فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نظر آیت الله جوادی درباره مراسمات موسوم به عیدالزهرا
♦️کاری که شما در نهم ربیع کردید، سنی های ناصبی در نهم محرم میکنند؛
♦️اگر مَردی، الغدیر بنویس...
#امیرالمومنین_ع_مدح
دلبسته ی مرام کسی جز علی نباش
در زندگی غلام کسی جز علی نباش
گفتم به دل:اگر پیِ مستیِ دائمی
ِمنْ بعد مست جام کسی جز علی نباش
حتی به وقتِ نامگذاریِ طفل خود
اصلا به فکر نام کسی جز علی نباش
دنیا پدید آمد و پروردگار گفت:
دنیا!مطیع و رام کسی جز علی نباش
تنها نصیحت پدرم این کلام بود:
در زندگی غلام کسی جز علی نباش
شاعر: #احسان_نرگسی
♦️ تاریخ قتل #عُمر بن خطاب؟
📌تاریخ قتل عُمر بن خطاب در اغلب منابع تاریخی -اعم از شیعه و سنی- در ماه ذیالحجه و در روزهای آخر این ماه گفته شده است.
اختلاف اقوال در تعیین دقیق روز است؛ یعنی روز زخمی شدن و روز فوتش.
خنجر خوردن وی را اکثر قریب به اتفاق مورخان و تقریباً به اجماع، در بامداد روز چهارشنبه ٢٦ ذیالحجه سال ٢٣ق گفتهاند و فوتش را اغلب سه روز پس از زخمی شدنش دانستهاند.
وی هنگام ضربت خوردن شراب نبیذ می خورد.
شروع خلافت عثمان را نیز همگی در ابتدای ماه محرّم گفتهاند.
علمای متقدّم شیعه بر اینکه عمر در ذیحجه کشته شده اتفاق نظر داشته اند و حتی علامه مجلسی هم به رغم تایید نهم ربیع، به این زمان شهادت داده است.(بحارالانوار، ج31، ص 118)
ابن ادریس حلی درباره تاریخ نهم ربیع می گوید: مَنْ زَعَمَ أَنَّ عُمَرَ قُتِلَ فِیهِ فَقَدْ أَخْطَأَ بِإِجْمَاعِ أَهْلِ التَّوَارِیخِ وَ السِّیَرِ (هر کس بپندارد عمر در نهم ربیع کشته شده به اجماع صاحبان کتب تاریخ و سیره در اشتباه است) سپس وی تاریخ ذیحجه را صحیح دانسته،می فرماید: الإجماعُ حاصلٌ مِن الشیعةِ و أهلِ السنّةِ على ذلک.(شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند) بحارالانوار، ج31، ص 119
پس شهرت قتل عُمر بن خطاب در ماه ربیعالأول، استنادی علمی ندارد و بر خلاف اجماع مورخان و فاقد اعتبار است.
بنابراین مراسم عمرکشان (عید الزهرا / فرحه الزهرا ) که برخی در ماه ربیع الاول برگزار میکنند اساسا با تاخیر حدود هفتاد روز انجام می شود.
* انگیزه ی قتل عمر :
درباره قاتل عمر که فیروز ابولؤلؤة نام دارد طبق منابع تاریخی، مسلمان یا زردشتی یا نصرانی بودن او معلوم نیست: اینکه آیا او از زردشتی های هم پیمان با مسلمانان بوده یا نصرانی بوده یا مسلمان شده بود معلوم نیست. همچنین دلیلی بر شیعه بودن او وجود ندارد. انگیزه ی او در کشتن عمر بن خطاب نیز یک انگیزه شخصی بوده : در واقع او نسبت به گزاف بودن مالیاتِ مقرّر اعتراض داشت و نزد عمر شکایت برد، ولی عمر مالیاتش را تخفیف نداد لذا نقشه قتل عمر را طراحی کرد. بنابراین انگیزه ی ابولولو یک انگیزه شیعی نبوده بلکه صرفاً یک تصفیه حساب شخصی بوده است. از این رو اینکه او برای خشنودی اهل بیت دست به این کار زده باشد از نظر مورخان مجهول است.
