#طنز_جبهه #خنده_حلال
🎤رزمنده ای تعریف میکرد،میگفت:
تو یکی از عملیاتها بهمون گفته بودن موقع بمبارون بخوابین زمین و هر آیه ای که بلدین بلند بخونین...
.
.
.
منم که چیزی بلد نبودم،از ترس داد میزدم؛ النظافة من الایمان! 😂
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
❤️بسم رب الشهدا❤️
#طنز_جبهه #خنده_حلال
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن، داد میزد:
آهای...چفیه ام، سفره، حوله، لحاف، زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک،کلاه، کمربند،جانماز، سایه بون،کفن، باند زخم، تور ماهی گیری، همه رو بردن!😂
دارو ندارمو بردن😁
شادی روحشون، که دار و ندارشون همون یک چفیه بود #صلوات😍
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
#طنز_جبهه
#رفاقت_با_شهدا
اولین عملیاتی بود که شركت میکردم.
بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت
به سوی مواضع دشمن،
در دل شب عراقیها بپرند تو ستون
و سرتان را با سیم مخصوص از جا بكنند،
دچار وهم و ترس شده بودم.😰
ساكت و بی صدا در یک ستون طولانی
كه مثل مار در دشتی میخزید جلو میرفتیم.
جایی نشستیم.
یك موقع دیدم یك نفر كنار دستم نشسته
و نفس نفس میزند.
کم مانده بود از ترس سكته كنم.
فهمیدم كه همان عراقی سرپران است.
تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم
با قنداق سلاحم محکم كوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.😱🏃♂
لحظاتی بعد عملیات شروع شد.
روز بعد در خط بودیم که
فرمانده گروهان مان گفت:
«دیشب اتفاق عجیبی افتاده،
معلوم نیست کدام شیر پاك خوردهای
با قنداق اسلحه به پهلوی فرمانده گردان
كوبیده كه همان اول بسم الله
دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»
😱
از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاك خورده من بوده ام.🏃🙄
😂
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