بسم الله الرحمن الرحیم
جرات یک دوستت دارم گفتن را هیچوقت در من نخواهی دید...
جرات گرفتن دستانت در طویل ترين خیابان خاورميانه را...
جرات نگاه کردن از زاویه ی فرهاد را...
مرا کشوری فرض کن که آنقدر بخشيدنش که گربه ای گوشه گير شد در میان عراق و پاکستان
مرا و دلم را خانه ی خدا بدان نه در حجاز نه با دعا و زبان های دراز نه با طواف نه با اعتراف و اعتکاف...
مرا و دلم را تنها با یک جرعه اشک در دستان بریده ام...با خالیه مشک و خون پاشیده ام...
مرا و دلم را
مرا و دلم را ای دوست دور دستم!
خانه ی خدا بدان...
گیر کرده ام در عمق دریا و نیست موسایی که بشکافد این آب را
این خواب را
این اضطراب را...
پشیمانم شبیه زنی که ازدواج کرد، شاید مردش را برگرداند اما تسلیم شد و باخت...
در عذابم شبیه مردی که کودک مرده اش را روی دستش به بیمارستانی در حلب ميرساند...
مرا در قامت مردگان تصور نکن
من هنوز زنده ام
فقط نمیتوانم نفس بکشم
من زنده ام هنوزو دلم تنگ می شود!
من تو را میخواهم اما باید دور شوم باید کمی بیشتر بروم...
تا از دور تر ها به تو برسم
روی مداری که به تو میرسد از آن ور زمين...
هر چه دورتر بشوم نزدیک تر خواهم شد!
فقط ای دوست مرا...
در قامت مردگان تصور مکن!
من زنده ام!!!
فقط نمیتوانم نفس بکشم!
فقط نميتوانم صدایت بزنم...
فقط نمی توانم با دستان بریده ام دستانت را بگیرم...
تقدیم به روح پاک سید شهیدان مدافع حرم#حاج_شهید_قاسم_سلیمانی
#مکتب_سلیمانی
#امیر
۱:۲۰
بسم الله الرحمن الرحیم
جرات یک دوستت دارم گفتن را هیچوقت در من نخواهی دید...
جرات گرفتن دستانت در طویل ترين خیابان خاورميانه را...
جرات نگاه کردن از زاویه ی فرهاد را...
مرا کشوری فرض کن که آنقدر بخشيدنش که گربه ای گوشه گير شد در میان عراق و پاکستان
مرا و دلم را خانه ی خدا بدان نه در حجاز نه با دعا و زبان های دراز نه با طواف نه با اعتراف و اعتکاف...
مرا و دلم را تنها با یک جرعه اشک در دستان بریده ام...با خالیه مشک و خون پاشیده ام...
مرا و دلم را
مرا و دلم را ای دوست دور دستم!
خانه ی خدا بدان...
گیر کرده ام در عمق دریا و نیست موسایی که بشکافد این آب را
این خواب را
این اضطراب را...
پشیمانم شبیه زنی که ازدواج کرد، شاید مردش را برگرداند اما تسلیم شد و باخت...
در عذابم شبیه مردی که کودک مرده ۷ساله اش را روی دستش به بیمارستانی در حلب ميرساند...
مرا در قامت مردگان تصور نکن
من هنوز زنده ام
فقط نمیتوانم نفس بکشم
من زنده ام هنوز و دلم تنگ می شود!
من تو را میخواهم اما باید دور شوم باید کمی بیشتر بروم...
تا از دورترها به تو برسم
روی مداری که به تو میرسد از آن ور زمين...
هر چه دورتر بشوم نزدیک تر خواهم شد!
فقط ای دوست مرا...
در قامت مردگان تصور مکن!
من زنده ام!!!
فقط نمیتوانم نفس بکشم!
فقط نميتوانم صدایت بزنم...
فقط نمی توانم با دستان بریده ام دستانت را بگیرم...
تقدیم به روح پاک سید شهیدان مدافع حرم
#حاج_شهید_قاسم_سلیمانی
#مکتب_سلیمانی
#امیر
ساعت به وقت عاشقی
01 : 20
بسم الله الرحمن الرحیم
جرات یک دوستت دارم گفتن را هیچوقت در من نخواهی دید...
جرات گرفتن دستانت در طویل ترين خیابان خاورميانه را...
جرات نگاه کردن از زاویه ی فرهاد را...
مرا کشوری فرض کن که آنقدر بخشيدنش که گربه ای گوشه گير شد در میان عراق و پاکستان
مرا و دلم را خانه ی خدا بدان نه در حجاز نه با دعا و زبان های دراز نه با طواف نه با اعتراف و اعتکاف...
مرا و دلم را تنها با یک جرعه اشک در دستان بریده ام...با خالیه مشک و خون پاشیده ام...
مرا و دلم را
مرا و دلم را ای دوست دور دستم!
خانه ی خدا بدان...
گیر کرده ام در عمق دریا و نیست موسایی که بشکافد این آب را
این خواب را
این اضطراب را...
پشیمانم شبیه زنی که ازدواج کرد، شاید مردش را برگرداند اما تسلیم شد و باخت...
در عذابم شبیه مردی که کودک مرده ۷ساله اش را روی دستش به بیمارستانی در حلب ميرساند...
مرا در قامت مردگان تصور نکن
من هنوز زنده ام
فقط نمیتوانم نفس بکشم
من زنده ام هنوز و دلم تنگ می شود!
من تو را میخواهم اما باید دور شوم باید کمی بیشتر بروم...
تا از دورترها به تو برسم
روی مداری که به تو میرسد از آن ور زمين...
هر چه دورتر بشوم نزدیک تر خواهم شد!
فقط ای دوست مرا...
در قامت مردگان تصور مکن!
من زنده ام!!!
فقط نمیتوانم نفس بکشم!
فقط نميتوانم صدایت بزنم...
فقط نمی توانم با دستان بریده ام دستانت را بگیرم...
تقدیم به روح پاک سید شهیدان مدافع حرم
#حاج_شهید_قاسم_سلیمانی
#مکتب_سلیمانی
#امیر
ساعت به وقت عاشقی
01 : 20