eitaa logo
غدیر شناسنامه شیعه
158 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
43 فایل
✅ اصل و نسب و مذهب ما را چو بخواهید آغاز مسلمانی ما روز غدیــــــر است... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عید غدیر بخش عمده ای از شناسنامه ی شیعه ائمه محسوب می شود. مقام معظم رهبری @ggg1400 آیدی ادمین: @mohammaddostmr
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی : ترویج دهه‌های پیاپی عزاداری زمینه ساز رویگردانی جامعه از عزای اهل بیت (ع) می باشد، همین طور پشت سر هم دهه درست کردن، توسط جامعه قابل پذیرش نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداری‌ها را به وجود می‌آورد. افراط در عزاداری‌ها به تفریط می‌انجامد. موضوع هتک عزاداری را عرف تشخیص می‌دهد و مسئله ای شرعی نیست، حدیث خاصی راجع به مدت زمان عزاداری‌ها وجود ندارد. از نظر شرعی هتک حرمت عزای اهل بیت (ع) خلاف شرع است، اما این که چه کاری هتک حرمت است را خود افراد باید تشخیص بدهند. عقیده ما درباره اینکه آیا شادی در ایامی غیر از روز شهادت، موجب هتک حرمت می‌شود یا خیر، حجت نیست بلکه تشخیص این موضوع بر عهده عرف است جامعه مشخص می‌کند تا چه زمانی باید عزا نگه داشته شود. عده‌ای با افراط در عزاداری‌ها زمینه هتک حرمت را فراهم می‌کنند عده‌ای امروزه با افراط در عزاداری‌ها زمینه هتک حرمت را فراهم می‌کنند، این افراد در این زمینه مسئولند. آیا واقعا کسی که مدعی محب اهل بیت (ع) بودن است موظف به چنین کارهایی است؟! امروزه برخی از منبری‌ها و بعضی از مداح‌های بی تقوا حرفهای بی سند و مجالس بی سندی را ترویج می‌کنند نظر عرف، پس از ترویج آن در جامعه، ممکن است به اینکه هرگونه مجلس شادی در این ایام، هتک حرمت باشد تغییر کند البته در این صورت موضوع هتک حرمت محقق است و افراد هم شرعا موظفند هتک حرمت نکنند ولی آیا ما باید دنبال این باشیم که آنقدر در اذهان مردم بعضی از مصادیق را به عنوان هتک عزاداری مطرح کنیم و آن را تبلیغ کنیم تا واقعا عرف آن را هتک بداند؟ آیا شرع چنین سفارشی به ما کرده است؟
🍃🌸امام على عليه السلام: الخائِفُ لا عَيشَ لَهُ ترسو را از زندگى، هيچ بهره ‏اى نيست غررالحكم حدیث1011
امیرالمومنین: خودبینی عقل را تباه می کند
💠 امام علی (عليه‌السلام): 🔸 «بدهكارى زياد، راستگو را دروغگو مى‌كند و خوش‌قول را بدقول!» 🌷
20.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بحران جمعیت سپرده شدن رضا رویگری بازیگر مطرح تلوزیون به آسایشگاه کهریزک حاصل تک فرزندی و قرار گرفتن پول به جای عاطفه
«راست می‌گویند که تو را دیده‌اند» ۱- سال ۲۵۶ هجری قمری است. خلافت غصب شده به «‌معتمد‌» پانزدهمین خلیفه عباسی رسیده است. نزدیک به دو سال از شهادت امام ‌هادی می‌گذرد و امام حسن به فرمان از پیش صادر شده خدا، امامت امت اسلام را بر عهده گرفته است. خلیفه عباسی اگرچه خود را «‌معتمد علی‌الله‌»! لقب داده است ولی مانند پدران خود به شیطان اعتماد دارد! خلفای بنی‌عباس نیز از فرمان خدا در انتصاب علی‌بن ابیطالب و یازده فرزند او به امامت با خبرند. رسول خدا پیشاپیش و در چند نوبت پیاپی یکایک آنها را با ذکر نام و مشخصات معرفی کرده است و خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس که می‌دانستند نگاه امت در امامت به آنهاست، هریک را به گونه‌ای، به شهادت رسانده‌اند. امروز اما، نوبت امامت به کسی رسیده است که رسول خدا‌(ص) به دفعات فرموده‌اند‌، فرزند او به عدل و داد قیام می‌کند و جهان را از لوث وجود ستمگران پاک خواهد کرد. پس خطر نزدیک بود، مخصوصاً آن که امامان شیعه بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام، بیشترین فرصت را به تبیین اسلام ناب محمدی‌(ص) اختصاص داده و بر هوشیاری مردم در تفکیک سره از ناسره افزوده بودند‌… از این روی، «معتمد» و دار و دسته‌اش خطر را از همیشه نزدیک‌تر احساس می‌کردند. ۲‌- یکی از اقدامات امام حسن عسکری علیه‌السلام که رنگ و بوی آماده کردن شیعیان برای غیبت امام بعد از ایشان را داشت، برپایی یک تشکیلات و سازمان مخفی بود که می‌توان آن را «سازمان وکلا‌» نامید. امام حسن‌(ع) افرادی از یاران وفادار خود را به عنوان «وکیل» انتخاب کرده و به مناطق مختلف می‌فرستاد. هریک از آنان به‌گونه‌ای مستقل از دیگران فعالیت می‌کردند و مستقیماً و یا با یک واسطهِ مورد اعتماد با امام علیه‌السلام در تماس بودند. امام عسکری پیک واحدی نیز داشتند که همه وکلای امام او را می‌شناختند و نامه‌های حضرت را فقط از او می‌پذیرفتند. یکی از اصلی‌ترین وظایف وکلای حضرتش، غبار‌زدایی از چهره اسلام ناب محمدی(ص) بود. غباری که خلفای جور با تحریف و بدعت و کتمان حقایق، بر چهره اسلام ناب نشانده بودند. حقیقت شیعه آشکار‌تر از آن بود که قابل کتمان باشد و از این روی خلفای جور و عالمان درباری و دین به دنیا فروخته که توان مقابله منطقی با این حقیقت روشن را نداشتند به تحریف و تهدید و پنهان کردن واقعیات متوسل می‌شدند. وظیفه وکلای حضرت شکافتن این پوسته‌ها و پرده‌برداری از حقیقتی بود که دشمن سعی در پرده‌نشینی آن داشت. ۳- از جمله مشکلات بزرگی که خلفای جور با آن رو‌به‌رو بودند‌، این بود که اطاعت از «‌اولی‌الامر‌» به صراحت در کلام‌الله آمده بود «‌یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ‌… ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و از رسول و اولی‌الامر پیروی کنید‌». و اما، خدا به پلیدی و گناه امر نمی‌فرماید «‌إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ‌… خدا به عدل و نیکی امر می‌کند‌». بنابراین اولی‌الامر باید معصوم باشد. از سوی دیگر بایسته نیست که خدا به پیروی از اولی‌الامر دستور داده باشد ولی آنها را معرفی نکرده باشد! ضمن آن که شناخت معصوم تنها از عهده خدا بر می‌آید که از آشکار و پنهان بندگان با خبر است. و همه می‌دانستند که خداوند متعال از زبان رسول خود، یکایک امامان علیهم‌السلام را با ذکر نام و مشخصات آنها معرفی فرموده است و درباره پیامبر اعظم نیز به صراحت آمده است که «‌وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى،إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى… و [‌پیامبر‌] از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید، گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می‌شود، نیست‌». این واقعیات از نگاه حاکمان ستمگر بنی‌امیه و بنی‌عباس پنهان نبود و از این روی امامان علیهم‌السلام را که گسترش عدل و داد و مقابله با ظالمان را ماموریت الهی خود می‌دانستند و به آن قیام می‌کردند، اصلی‌ترین مانع ادامه ستمگری خود تلقی کرده و به شهادت آنان کمر می‌بستند‌… ۴- امروز، هشتمین روز از ماه ربیع‌الاول سال ۲۶۰ هجری است و نوبت شهادت به امام حسن عسکری علیه‌السلام رسید‌ه است. معتمد عباسی،امام عسکری را به شدت در محاصره نیروهای نظامی خود داشت و بارها حضرت را به زندان ‌انداخته بود و سرانجام نیز امام بزرگوار را مسموم کرده و به شهادت رساند و از آنجا که می‌دانست و از رسول خدا‌(ص) به صراحت و بارها نقل شده بود که فرزند ایشان قائم به عدل و داد و زیر‌ و‌ رو‌کننده بساط ظلم و ستم در جهان است، خانه حضرت را به محاصره درآورده و در جست‌وجوی فرزند ایشان بود. امام زمان -‌ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- در آن هنگام ۵ سال از عمر مبارکشان می‌گذشت و از آن هنگام به بعد، غیبت صغری آغاز شد و این دوره از غیبت از ۶۹ سال از سال ۲۶۰ تا ۳۲۹ به طول انجامید و پس از آن غیبت کبری آغاز شد. 👇👇👇