دکتر سید جعفر شهیدی احتمال داده است برخی از بزرگان قریش مثل مغیرة (مالک ابولولو) در ترورِ عمر نقش داشته اند زیرا از سختگیری های عمر به تنگ آمده بودند (تاریخ تحلیلی اسلام ص 129) آنچه دیدگاه ایشان را تقویت می کند اینست که عمر در روزهای آخر گفته بود می خواهد شیوه اش را در تقسیم بیت المال تغییر داده، مساوات را برگزیند که این می توانست موجب نگرانی برخی از بزرگان قریش شود آنان را به طراحی برای قتل عمر وادار کند. طبق این نظریه ابولولو فریبِ چند عربِ قریشی را خورده و آلت دست آنان شده است.
* موضع امیرمومنان درباره ی ترور عُمَر:
هیچگاه در منابع قدیم نیامده که امیرمومنان قتل عمر را تایید کرده باشند.
ابولولو پس از آسیب زدن به عمر – در حالِ امامت جماعت - تعدادی از نمازگزارانِ صف اول را نیز مورد حمله قرار داد و زخمی کرد که برخی به خاطر جراحات درگذشتند. حال آیا می توان گفت امام علی راضی بودند که عمر درمسجد و در حال نماز ترور شود؟ آیا مسجد احترام ندارد؟! آیا امام علیه السلام به زخمی شدن چند بی گناه راضی بودند؟! آیا امام راضی بودند عمر در نظر آیندگان بجای اینکه مورد نقد قرار گیرد برعکس به عنوان "خلیفه ی شهید" و "شهید محراب" مورد احترام و تقدیس قرار گیرد؟!!
اساساً عملکرد ابولولو قابل دفاع نیست.
امیرمومنان نیز به این قتل آن هم در مسجد النبی و در حال نماز راضی نبودند همانطور که بعدها به قتل عثمان نیز رضایت ندادند و همه ی این امور بدون اطلاع ایشان انجام شده است. برخی معتقدند اینها همه توطئه ی مخالفان علی بود که می خواستند آن حضرت را همدستِ قاتلانِ خلفا معرفی کنند چنانکه معاویه ایشان را به همکاری با قاتلان عثمان متهم می کرد. (نهج البلاغه نامه ی 28)
* مرگ ابولولو :
ابولولو پس از آسیب زدن به عمر و زخمی کردن تعدادی دیگر نمازگزاران پا به فرار گذاشت اما نتوانست از مسجد بیرون برود و در همانجا مردم او را دستگیر کردند و خودکشی کرد.
حال چگونه به ایران و کاشان رسیده باشد!!. بنابراین شایعه" ابولولو فرار کرده، نزد حضرت امیر آمد و از ایشان پناه خواست و ایشان فرمودند: من تو را با طیّ الارض به کاشان می برم که مردمانش شیعه هستند" کاملاً بی پایه است زیرا مردم کاشان در آن زمان شیعه نبوده اند. اساساً مردم کاشان به تبعیت از قم شیعه شدند و چون رواج تشیع در قم بین سالهای 80 تا 115هجری آغاز شده بنابراین در سال مرگ عمر (سال 23 هجری) خبری از تشیع در کاشان یا در قم نبوده است.بلکه تشیع در آن زمان در میان عده ای از صحابه در مدینة النبی منحصر بود.(جعفریان، تاریخ تشیع در ایران ص 173)
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شایعه قتل خلیفه دوم و اختلافافکنی بین شیعه و سنی در هفته وحدت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 هنوز شما #شیعه عزیز، اجازه میدید که به نام #تشیع یا تسنن، شما را از پیکره بزرگ جامعه مسلمین جدا کنند؟!!
این به نفع کیست؟ به نفع تشیّع؟!
کجا امیرالمومنین خودش را از جامعه مسلمین جدا کرد؟!
❗️ ما شیعه علی هستیم یا شیعه خودمان؟!!
