاضل دربندی در کتاب «اسرار الشهادة» ذکر میکند : شنیدم حکایت غریبی را که پنجاه سال پیش اتفاق افتاده و آن این است که :
شخصی از بزرگان #هند به نیت مجاورت #کربلای_معلی آمد و مدت شش ماه در آنجا بود و داخل حرم مطهر نگردید . و هر وقت ارادهی زیارت عزیز زهرا «س» را مینمود بر بام منزل خود بالا میرفت و بر آن حضرت سلام میکرد و او را اینگونه زیارت مینمود تا آنکه خبر او به سیدمرتضی [علم الهدی] که از بزرگان آن عصر و موسوم به {نقیب} بود ، رسید .
پس جناب سید به منزل او اومد و او را ملامت و سرزنش فرمود و گفت :
از آداب زیارت در مذهب اهل بیت «ع» این است که داخل #حرم شوی و #عتبه و #ضریح را ببوسی ، و این طریقه که تو داری از برای کسانی میباشد که در بلاد بعیده هستند و نمیتوانند به حرم بیایند .
چون آن مرد این سخن بشنید ، گفت : یا نقیب الاشراف ؛ از تو توفع دارم که هر چه قدر از مال دنیا میخواهی از من بگیری و مرا مامور به دخول حرم شریف نفرمایی و معاف داری .
سید از این سخن متغیر گردید و گفت : من از برای مال دنیا این سخن نگفتم ، بلکه این طریقه را بدعت و منکر میدانم و نهی از منکر واجب است .
چون آن مرد این سخن بشنید آه سردی از جگر پردرد کشید ؛ پس از جا برخاست و #غسل_زیارت کرد و بهترین لباس خود را پوشید و از خانه #پا_برهنه با سکینه و وقار بیرون آمد و با خشوع و خضوع تمام ، نالان و گریان ، متوجه به سوی حرم گردید .
تا آنکه به در صحن مطهر رسید . به سجده افتاد و سجده کرد و عتبهی صحن شریف را بوسید . پس برخاست لرزان ، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند ، با رنگ و روی زرد ، مانند کسی که ثلث روح او خارج گشته باشد ، تا آنکه وارد کفشکن مطهر گردید .
نزدیک صحن شد ، به سجده افتاد و زمین را بوسید و برخاست مانند کسی که در حالت #احتضار باشد . پس بر ایوان مقدس بر آمد و خود را با مشقت تمام به باب رواق رسانید .
چون چشمش به #قبر مطهر افتاد ؛ نفسی اندوهناک برآورد ، و نالهای جانسوز مانند زن بچه مردهای بکشید .
پس به آوازی دلگداذ گفت :«أ هذا مَصرعُ سیدالشهداء (ع) ؟ أ هذا مقتل سیدالشهداء (ع) ؟»
آیا اینجا جای افتادن حسین است ؟ آیا مقتل حسین اینجاست ؟
پس صیحهای زد و بیفتاد و جان به جانآفرین تسلیم نمود و به شهدای آن زمین ملحق گردید .
منابع :
✓ دار السّلام ،