👆👆👆 ۵- مراد غایب ما در دوران غیبت صغری از طریق ۴ نماینده‌ای که یکی پس از دیگری و مستقیماً از جانب خود حضرت انتخاب شده بودند‌، امامت خویش را اِعمال می‌فرمودند (‌نواب اربعه‌) و از آن پس در غیبت کبری، به دستور صریح ایشان، این وظیفه را فقیه جامع‌الشرایط بر عهده‌ دارد و امامت و ولایت حضرتش از این طریق جاری و ساری است. اصل ولایت فقیه از این نقطه آغاز شده است. این دستورالعمل برای دوران غیبت کبری از امام حسن عسکری‌(ع) است: «… و َاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ… هر یک از فقها که بر نفس خود مسلّط باشد و دین خود را حفظ کند و با هوای نفس خود مخالفت ورزد و امر خدا را اطاعت کند، بر همگان واجب است که از او پیروی کنند‌». این نیز ادامه امامت حضرت بقیه الله است که دقیقاً تحت نظر و با نظارت حضرتش صورت می‌پذیرد. چرا که امام ما اگرچه ظاهر نیست ولی حاضر است. ۶- « تو را غایب نامیده‌اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینكه «حاضر» نباشی.«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروایی است كه به تو زده‌اند و آنان كه بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی‌دانند، آمدنت كه در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت كه هر صبح و شام تو را می‌خوانند، ظهورت را از خدا می‌طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می‌شوی، همه انگشت حیرت به دندان می‌گزند و با تعجب می‌گویند كه تو را پیش از این هم دیده‌اند. و راست می‌گویند، چرا كه تو در میان مایی، زیرا امام مایی. چنین است كه هر شب و روز‌، صاحبدلان «دل» از دست می‌دهند و قرار از كف می‌نهند و قافله دل‌های بی‌قرار روی به قبله می‌كنند و آمدنت را به انتظار می‌نشینند…». حسین شریعتمداری
در زمان حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام، اتفاق عجیبی افتاد و آن این بود که یکی از شیعیان سرشناس ایشان، به نام سید ابوالحسن بن حسن بن جعفر، شرابی نوشید. دوباره هم این کار را تکرار کرد. کار به جایی رسید که گاه او را، کف به لب آورده، گوشه‌ی کوی و برزن‌ها می‌دیدند. خبر کم‌کم داشت بین مردم، سر باز می‌کرد. سید ابوالحسن، آدم کمی نبود. از مشایخ «قم» بود. همه او را می‌شناختند و همین باعث می‌شد که لغزش سنگین او، دهان به دهان بپیچد. او، در عین وابستگی به شراب، روز به روز فقیرتر هم می‌شد تا این که روزی از سر عسرت، به سمت خانه وکیل امام عسکری علیه السلام رفت و دقّ الباب کرد. وکیل امام عسکری علیه السلام، جناب احمد بن اسحاق، که خبرها به او رسیده بود؛ وقتی فهمید سید پشت در است، راهش نداد؛ و سید، غمین و افسرده، راه برگشت در پیش گرفت. مدتی گذشت. وکیل حضرت، طبق عادت هر ساله، بعد از ایام حج، راه سامرا را در پیش گرفت تا خدمت امام علیه السلام، برسد و نامه‌ها و وجوهات را به خدمت حضرتش تسلیم کند. بله، احمد بن اسحاق خدمت حضرت رسید و در کمال ناباوری، حضرت هم او را راه نداد. احمد بن اسحاق، با تمامِ جلالت شأنش پشت در خانه ی حضرت نشست و آن قدر حضرت را التماس کرد تا این که از طرف حضرت پیغام آمد: «داخل بیا!» احمدبن اسحاق، اشک چشمانش را پاک کرد و داخل دوید. ـ یابن‌ رسول ‌الله! من از عاشقان کویَت هستم. آیا از شیفته‌ات، خطائی سر زده است که این خسته‌ی راه را، این‌گونه عقوبت می کنی؟! ـ بله یا احمد. یادت هست آن روز، آن شیعه‌ی مسکین را در خانه ات راه ندادی؟! ـ یابن رسول الله! من جانم را فدای اولاد رسول می‌کنم. ولی به خدا قسم، سید ابوالحسن را به ‌خاطر شرب خمر، از در خانه‌ی خود راندم. ـ او فرزند رسول خدا بود. چرا حرمت نگاه نداشتی؟! ـ یابن رسول الله! به ‌خدا، خبرِ کف‌های دهانش همه‌ جا رسید! مگر جدّتان رسول الله صلی الله علیه و آله نفرمودند: «شفاعت من، به شارب خمر نمی‌رسد.» مگر جدتان امام صادق علیه‌السلام، نفرمود: «شراب ام الخبائث است. با شراب‌خوار دوستی نکنید، به او زن ندهید، او را عیادت نکنید، تشییع نکنید...» ـ پسر اسحاق! و الله همه این روایات، از اجداد من رسیده است! اما چه کنم که سید ابوالحسن، به ما منتسب است. چاره‌ای نیست. او شیعه‌ی ماست. تو حق نداشتی او را از خود برانی.» من مدت‌ها به این روایت فکر می‌کردم... . درست است که آن سید خاطی، فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله بود ولی «شیعه» هم بود. و به نظر من «شیعه بودنِ» او از «سید بودن»ش مهم‌تر بود. زیرا بنی عباسِ زمان امام عسکری علیه‌السلام هم سید بودند ولی امام، هرگز چنین ارزشی برای آن‌ها قائل نبود. در واقع، شیعه بودن او در کنار انتسابش به رسول خدا صلی الله علیه و آله، باعث شد حضرت از گناه سنگینِ «شرب خمر» او صرف نظر کند! برای این‌که او بماند. برای این‌که او عوض شود و برای این‌که او برگردد. اگر امیدی به بازگشت باشد، باید با گناه‌کار ملاطفت کرد. باید! و الّا پشت در خانه‌ی امام می مانی! آه که چقدر وظیفه سنگین است! خلاصه، وکیل امام به قم بازگشت. همه به دیدن او آمدند. در میان مردم، سید ابوالحسن هم با سری شرمسار و اندوهگین و شاید از شدّت نیاز، به خوان کرم احمد بن اسحاق وارد شد. جناب احمد هم تا او را دید، برخواست و به استقبالش دوید و او را در صدر مجلس نشاند! سید در عین ناباوری، علت را پرسید و آن قدر اصرار کرد تا وکیل امام، ماجرا را گفت. شنیدن ماجرا همانا و توبه و اشک و بازگشت سید ابوالحسن همان. به منزل برگشت و تمام جام‌ها و قدح‌ها را شکست و بعد از آن، همیشه او را گوشه‌ی مسجدی، معتکف می‌دیدند. بعد از وفات هم، افتخار همسایگی بانوی دو عالم، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام نصیبش شد. آه که چقدر وظیفه سنگین است!
امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: همانا خداوند متعال، حجّت و خلیفه خود را برای بندگانش الگو و دلیلی روشن قرار داد، همچنین خداوند حجّت خود را ممتاز گرداند و به تمام لغت ها و اصطلاحات قبائل و اقوام آشنا ساخت و أنساب همه را می شناسد و از نهایت عمر انسان ها و موجودات و نیز جریات و حادثه ها آگاهی کامل دارد و چنانچه این امتیاز وجود نمی داشت، بین حجّت خدا و بین دیگران فرقی نبود. قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری – علیه السلام – : إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی بَیَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ بِکُلِّ شَیء، وَ یُعْطِیهِ اللُّغاتِ، وَمَعْرِفَهَ الاْنْسابِ وَالاْجالِ وَالْحَوادِثِ، وَلَوْلا ذلِکَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ الْحُجَّهِ وَالْمَحْجُوحِ فَرْقٌ. «الکافی، ج ۱، ص ۵۱۹، ح ۱۱» 🔰راه نجات در زمان غیبت 📝امام (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند! فرزندم غیبتی خواهد داشت که از هلاکت در آن نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند او را بر اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السلام پایدار سازد و به دعای بر تعجیل فرج موفق گرداند. 🌱وَاللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو مِنَ الْهَلْكَةِ فِيهَا إِلاّ مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِمْ، وَ وَفَّقَهُ‏ لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ الْفَرَج‏ 📗إعلام الورى ج۲ ص۲۴۸ 📗كشف الغمة ج۳ ص۳۳۳ 📗بحار الأنوار ج۵۲ ص۲۴
⚫️واپسين‌ سفارش‌هاي امام حسن عسکري به جامعة‌ شيعيان (ع) در جملاتي که گويا ايشان به جامعه پيروان بوده است؛ نکات بسيار مهمي را به شيعيان گوشزد مي‌کند؛ نکاتي که مي‌توان گفت همه ابعاد زيست اسلامي و شيعيان را پوشش مي‌دهد: ابعاد عبادي و غيرعبادي؛ فردي و اجتماعي، معاشرت‌هاي خانوادگي و همسايگي و شهروندي و بين ‌المذاهبي و امثال آن را ◾️أوصِيكُمْ؛ شما را وصيت مي‌کنم به: 1.بِتَقْوَى اللَّهِ؛ تقواي الهي را مراعات کنيد؛ 2.وَ الْوَرَعِ فِي دِينِكُمْ؛ مواظب دين خود باشيد؛ 3.وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ؛ براي خدا کار و تلاش کنيد؛ 4.وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ؛ سخن راست بگوييد؛ 5.وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ؛ امانت‌ را به کسي که شما را امين کرده است، برگردانيد، چه نيکوکار باشد و چه فاجر. 6.وَ طُولِ السُّجُودِ؛ سجده‌هاي طولاني کنيد. 7.وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص؛ همسايه‌داران خوبي براي همسايگانتان باشيد که پيامبر به اين مبعوث شد (سفارش پيامبر بود) 8.صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ‏؛ (دربارة مخالفان و منکران ولايت اهل بيت. شما را سفارش مي‌کنم که) در ميان آنان نماز بخوانيد؛ در تشييع جنازة آنان حاضر شويد؛ به عيادت بيمارانشان برويد و حقوقشان را ادا کنيد. 🔸«فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ وَ صَدَقَ فِي حَدِيثِهِ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النَّاسِ قِيلَ هَذَا شِيعِيٌّ فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ؛ زيرا وقتي کسي از شما در دينش پارسايي بورزد و در سخنش راست‌گو باشد و امانت را ادا کند و با مخالفان و مردم، اخلاق نيک داشته باشد، گفته مي‌شود که اين شيعه است و همين مرا شاد مي‌کند. 9.اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا شَيْناً؛ پرواي خدا را داشته باشيد و زينت [ما] باشيد و ماية ننگ [ما] نشويد. 10.جُرُّوا إِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيحٍ فَإِنَّهُ مَا قِيلَ فِينَا مِنْ حُسْنٍ فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ مَا قِيلَ فِينَا مِنْ سُوءٍ فَمَا نَحْنُ كَذَلِكَ لَنَا حَقٌّ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ قَرَابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ تَطْهِيرٌ مِنَ اللَّهِ لَا يَدَّعِيهِ أَحَدٌ غَيْرُنَا إِلَّا كَذَّابٌ؛ محبت‌ها را به سوي ما جلب کنيد و زشتي‌ها را از ما دور کنيد؛ زيرا هر چه از خوبي در حق ما گفته شود، ما اهل آنيم؛ و هر عيبي به ما نسبت دهند ما چنان نيستيم. ما را در کتاب خدا حقي است و با رسول خدا پيوندي و از جانب خدا طهارت و عصمتي؛ هيچکس غير از ما چنين ادعايي نمي‌کند؛ جز دروغگو. 11.أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللَّهِ؛ فراوان ياد خدا کنيد؛ 12.وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ؛ فراوان در انديشه مرگ باشيد؛ 13.وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ؛ فراوان قرآن تلاوت کنيد؛ 14.وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِيِّ ص فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَاتٍ؛ و فراوان بر پيامبر خدا صلوات بفرستيد؛ چرا که صلوات بر رسول الله ده حسنه دارد. 15.احْفَظُوا مَا وَصَّيْتُكُمْ بِهِ؛ وصيت و سفارش مرا به خاطر بسپاريد. 🖐و أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلَامَ. شما را به خدا مي‌سپارم و بر شما سلام مي‌فرستم. احمدحسين شريفي
مرزبانی فکر و فرهنگ 🔸امام حسن عسکري(ع) مي‌فرمايد: عالمان شيعه مرزبانان فکر و فرهنگ اسلامي‌اند؛ آنان در مرزي که طرف مقابلشان ابليس و نيروهاي کارکشته و زيرک و داناي ابليسي قرار دارند، به مرزباني و نگهباني از معارف اسلامي و حدود و ثغور اسلام مي‌پردازند. (التفسير المنسوب الي الامام الحسن العسکري، ص343) 🔸عالمان راستين شيعي کساني‌اند که اجازه نمي‌دهند شيطان و شيطان‌صفتان آتش شبهه بر خرمن باورها و ارزش‌هاي مردم بياندازند. آنان به مثابة مرزباناني هوشيار و آگاه و شجاع در مقابل شبهه‌افکني‌ها سينه سپر مي‌کنند و چنان با شبهات ديني مواجهه مي‌شوند که نه تنها به صورتي مستدل و عالمانه آنها را پاسخ مي‌دهند که شبهات را ابزار و وسيله‌اي براي ترويج و تعميق معارف اسلامي مي‌دانند.