💬 آیت الله شهید بهشتی
#هفته_وحدت
در زمان حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام، اتفاق عجیبی افتاد و آن این بود که یکی از شیعیان سرشناس ایشان، به نام سید ابوالحسن بن حسن بن جعفر، شرابی نوشید. دوباره هم این کار را تکرار کرد. کار به جایی رسید که گاه او را، کف به لب آورده، گوشهی کوی و برزنها میدیدند. خبر کمکم داشت بین مردم، سر باز میکرد.
سید ابوالحسن، آدم کمی نبود. از مشایخ «قم» بود. همه او را میشناختند و همین باعث میشد که لغزش سنگین او، دهان به دهان بپیچد. او، در عین وابستگی به شراب، روز به روز فقیرتر هم میشد تا این که روزی از سر عسرت، به سمت خانه وکیل امام عسکری علیه السلام رفت و دقّ الباب کرد.
وکیل امام عسکری علیه السلام، جناب احمد بن اسحاق، که خبرها به او رسیده بود؛ وقتی فهمید سید پشت در است، راهش نداد؛ و سید، غمین و افسرده، راه برگشت در پیش گرفت.
مدتی گذشت. وکیل حضرت، طبق عادت هر ساله، بعد از ایام حج، راه سامرا را در پیش گرفت تا خدمت امام علیه السلام، برسد و نامهها و وجوهات را به خدمت حضرتش تسلیم کند.
بله، احمد بن اسحاق خدمت حضرت رسید و در کمال ناباوری، حضرت هم او را راه نداد.
احمد بن اسحاق، با تمامِ جلالت شأنش پشت در خانه ی حضرت نشست و آن قدر حضرت را التماس کرد تا این که از طرف حضرت پیغام آمد: «داخل بیا!»
احمدبن اسحاق، اشک چشمانش را پاک کرد و داخل دوید.
ـ یابن رسول الله! من از عاشقان کویَت هستم. آیا از شیفتهات، خطائی سر زده است که این خستهی راه را، اینگونه عقوبت می کنی؟!
ـ بله یا احمد. یادت هست آن روز، آن شیعهی مسکین را در خانه ات راه ندادی؟!
ـ یابن رسول الله! من جانم را فدای اولاد رسول میکنم. ولی به خدا قسم، سید ابوالحسن را به خاطر شرب خمر، از در خانهی خود راندم.
ـ او فرزند رسول خدا بود. چرا حرمت نگاه نداشتی؟!
ـ یابن رسول الله! به خدا، خبرِ کفهای دهانش همه جا رسید! مگر جدّتان رسول الله صلی الله علیه و آله نفرمودند: «شفاعت من، به شارب خمر نمیرسد.» مگر جدتان امام صادق علیهالسلام، نفرمود: «شراب ام الخبائث است. با شرابخوار دوستی نکنید، به او زن ندهید، او را عیادت نکنید، تشییع نکنید...»
ـ پسر اسحاق! و الله همه این روایات، از اجداد من رسیده است! اما چه کنم که سید ابوالحسن، به ما منتسب است. چارهای نیست. او شیعهی ماست. تو حق نداشتی او را از خود برانی.»
من مدتها به این روایت فکر میکردم... . درست است که آن سید خاطی، فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله بود ولی «شیعه» هم بود. و به نظر من «شیعه بودنِ» او از «سید بودن»ش مهمتر بود. زیرا بنی عباسِ زمان امام عسکری علیهالسلام هم سید بودند ولی امام، هرگز چنین ارزشی برای آنها قائل نبود.
در واقع، شیعه بودن او در کنار انتسابش به رسول خدا صلی الله علیه و آله، باعث شد حضرت از گناه سنگینِ «شرب خمر» او صرف نظر کند! برای اینکه او بماند. برای اینکه او عوض شود و برای اینکه او برگردد. اگر امیدی به بازگشت باشد، باید با گناهکار ملاطفت کرد. باید! و الّا پشت در خانهی امام می مانی!
آه که چقدر وظیفه سنگین است!
خلاصه، وکیل امام به قم بازگشت. همه به دیدن او آمدند. در میان مردم، سید ابوالحسن هم با سری شرمسار و اندوهگین و شاید از شدّت نیاز، به خوان کرم احمد بن اسحاق وارد شد. جناب احمد هم تا او را دید، برخواست و به استقبالش دوید و او را در صدر مجلس نشاند!