⭕️ از چیست؟ (علیه السلام) فرمودند: 🍃 ناگوارتر از نداشتن پدر و مادر، یتیمی آن کسی است که از دور افتاده و توان وصول به او را ندارد و پاسخ مسائل مورد نیازش را نمی داند. 🍃 پس بدانید که ما دانای به ما است. و افرادی که از علم ما بی خبرند، همچون یتیمی در کنف حمایت ایشانند. 🍃 بدانید جایگاه کسی که می کند و دستورات ما را می دهد، همراه ما در گروه اعلی علیین است. 📚احتجاج طبرسی، ج۱،ص۱۶ 🏴 شهادت جانسوز امام حسن عسکری سلام الله علیه تسلیت باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅حتما ببینید 👆 🔴 امام حسن عسکری سلام الله علیه؛ پناهگاهِ عالمیان امام اینطوری روی ما شیعیان نظر داره درخواستی داشتید حیا نکنید
‼️خنده ما سر چند شیعه را بریده؟! به مناسبت : “شب قبل از عملیات، وقتی برخی افراد کم انگیزه بودند، فیلم به از قم، اصفهان و ... را پخش می‌کردم! نیروها بعد از دیدن این جشن‌ها و توهین‌ها، برای انجام عملیات مشتاق می‌شدند!” مراقب باشیم نباشیم
🔴روایت تعظیم و جشن در نهم ربیع ساختگی است! 🔻آیت الله یوسفی غروی: در جلد 31 و 95 بحارالانوار به نشر دار الإحیاء التراث العربی، در کتاب های «فتن و محن» و «اعمال ایام و ماه ها» روایتی مبنی بر عید بودن نهم ربیع الاول به سبب هلاکت عمر بن خطاب آمده است که به دلایل فراوانی، این روایت ساختگی است. 🔻علامه مجلسی(ره) این روایت را از کتاب زوائد الفوائد نقل می کند که نویسنده این کتاب علی بن علی بن طاووس «پسر ابن طاووس» بوده و جز نامی از این کتاب و روایت فوق که مستند به این کتاب است، روایت دیگری از آن باقی نمانده و همین امر دلیل بر ضعف و ساختگی بودن این روایت است. 🔻همچنین وجود الفاظی عامیانه همچون الفاظ «یَرْتاس»، «رؤیا» و «جنیت» به جای «یَتَرَأصُ»‏، «ریاء» و «جنٌبت» و وجود عباراتی همچون اسفل الفیلوق، یوم الهدی، یوم انکسار شیعه، یوم التصفیح، یوم ظفرت به بنو إِسرائیل‏ در روایت فوق، دلیل بر ضعف و ساختگی بودن این روایت است. 🔻علاوه بر این، ثابت نبودن افعال ماضی و مضارع در روایت و نیز عدم ثبات منقول عنه میان پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) دلیل بر اضطراب گوینده چنین روایتی می کند و این اضطراب از شأن امام هادی(ع) به دور است. 🔻 احدی از مورخان مخالفت نکرده اند که عمر بن خطاب در روز 26 ذی الحجه ضربه و 28 این ماه از دنیا رفت، بنابراین شهرت قتل عمر در روز نهم ربیع الاول به علت تبلیغات کاذب پادشاهان صفویه برای تحریک احساسات مردم به جنگ با اهل سنت با کارهایی همچون جشن گرفتن در ایام قتل عمر بن خطاب است. صفویان نمی توانستند جشن قتل عمر بن خطاب را در ایام 26 ذی الحجه به بعد بگیرند چرا که جشن آنان با محرم الحرام و ایام شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) تداخل پیدا می کرد و مساجد سیاه پوش عزا می شد. همچنین گرفتن جشن قتل عمر بن خطاب در ایام کشته شدن عمر بن سعد می توانست صفویان را از خطرات احتمالی فرقه مقابل درامان دارد چرا که می توانستند با رعایت تقیه، جشن خود را به عنوان جشن قتل عمر بن سعد تلقی کنند. 🔻روایت فوق تنها از پسر ابن طاووس نقل شده و حتی شخص ابن طاووس هم که فردی متسامح است، این روایت را در کتب خود نیاورده و این امر هم دلیلی دیگر بر جعلی و ساختگی بودن چنین روایتی است. 🔻 فضائل فراوانی که در این روایت برای جشن گیرنده روز نهم ربیع الاول آمده، توهم عظیم بودن این روز را می آورد در صورتی که هیچ گونه روایت دیگری از هیچ یک از علما و اهل بیت(ع) درباره فضائل این روز وارد نشده است، بنابراین اگر این روایت صحیح باشد، می توان گفت که ائمه اطهار(ع) هم تا زمان امام هادی(ع) از فضایل این روز نا آگاه بودند. 🔍ریشه یابی اسناد متعدد نُصیریِ خبر نه ربیع با مراجعه به منابع مختلف نصیریه، می بینیم نه ربیع را از اعیاد نصیری دانسته و آن را با مطالبی مانند فراز های موجود در خبر پیش گفته نه ربیع وصف می کنند. که نشان می دهد این روایت در میان فرقه نصیریه روایت مشهور و شناخته شده ای است. (حسین احمد، قلائد الدرر، ص: 71. سلیمان افندی اَذَنی که از مذهب نصیری برگشته است؛ در کتاب «الباکورة السلیمانیة فی کشف اسرار الدیانة النصیریة» اسرار این فرقه ی بدکیش غالی را افشا می کند، و از این عید نام می برد.) قدیمی ترین مصدری که برای این اعتقاد در مورد نه ربیع در دست است. كتاب «الاكوار والأدوار النورانیة»، که گزارش هایی از محمد بن جندب، پیر و مراد نصیریان، از ابوشعیب محمد بن نصیر، (ق3) غالی ملعون در اخبار امامیه، و آخرین باب نصیری است. در این کتاب از محمد بن نصیر گزارشی غالیانه را به امام عسکری ع بسته که در آن نه ربیع در کنار نوروز و مهرگان از اعیاد خاص عارفان (=غالیان) شمرده شده است.(سلسلة التراث العلوی، ج1، ص: 102) میمون طبرانی، (ق4 و 5) قطب نصیریه در عصر شیخ مفید نیز این گزارش را در کتاب خود با اندکی اختلاف آورده است. (مجموع الأعیاد، تحقیق اشتروطمان، ص: 180 و همان، بی جا، ص: 249، قول السید أبي شعیب إلیه التسلیم لمحمد بن جندب) با وجود ریشه کهنه این عید در میان این فرقه چنانکه انتظار داریم، در کتاب «مجموع الاعیاد» نوشته ابوسعید میمون طبرانی، از همان آغاز اطلاعاتی درباره آن ارائه می شود:
«رواه الشاب الثقة ابوسعید میمون بن القاسم الطبرانی رضی الله عنه قال: حدثنی ابوالحسین احمد بن محمد بن اسحاق الجهمیدی بمدینة طرابلس الشام یوم الأحد للیلتین بقیتا من شهر ذی الحجة سنة ثمانیة و تسعین و ثلاثمائة قال: حدّثنی ابوعبدالله الحسین بن حمدان الخصیبی نضر الله وجهه قال: حدثنی ابوالحسین علی بن القاسم الاهوازی قال: حدثنا عبدالله بن محمد قال: حدثنی محمد بن عبد الله بن مهران قال: حدثنی محمد بن سنان قال: دخلت علی مولای العالم منه السلام و عنده جماعة من العارفین الذین قد بلغوا التوحید ظاهراً و باطناً و سرّا و علانیة فسلّمت علیهم فردّوا علیّ السلام؛ فقال لی مولای: ما حاجتک؟ فقلت: یا سیدی قد اشتکل علیّ معرفة الاعیاد العربیة و العجمیة... فقال:... و امّا الاعیاد الفارسیة فمنها یوم النیروز و هو الیوم الرابع من شعر نیسان فی کل سنة و له فضل کبیر و شرف عظیم و یوم المهرجان و هو الیوم السادس عشر من تشرین الاول فی کل سنة و له شرف عظیم و هو من خواصّ الاعیاد المفروح فیها و یوم التاسع من شهر ربیع الاول فی کل سنة و فیه مقتل دلام لعنه الله و هو ایضا من الاعیاد المفروح فیها.» (سلسلة التراث العلوی3، رسائل الحکمة العلویة، مجموع الأعیاد، دار لأجل المعرفة، صص229-235) در دیگر مصدر متقدم نصیری، المعارف وتحفة لكل عارف، ص71 میمون طبرانی باز با ذکر خبر نه ربیع را از در کنار نوروز و مهرگان از اعیاد فارسی بر می شمرد. 👌رجال سند مانند میمون طبرانی، حسین بن حمدان، محمد بن عبدالله بن مهران و... از چهره های سرشناس جریان غلوّ و جعل حدیث اند. و علاوه بر اتفاق قدمای امامیه بر تضعیف و رمی به غلو آنان (در حد اسناد برجامانده)، آثار و احادیث منقول از این راویان نیز مملو از مطالب فاسدی، مانند تألیه، تفویض، بابیت سران غلو، تکفیر شیعه، نفی بلایا، و دیگر عقاید غالیانه است. هم چنین حضور راویان ایرانی در سند بسیار پر رنگ است. در سطر سطر متن خبر نیز، شواهد قطعی بر جعل دیده می شود. مثلاً در بخشی از حدیث (ص231) می نویسد: «و منها الیوم (یوم الثلاثاء الذی نصب السّیّد جعفر منه السلام محمّد الزینبی و اقامه للناس علماً و قال: من کنت له ربّاً فمحمّد ولیّه و من کان عدوّه فأنا عدوّه» چنان که می بینیم صریح است در ربوبیّت امام صادق علیه السلام و بابیّت ابوالخطاب و نیز اشاره دارد به اتّحاد جبرئیل با ابوالخطاب -که از اسرار نصیریه است. از این دست مضامین در این حدیث طولانی فراوان است و جز اهل غلو کسی در دروغ بودن چنین روایتی شک نمی کند. در این خبر هم جاعل عید نهم ربیع الاّول را از اعیاد فارسی و در ردیف نوروز و مهرگان برشمرده است. محقق کتاب مجموع الاعیاد در آغاز فصل نهم ربیع می نویسد: «اعتمد ابوسعید هنا التوقیت القبطی لتوفیق عیده مع عید قتل ملک الفرس أفریدون، لبیوراسب و لکنّ الفرس یسمونه عید المهرجان» (سلسلة التراث العلوی3، مجموع الاعیاد، ص323) این نیز می تواند نشان دهنده ارتباط جشن نهم ربیع با فرهنگ ایرانی باشد. مهرگان از اعیاد مهمّ مجوس است که آن را روز کشته شدن ضحّاک (=بیوراسب) به دست فریدون می دانند. کتاب الأعیاد معدن نمادهای مجوسی، مدح شاهان ایران، و توجه به ماهها و رسوم ایران قدیم است. (نمونه: t.me/gholow2/195) 🔺در ادامه اسناد نصیری نه ربیع در کتاب مجموع الاعیاد به فصلی می رسیم با این عنوان: «ذکر مقتل دلام التاسع من ربیع الاوّل و اخباره» (سلسلة التراث العلوی3، ص323) مؤلف در آغاز فصل می نویسد: «و هو الیوم التاسع من شهر ربیع الاول فی کلّ سنة و له شرف عظیم و فضائل مذکورة» (همان، ص323) بنابراین به نظر می رسد بر خلاف فرقه ناجیه امامیه که همیشه در مواجهه با حدیث «نهم ربیع» حالت ابهام، تردید و حتّی انکار داشته اند، مؤلّف نُصَیری و فاسد المذهبِ کتاب مجموع الاعیاد، انس و آشنایی کامل با این جشن و روایت آن داشته است. اخبار این فصل چنین است: 1. روایتی طولانی در فضل نهم ربیع که سیاق آن بسیار شبیه روایت مشهور است. 2. روایت دیگری در فضل نهم ربیع که از قضا همان روایت مشهور است؛ اما این بار با سندی متّصل و روشن تر، در عین سازگاری با سبک عموم اخبار کتاب و عقاید و آموزه های مؤلّف. 3. دو دعا برای عید نهم ربیع که یکی جداً مشتبه و دیگری مشحون از کفریات است.
شخص اوّل گزارش غالیانه نخست از باب نه ربیع در الأعیاد فردی است به نام «عبدالله بن ایوب القمی». شاید تنها دانشمند امامی که درباره این شخص اطلاعات مفیدی برای ما بر جای گذاشته، «ابن غضائری» است. ایشان نوشته است: «عبد اللّه‏ بن‏ أيّوب القمّيّ، ذكره الغلاة و رووا عنه؛ لا نعرفه‏.» (رجال ابن الغضائري، ص79) چنان که پیشتر گفتیم، جناب ابن غضائری بر جریان غلوّ و رجال و آثار آن، اشراف خوبی داشته و از این رو اطّلاعاتی در اختیار ما نهاده که متأخران از آن غافل مانده اند و به سبب همین غفلت، زبان طعن و جفا بر ایشان گشوده اند. خصیبی کتاب غالیانه «المراتب و الدرج» عمر بن مختار خزاعی را به واسطه همین عبد الله بن ایوب روایت می کند. این نسخه هم اکنون موجود است. از نویسنده نیز هیچ اطلاعاتی در منابع امامیه نیست؛ جز آنکه باز همان دانشمند گوید: «عمر بن‏ المختار الخزاعي، ذكره الغلاة، لا يعرف‏» (همان، ص: 81) از رجال شناخته شده ی سند، خصیبی، قطب اعظم نصیریه است که پیشتر از اهمیت او در رشد جریان غلوّ و جعل حدیث بحث کردیم. 🔍بین این روایت و روایت شهرت یافته نهم ربیع مشابهت های قابل توجّهی وجود دارد: 1. هر دو در کتاب مجموع الاعیاد از «الامیر ابوعبدالله محمد بن ابی العباس الخراسانی» نقل شده اند. 2. هر دو به امام هادی علیه السلام نسبت داده شده اند. 3. در هر دو داستان، چند نفر برای کاری پیش یکی از اصحاب قمیِ امام هادی ع می روند؛ سپس کنیز صاحب خانه بیرون آمده و از آنها می خواهد که منتظر صاحب خانه بمانند و اتّفاقاً هر دو ماجرا مصادف با نهم ربیع بوده است!! 4. در هر دو داستان، صاحب خانه در حالی نزد مهمانان می آید که غسل کرده و بدنش را با حوله خشک می کند! 5. در هر دو مهمانان از عید بودن نهم ربیع بی خبرند و صاحب خانه برای آنان شرح می دهد. 6. در هر دو صاحب خانه جریان ورود اتفاقی خود را بر امام هادی ع در روز نهم ربیع الاول شرح می دهد!! 7. در هر دو پوشیدن لباس نو و بخور کردن در نهم ربیع به امام هادی ع نسبت داده شده است. 8. در هر دو، نهم ربیع برتر از ایام و اعیاد دیگر شمرده شده و فضائل متعدّدی به صورت عبارات پشت سر هم –که سبک بسیاری از روایات