سید در عین ناباوری، علت را پرسید و آن قدر اصرار کرد تا وکیل امام، ماجرا را گفت. شنیدن ماجرا همانا و توبه و اشک و بازگشت سید ابوالحسن همان.
به منزل برگشت و تمام جامها و قدحها را شکست و بعد از آن، همیشه او را گوشهی مسجدی، معتکف میدیدند. بعد از وفات هم، افتخار همسایگی بانوی دو عالم، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام نصیبش شد.
اماممحمد باقر(ع) میفرماید: اگر تحت تأثیر مردم شهرت که بگویند «تو آدم خوبی هستی» خوشحال بشوی، تو دیگر از دوستان ما نیستی(چون در اینصورت مردم میتوانند تو را با تشویق، منحرف کنند) و اگر مردم شهرت بگویند تو آدم بدی هستی و ناراحت بشوی تو از دوستان ما نیستی. (وَ اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ»(تحفالعقول/ص284)
اگر مردم بتوانند با چهارتا کلمه، رفتارت را تغییر بدهند، پس آدم ضعیفی هستی و از حق انتخابت نمیتوانی درست بهرهبرداری کنی. خودت باید راه درست را تشخیص بدهی. قدرت تشخیص و قدرت روحی از لوازم حق انتخاب است، تا آدم تحت تأثیر کسی قرار نگیرد.
سکوت امیرالمؤمنین پس از غصب خلافتش
یکی از نویسندگان تاریخ، ماجرایی را نقل می کند، می گوید دوتا زن آمدند پیش امیرالمؤمنین سر یک دعوایی، یک بچه ای را آورده بودند. این زن میگفت: آقا این بچه برای من است، من او را زاییدم. آن یکی میگفت: نه خیر، برای من است ، دروغ می گوید، این برداشته. دعوا سر یک بچه، بین دو مادر، دو مدعی مادری. بالاخره هرکسی یک دلیل، استدلال، بينه ، روشن نشد؛ روی مبادي قضای شرعی معلوم نشد که بالاخره بچه برای این است یا برای آن است. خب، قاضی باید برطبق بينه و دلیل شرعی حکم کند.
برطبق نقل این شخص و این مورخ، امیرالمؤمنین فرمود: من حالا دعوا را فیصله میدهم. شما دعوا دارید سر این بچه، صلح هم نمی کنید، کنار هم که نمیآیید، بنده بچه را نصف میکنم برایتان، نصف بچه برای تو، نصف بچه برای تو؛ وقتی کنار نمی آیید راه همین است دیگر. شمشیرش را کشید، تا امیرالمؤمنین شمشیر را کشید بیرون، یکی از این دوتا زن گفت که آقا من از حق خودم صرف نظر کردم، بچه را نکشید، برای او باشد، بچه زنده باشد، دست من نباشد. امیرالمؤمنین فرمود بچه برای توست بردار و برو. این مادر بود که حاضر نشد بچه اش نصف بشود، این مادر بود که گفت بچه بماند، ولو دستم من نماند، دست دیگری بماند.
بعد این نویسنده میگوید که ای علی! ای علی عزیز! ای علي مظلوم ! مادر اسلام تو بودی. تو بودی که وقتی مدعیان مادری، مادرها و عزیزهای بی جهت، آمدند خلافت را و اسلام را و جامعه را به طرف خود بردند، تو از حق خودت صرف نظر کردی، گفتی برای شما؛ اسلام بماند، ولو رياستش دست من نماند؛ جامعه اسلامی بماند، ولو دیگران در آن حکومت کنند. تو بودی آن مادر دلسوز، و حاضر نشدی تجزیه بشود. اینجا امیرالمؤمنین صبر کرد. صَبرتُ و في العين قذيََ و في الحلق شجََا، پس صبر کردم درحالیکه در چشمم خار و درگلویم استخوانی بود.