غلات است- ذکر شده است. روشن است که این همه تشابه اتّفاقی نیست بلکه نشانه آن است که دو روایت با هم و به یک سبک جعل شده اند و یا این که یکی به تقلید از دیگری جعل شده است. ✖️گمان می رود با توجه به متن و سند روایت فوق نیازی به نقد آن نباشد و مراجعه به آن برای روشن شدن بطلانش کافی باشد. فضائلی هم که در آن برای نهم ربیع برشمرده شده، آشکارا جعلی یا با روایات دیگر در تضادّ است. مثلاً در آن آمده: «و ما بعث الله نبیا الا فیه و لا نصره علی عدوه الا فیه»!! چه دروغی آشکارتر از این؟! بنابر روایات بعثت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در 27 رجب بوده است. (وسائل الشیعة، ج10، صص446 – 449) و خداوند فرموده است: «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ» (آل‏عمران: 123) و جنگ بدر در ماه رمضان بوده است چنان که به اسناد صحیح از امام صادق علیه السلام روایت شده است: «كَانَتْ بَدْرٌ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ» (الكافي، الإسلامية، ج‏4، ص175 و تهذيب الأحكام، ج‏4، ص235) و روایات مؤید بسیار است. یا در آن آمده: «و فیه اخرج ذاالنون من بطن الحوت» در حالی که در روایت میثم تمار بیرون آمدن یونس از شکم حوت را در ماه ذی القعده دانسته است. (الأمالي للصدوق، ص126) و یا در آن آمده: «هذا یوم کشف الله فیه العذاب عن قوم یونس» و در تفسیر عیاشی آن را در نیمه شوال روایت کرده و خروج یونس از شکم ماهی را پس از چهارده روز روایت کرده که مطابق با اول ذی القعده و موافق با روایت میثم است.(تفسیر العیاشی، ج2، ص134) هر چند سند همین روایات نیز ضعیف است. و... در این خبر رابطه روات با شخصیت های حکومتی نیز خودنمایی می کند. امری که در منابع نصیریه رایج است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نظر آیت الله جوادی درباره مراسمات موسوم به عیدالزهرا ♦️کاری که شما در نهم ربیع کردید، سنی های ناصبی در نهم محرم میکنند؛ ♦️اگر مَردی، الغدیر بنویس...
دلبسته ی مرام کسی جز علی نباش در زندگی غلام کسی جز علی نباش گفتم به دل:اگر پیِ مستیِ دائمی ِمنْ بعد مست جام کسی جز علی نباش حتی به وقتِ نامگذاریِ طفل خود اصلا به فکر نام کسی جز علی نباش دنیا پدید آمد و پروردگار گفت: دنیا!مطیع و رام کسی جز علی نباش تنها نصیحت پدرم این کلام بود: در زندگی غلام کسی جز علی نباش شاعر:
♦️ تاریخ قتل بن خطاب؟ 📌تاریخ قتل عُمر بن خطاب در اغلب منابع تاریخی -اعم از شیعه و سنی- در ماه ذی‌الحجه و در روزهای آخر این ماه گفته شده است. اختلاف اقوال در تعیین دقیق روز است؛ یعنی روز زخمی شدن و روز فوتش. خنجر خوردن وی را اکثر قریب به اتفاق مورخان و تقریباً به اجماع، در بامداد روز چهارشنبه ٢٦ ذی‌الحجه سال ٢٣ق گفته‌اند و فوتش را اغلب سه روز پس از زخمی شدنش دانسته‌اند. وی هنگام ضربت خوردن شراب نبیذ می خورد. شروع خلافت عثمان را نیز همگی در ابتدای ماه محرّم گفته‌اند. علمای متقدّم شیعه بر اینکه عمر در ذیحجه کشته شده اتفاق نظر داشته اند و حتی علامه مجلسی هم به رغم تایید نهم ربیع، به این زمان شهادت داده است.(بحارالانوار، ج‏31، ص 118) ابن ادریس حلی درباره تاریخ نهم ربیع می گوید: مَنْ زَعَمَ أَنَّ عُمَرَ قُتِلَ فِیهِ فَقَدْ أَخْطَأَ بِإِجْمَاعِ أَهْلِ التَّوَارِیخِ وَ السِّیَرِ (هر کس بپندارد عمر در نهم ربیع کشته شده به اجماع صاحبان کتب تاریخ و سیره در اشتباه است) سپس وی تاریخ ذیحجه را صحیح دانسته،می فرماید: الإجماعُ حاصلٌ مِن الشیعةِ و أهلِ السنّةِ على ذلک.(شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند) بحارالانوار، ج‏31، ص 119 پس شهرت قتل عُمر بن خطاب در ماه ربیع‌الأول، استنادی علمی ندارد و بر خلاف اجماع مورخان و فاقد اعتبار است. بنابراین مراسم عمرکشان (عید الزهرا / فرحه الزهرا ) که برخی در ماه ربیع الاول برگزار میکنند اساسا با تاخیر حدود هفتاد روز انجام می شود. * انگیزه ی قتل عمر : درباره قاتل عمر که فیروز ابولؤلؤة نام دارد طبق منابع تاریخی، مسلمان یا زردشتی یا نصرانی بودن او معلوم نیست: اینکه آیا او از زردشتی های هم پیمان با مسلمانان بوده یا نصرانی بوده یا مسلمان شده بود معلوم نیست. همچنین دلیلی بر شیعه بودن او وجود ندارد. انگیزه ی او در کشتن عمر بن خطاب نیز یک انگیزه شخصی بوده : در واقع او نسبت به گزاف بودن مالیاتِ مقرّر اعتراض داشت و نزد عمر شکایت برد، ولی عمر مالیاتش را تخفیف نداد لذا نقشه قتل عمر را طراحی کرد. بنابراین انگیزه ی ابولولو یک انگیزه شیعی نبوده بلکه صرفاً یک تصفیه حساب شخصی بوده است. از این رو اینکه او برای خشنودی اهل بیت دست به این کار زده باشد از نظر مورخان مجهول است. دکتر سید جعفر شهیدی احتمال داده است برخی از بزرگان قریش مثل مغیرة (مالک ابولولو) در ترورِ عمر نقش داشته اند زیرا از سختگیری های عمر به تنگ آمده بودند (تاریخ تحلیلی اسلام ص 129) آنچه دیدگاه ایشان را تقویت می کند اینست که عمر در روزهای آخر گفته بود می خواهد شیوه اش را در تقسیم بیت المال تغییر داده، مساوات را برگزیند که این می توانست موجب نگرانی برخی از بزرگان قریش شود آنان را به طراحی برای قتل عمر وادار کند. طبق این نظریه ابولولو فریبِ چند عربِ قریشی را خورده و آلت دست آنان شده است. * موضع امیرمومنان درباره ی ترور عُمَر: هیچگاه در منابع قدیم نیامده که امیرمومنان قتل عمر را تایید کرده باشند. ابولولو پس از آسیب زدن به عمر – در حالِ امامت جماعت - تعدادی از نمازگزارانِ صف اول را نیز مورد حمله قرار داد و زخمی کرد که برخی به خاطر جراحات درگذشتند. حال آیا می توان گفت امام علی راضی بودند که عمر درمسجد و در حال نماز ترور شود؟ آیا مسجد احترام ندارد؟! آیا امام علیه السلام به زخمی شدن چند بی گناه راضی بودند؟! آیا امام راضی بودند عمر در نظر آیندگان بجای اینکه مورد نقد قرار گیرد برعکس به عنوان "خلیفه ی شهید" و "شهید محراب" مورد احترام و تقدیس قرار گیرد؟!! اساساً عملکرد ابولولو قابل دفاع نیست. امیرمومنان نیز به این قتل آن هم در مسجد النبی و در حال نماز راضی نبودند همانطور که بعدها به قتل عثمان نیز رضایت ندادند و همه ی این امور بدون اطلاع ایشان انجام شده است. برخی معتقدند اینها همه توطئه ی مخالفان علی بود که می خواستند آن حضرت را همدستِ قاتلانِ خلفا معرفی کنند چنانکه معاویه ایشان را به همکاری با قاتلان عثمان متهم می کرد. (نهج البلاغه نامه ی 28) * مرگ ابولولو : ابولولو پس از آسیب زدن به عمر و زخمی کردن تعدادی دیگر نمازگزاران پا به فرار گذاشت اما نتوانست از مسجد بیرون برود و در همانجا مردم او را دستگیر کردند و خودکشی کرد. حال چگونه به ایران و کاشان رسیده باشد!!. بنابراین شایعه" ابولولو فرار کرده، نزد حضرت امیر آمد و از ایشان پناه خواست و ایشان فرمودند: من تو را با طیّ الارض به کاشان می برم که مردمانش شیعه هستند" کاملاً بی پایه است زیرا مردم کاشان در آن زمان شیعه نبوده اند. اساساً مردم کاشان به تبعیت از قم شیعه شدند و چون رواج تشیع در قم بین سالهای 80 تا 115هجری آغاز شده بنابراین در سال مرگ عمر (سال 23 هجری) خبری از تشیع در کاشان یا در قم نبوده است.بلکه تشیع در آن زمان در میان عده ای از صحابه در مدینة النبی منحصر بود.(جعفریان، تاریخ تشیع در ایران ص 173)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شایعه قتل خلیفه دوم و اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنی در هفته وحدت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 هنوز شما عزیز، اجازه می‌دید که به نام یا تسنن، شما را از پیکره بزرگ جامعه مسلمین جدا کنند؟!! این به نفع کیست؟ به نفع تشیّع؟! کجا امیرالمومنین خودش را از جامعه مسلمین جدا کرد؟! ❗️ ما شیعه علی هستیم یا شیعه خودمان؟!! 💬 آیت الله شهید بهشتی
در زمان حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام، اتفاق عجیبی افتاد و آن این بود که یکی از شیعیان سرشناس ایشان، به نام سید ابوالحسن بن حسن بن جعفر، شرابی نوشید. دوباره هم این کار را تکرار کرد. کار به جایی رسید که گاه او را، کف به لب آورده، گوشه‌ی کوی و برزن‌ها می‌دیدند. خبر کم‌کم داشت بین مردم، سر باز می‌کرد. سید ابوالحسن، آدم کمی نبود. از مشایخ «قم» بود. همه او را می‌شناختند و همین باعث می‌شد که لغزش سنگین او، دهان به دهان بپیچد. او، در عین وابستگی به شراب، روز به روز فقیرتر هم می‌شد تا این که روزی از سر عسرت، به سمت خانه وکیل امام عسکری علیه السلام رفت و دقّ الباب کرد. وکیل امام عسکری علیه السلام، جناب احمد بن اسحاق، که خبرها به او رسیده بود؛ وقتی فهمید سید پشت در است، راهش نداد؛ و سید، غمین و افسرده، راه برگشت در پیش گرفت. مدتی گذشت. وکیل حضرت، طبق عادت هر ساله، بعد از ایام حج، راه سامرا را در پیش گرفت تا خدمت امام علیه السلام، برسد و نامه‌ها و وجوهات را به خدمت حضرتش تسلیم کند. بله، احمد بن اسحاق خدمت حضرت رسید و در کمال ناباوری، حضرت هم او را راه نداد. احمد بن اسحاق، با تمامِ جلالت شأنش پشت در خانه ی حضرت نشست و آن قدر حضرت را التماس کرد تا این که از طرف حضرت پیغام آمد: «داخل بیا!» احمدبن اسحاق، اشک چشمانش را پاک کرد و داخل دوید. ـ یابن‌ رسول ‌الله! من از عاشقان کویَت هستم. آیا از شیفته‌ات، خطائی سر زده است که این خسته‌ی راه را، این‌گونه عقوبت می کنی؟! ـ بله یا احمد. یادت هست آن روز، آن شیعه‌ی مسکین را در خانه ات راه ندادی؟! ـ یابن رسول الله! من جانم را فدای اولاد رسول می‌کنم. ولی به خدا قسم، سید ابوالحسن را به ‌خاطر شرب خمر، از در خانه‌ی خود راندم. ـ او فرزند رسول خدا بود. چرا حرمت نگاه نداشتی؟! ـ یابن رسول الله! به ‌خدا، خبرِ کف‌های دهانش همه‌ جا رسید! مگر جدّتان رسول الله صلی الله علیه و آله نفرمودند: «شفاعت من، به شارب خمر نمی‌رسد.» مگر جدتان امام صادق علیه‌السلام، نفرمود: «شراب ام الخبائث است. با شراب‌خوار دوستی نکنید، به او زن ندهید، او را عیادت نکنید، تشییع نکنید...» ـ پسر اسحاق! و الله همه این روایات، از اجداد من رسیده است! اما چه کنم که سید ابوالحسن، به ما منتسب است. چاره‌ای نیست. او شیعه‌ی ماست. تو حق نداشتی او را از خود برانی.» من مدت‌ها به این روایت فکر می‌کردم... . درست است که آن سید خاطی، فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله بود ولی «شیعه» هم بود. و به نظر من «شیعه بودنِ» او از «سید بودن»ش مهم‌تر بود. زیرا بنی عباسِ زمان امام عسکری علیه‌السلام هم سید بودند ولی امام، هرگز چنین ارزشی برای آن‌ها قائل نبود. در واقع، شیعه بودن او در کنار انتسابش به رسول خدا صلی الله علیه و آله، باعث شد حضرت از گناه سنگینِ «شرب خمر» او صرف نظر کند! برای این‌که او بماند. برای این‌که او عوض شود و برای این‌که او برگردد. اگر امیدی به بازگشت باشد، باید با گناه‌کار ملاطفت کرد. باید! و الّا پشت در خانه‌ی امام می مانی! آه که چقدر وظیفه سنگین است! خلاصه، وکیل امام به قم بازگشت. همه به دیدن او آمدند. در میان مردم، سید ابوالحسن هم با سری شرمسار و اندوهگین و شاید از شدّت نیاز، به خوان کرم احمد بن اسحاق وارد شد. جناب احمد هم تا او را دید، برخواست و به استقبالش دوید و او را در صدر مجلس نشاند! سید در عین ناباوری، علت را پرسید و آن قدر اصرار کرد تا وکیل امام، ماجرا را گفت. شنیدن ماجرا همانا و توبه و اشک و بازگشت سید ابوالحسن همان. به منزل برگشت و تمام جام‌ها و قدح‌ها را شکست و بعد از آن، همیشه او را گوشه‌ی مسجدی، معتکف می‌دیدند. بعد از وفات هم، افتخار همسایگی بانوی دو عالم، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام نصیبش شد.