(نهج البلاغه خطبه ٣،معروف به خطبه شقشقیه)
بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعه اسلامی و برقراری حکومت اسلامی، از حق خود - که آن را برای خود مسلم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟ اینها آسان است؟ اینهاست که یک انسان را این طور بر قله آفرینش بنی بشر مینشاند. اینهاست که انسان را تبدیل میکند به یک خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، که غروب ندارد
بخشی از کتاب انسان ٢۵٠ساله نوشته مقام معظم رهبری صفحه ١٣١
پیامبر اکرم دربارهی لقمان حکیم چنین گفته است: “به حق میگویم که لقمان پیامبر نبود. ولی بندهای بود که بسیار فکر میکرد و ایمان و یقینش عالی بود. خدا را دوست داشت و خدا نیز او را دوست میداشت؛ به همین علت نعمت حکمت را به او ارزانی فرمود.”
از امام صادق علیه السلام سؤال کردند خدا چه حکمتی به لقمان حکیم داد که از او در قرآن یاد شده است؟ حضرت فرمودند: به خدا سوگند حکمتی که به لقمان حکیم داده شده بود نه مال بود و نه مقام و طایفه و نه هیکل و زیبایی، بلکه لقمان مردی بود در کار خدا نیرومند، در راه او پرهیزکار، ساکت، باوقار، دقیق، آینده نگر، تیزبین و پند آموز. لقمان حکیم روزها نمی خوابید و همیشه بر اعمال خود کنترل و نظارت دقیق داشت. از ترس گناه هیچگاه نمی خندید، غضب و شوخی نمی نمود، خداوند به او اولاد زیادی بخشید و در حالی که همه آنها قبل از وی جان سپردند با صبر و شکیبایی مصائب را تحمل کرد و به رضای خدا راضی بود و برای هیچ یک اشک بر دیدگان جاری نکرد. لقمان حکیم هر گاه به دو نفر که اختلاف و یا نزاع داشتند برخورد می کرد میان آنان صلح و صفا برقرار می ساخت و آتش کینه و عداوت را در آنها خاموش می ساخت.
کسی از لقمان حکیم پرسید مگر تو همدوش ما گوسفند چرانی نمی کردی چه شد که به این مقام و منزلت رسیدی؟ لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ کردم، راست گفتم و از حرف بی فایده و بی مورد پرهیز کردم.
قرآن قسمت هایی از سخنان حکمت آمیز لقمان؛ این مرد الهی را بازگو کرده که ما فشرده ای از آن را در اینجا می آوریم.
۱- پسرم! چیزی را شریک خدا قرار مده ، که شرک ، ظلم بزرگی است. (اشاره به توحید )
۲- پسرم! اگر به اندازه ی سنگینی خردلی، عمل نیک یا بد باشد و در دلِ سنگی یا در گوشه ای از آسمان ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را در قیامت برای حساب می آورد، خداوند دقیق و آگاه است. ( اشاره به معاد )
۳- پسرم! نماز را به پادار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصائبی که به تو می رسد، با استقامت و شکیبا باش، که این از کار های مهم و اساسی است.
۴- پسرم ! با بی اعتنایی از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو، که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد.
۵- پسرم! در راه رفتن اعتدال را رعایت کن، از صدای خود بکاه، و هرگز فریاد مزن که زشت ترین صداها، صدای خران است.
هدایت شده از تاریخ تفکر تمدن
📲 توییت جالب ایلان ماسک
✍ جامعه ای که جوانان آن مجرد بماند و آنها هم که ازدواج کردند قید بچه دار شدن را بزنند قطعا محکوم به فنا است، باید هم مسئولین فکری کنند که تسهیلات ازدواج و فرزندآوری بیشتر شود هم مردم از این تفکر غلط رها شوند و به سمت جامعه خانواده محور حرکت کنیم.
26.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چرا غدیر فراموش شد؟
خلاصه قسمت اول
⬅️ چگونه مسلمانانِ جانفداییِ پیامبر تبدیل به سرپیچان از وصیت شدند؟
⬅️ از ارتداد مردم مکه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) چه میدانید؟
⬅️ مثالهای تاریخی از مخالفت عدهای از مسلمانان با پیامبر
رحلت پیامبر