امام‌محمد باقر(ع) می‌فرماید: اگر تحت تأثیر مردم شهرت که بگویند «تو آدم خوبی هستی» خوشحال بشوی، تو دیگر از دوستان ما نیستی(چون در این‌صورت مردم می‌توانند تو را با تشویق، منحرف کنند) و اگر مردم شهرت بگویند تو آدم بدی هستی و ناراحت بشوی تو از دوستان ما نیستی. (وَ اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ‏ مِصْرِکَ‏ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ‏ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ‏ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ»(تحف‌العقول/ص284) اگر مردم بتوانند با چهارتا کلمه، رفتارت را تغییر بدهند، پس آدم ضعیفی هستی و از حق انتخابت نمی‌توانی درست بهره‌برداری کنی. خودت باید راه درست را تشخیص بدهی. قدرت تشخیص و قدرت روحی از لوازم حق انتخاب است، تا آدم تحت تأثیر کسی قرار نگیرد.
سکوت امیرالمؤمنین پس از غصب خلافتش یکی از نویسندگان تاریخ، ماجرایی را نقل می کند، می گوید دوتا زن آمدند پیش امیرالمؤمنین سر یک دعوایی، یک بچه ای را آورده بودند. این زن میگفت: آقا این بچه برای من است، من او را زاییدم. آن یکی میگفت: نه خیر، برای من است ، دروغ می گوید، این برداشته. دعوا سر یک بچه، بین دو مادر، دو مدعی مادری. بالاخره هرکسی یک دلیل، استدلال، بينه ، روشن نشد؛ روی مبادي قضای شرعی معلوم نشد که بالاخره بچه برای این است یا برای آن است. خب، قاضی باید برطبق بينه و دلیل شرعی حکم کند. برطبق نقل این شخص و این مورخ، امیرالمؤمنین فرمود: من حالا دعوا را فیصله میدهم. شما دعوا دارید سر این بچه، صلح هم نمی کنید، کنار هم که نمی‌آیید، بنده بچه را نصف میکنم برایتان، نصف بچه برای تو، نصف بچه برای تو؛ وقتی کنار نمی آیید راه همین است دیگر. شمشیرش را کشید، تا امیرالمؤمنین شمشیر را کشید بیرون، یکی از این دوتا زن گفت که آقا من از حق خودم صرف نظر کردم، بچه را نکشید، برای او باشد، بچه زنده باشد، دست من نباشد. امیرالمؤمنین فرمود بچه برای توست بردار و برو. این مادر بود که حاضر نشد بچه اش نصف بشود، این مادر بود که گفت بچه بماند، ولو دستم من نماند، دست دیگری بماند. بعد این نویسنده میگوید که ای علی! ای علی عزیز! ای علي مظلوم ! مادر اسلام تو بودی. تو بودی که وقتی مدعیان مادری، مادرها و عزیزهای بی جهت، آمدند خلافت را و اسلام را و جامعه را به طرف خود بردند، تو از حق خودت صرف نظر کردی، گفتی برای شما؛ اسلام بماند، ولو رياستش دست من نماند؛ جامعه اسلامی بماند، ولو دیگران در آن حکومت کنند. تو بودی آن مادر دلسوز، و حاضر نشدی تجزیه بشود. اینجا امیرالمؤمنین صبر کرد. صَبرتُ و في العين قذيََ و في الحلق شجََا، پس صبر کردم درحالی‌که در چشمم خار و درگلویم استخوانی بود. (نهج البلاغه خطبه ٣،معروف به خطبه شقشقیه) بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعه اسلامی و برقراری حکومت اسلامی، از حق خود - که آن را برای خود مسلم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟ اینها آسان است؟ اینهاست که یک انسان را این طور بر قله آفرینش بنی بشر مینشاند. اینهاست که انسان را تبدیل میکند به یک خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، که غروب ندارد بخشی از کتاب انسان ٢۵٠ساله نوشته مقام معظم رهبری صفحه ١٣١
پیامبر اکرم درباره‌ی لقمان حکیم چنین گفته‌ است: “به حق می‌گویم که لقمان پیامبر نبود. ولی بنده‌ای بود که بسیار فکر می‌کرد و ایمان و یقینش عالی بود. خدا را دوست داشت و خدا نیز او را دوست می‌داشت؛ به همین علت نعمت حکمت را به او ارزانی فرمود.” از امام صادق علیه السلام سؤال کردند خدا چه حکمتی به لقمان حکیم داد که از او در قرآن یاد شده است؟ حضرت فرمودند: به خدا سوگند حکمتی که به لقمان حکیم داده شده بود نه مال بود و نه مقام و طایفه و نه هیکل و زیبایی، بلکه لقمان مردی بود در کار خدا نیرومند، در راه او پرهیزکار، ساکت، باوقار، دقیق، آینده نگر، تیزبین و پند آموز. لقمان حکیم روزها نمی خوابید و همیشه بر اعمال خود کنترل و نظارت دقیق داشت. از ترس گناه هیچگاه نمی خندید، غضب و شوخی نمی نمود، خداوند به او اولاد زیادی بخشید و در حالی که همه آنها قبل از وی جان سپردند با صبر و شکیبایی مصائب را تحمل کرد و به رضای خدا راضی بود و برای هیچ یک اشک بر دیدگان جاری نکرد. لقمان حکیم هر گاه به دو نفر که اختلاف و یا نزاع داشتند برخورد می کرد میان آنان صلح و صفا برقرار می ساخت و آتش کینه و عداوت را در آنها خاموش می ساخت. کسی از لقمان حکیم پرسید مگر تو همدوش ما گوسفند چرانی نمی کردی چه شد که به این مقام و منزلت رسیدی؟ لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ کردم، راست گفتم و از حرف بی فایده و بی مورد پرهیز کردم.
قرآن قسمت هایی از سخنان حکمت آمیز لقمان؛ این مرد الهی را بازگو کرده که ما فشرده ای از آن را در اینجا می آوریم. ۱- پسرم! چیزی را شریک خدا قرار مده ، که شرک ، ظلم بزرگی است. (اشاره به توحید ) ۲- پسرم! اگر به اندازه ی سنگینی خردلی، عمل نیک یا بد باشد و در دلِ سنگی یا در گوشه ای از آسمان ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را در قیامت برای حساب می آورد، خداوند دقیق و آگاه است. ( اشاره به معاد ) ۳- پسرم! نماز را به پادار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصائبی که به تو می رسد، با استقامت و شکیبا باش، که این از کار های مهم و اساسی است. ۴- پسرم ! با بی اعتنایی از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو، که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد. ۵- پسرم! در راه رفتن اعتدال را رعایت کن، از صدای خود بکاه، و هرگز فریاد مزن که زشت ترین صداها، صدای خران است.
هدایت شده از تاریخ تفکر تمدن
📲 توییت جالب ایلان ماسک ✍ جامعه ای که جوانان آن مجرد بماند و آنها هم که ازدواج کردند قید بچه دار شدن را بزنند قطعا محکوم به فنا است، باید هم مسئولین فکری کنند که تسهیلات ازدواج و فرزندآوری بیشتر شود هم مردم از این تفکر غلط رها شوند و به سمت جامعه خانواده محور حرکت کنیم.
26.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چرا غدیر فراموش شد؟ خلاصه قسمت اول ⬅️ چگونه مسلمانانِ جان‌فداییِ پیامبر تبدیل به سرپیچان از وصیت شدند؟ ⬅️ از ارتداد مردم مکه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) چه می‌دانید؟ ⬅️ مثال‌های تاریخی از مخالفت عده‌ای از مسلمانان با پیامبر رحلت پیامبر