eitaa logo
قابله شو
1.2هزار دنبال‌کننده
95 عکس
217 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افتد یعنی همین😍 وقتی میشه اینطور زایمان کرد چراااا بیمارستان؟؟؟👇👇 سلام به مادران گرامی و همدلان مادرانه باردار مخصوصا خانوم شریفی عزیز 🌸 محرم امسال که روز عاشورا امام حسین علیه السلام عهد ها بسته بودم و تصمیم ها گرفته بودم بعد از سوم امام در کمال ناباوری و در حالی که پسرم یک و نیم ساله بود و شیر میخورد فهمیدم که مورد عنایت پروردگارم قرار گرفتم و من باردارم در حال خوف و رجا بودم که با صدای گرم خانم شریفی عزیز دلم قرص شد و این عنایت الهی را باجان و دل باور کردم اما ضعف و کم خونی زندگی را برایم خیلی سخت کرده بود که با جستجو در پیام های کانال مادرانه و پیدا کردن پیام مربوط به مادری که همزمان با شیردهی باردار شده بود شروع به انجام تدابیر کم خونی کردم که بیشتر خوردن فالوده سیب و بادام درختی توانستم عمل کنم که خیلی تاثیر گذار بود و دوران ویار سخت را هم با بوییدن عطر های گرم طبیعی و گرم کردن مغز که توصیه ی خانم شریفی به آن مادر شیرده باردار بود، به لطف خدا طی کردم تا اینکه هفته ی ۳۶ فرارسید و من بی صبرانه منتظر گرفتن تدابیر بودم بعد از گرفتن تدابیر ، در حالیکه ۳۶ هفته پرنشده بود؛ یک روز به خاطر کار و اضطراب دردهای منظم سراغم آمد که شب آخر وقت با چند تا کار ساده که خانم شریفی با صبر و حوصله توضیح دادن و کشیدن جنین به طرف بالا و کمر بستن توسط همسرم الحمدلله حل شد و هفته های بعد هم با انجام تدابیر خوراکی و ورزشی و اعمال عبادی توصیه شده توسط خانم شریفی طی شد و حال جسمی و روحی من روز به روز بهتر میشد منی که چن ماه بارداری را حتی نمیتوانستم ظرف بشورم☹️ تمام کارهای خانه و غذای رنگارنگ برای خانواده و... را همراه انجام تدابیر ،با حال خوش انجام میدادم 😇 تا اینکه هفته ی آخر خانم شریفی دستور کوهنوردی را فرمودن و من بعد از دو بار انجام آن، دردهای نامنظم سراغم آمد و بعد از دو روز تقریبا فاصله ی دردها کم و فواصل منظم شد و این هفته ی آخر که دو روزش با اینکه خیلی برایم سخت بود اما بسیار شیرین بود 👌 و من هر بار باصدای گرم خانم شریفی عزیز دلگرم تر میشدم با صدایشان گریه میکردم و مهربانی پروردگارم بیشتر برایم یادآوری میشد ❤️ و لحظه به لحظه به خاطر نعمت عظیم ولایت بیشتر شکر گزاری میکردم😭 و شب آخر که عجیب برایم سخت گذشت و هر بار میخواستم به ایشان پیام بدم با خودم میگفتم دیگه تمام تدابیر رو فرمودن اما میگفتم پیام یا صدای ایشان باعث آرامشم میشود و همچنین هم میشد🥰 و این دو روزی که دردهای من شروع شده بود وقتی همسرم شاهد دردهایم بود؛ رفتن به بیمارستان رو پیشنهاد میدادن اما من قبول نمیکردم و خواهر عزیزتر از جانم که همیشه همراهم بود و در این سه روز لطفش را در حقم تمام کرد ،با وجود سنگینی بارداریش بیشتر همراهیم میکرد و ماساژ و دلداری و ... را بیشتر انجام میداد تا همسرم شاهد سختی کشیدن من نباشد و اجازه دهد در خانه زایمان کنم 🤨 اما روز ۲۹ فروردین که بعدا فهمیدم روز تولد زمامدار شیعه ،حضرت آقا بود❤️ همسرم که برای سحری بیدار شده بود ،اصرار شدید کرد که به بیمارستان بریم منم گفتم شما سحری رو بخور نمازمون رو بخونیم و بریم و دیگر جایی برای پافشاری من نبود و قبول نمیکردن منم تسلیم امر الهی شدم و خودم و فرزندم رو دست خالق مهربانم سپردم و قبول کردم نماز صبح را با سختی شدید تمام کردم و در کمال ناباوری بلافاصله سر بچه داخل کانال افتاد و لکه ی خونی دیدم که در این حین که همسرم در حال آماده کردن وسایل و ماشین برای رفتن به بیمارستان بودند؛ من گفتم که من دیگه نمیتونم حرکت کنم و با درایت خواهر عزیزم و همراهی همسر مهربانم، علی آقا در منزل و داخل کیسه ی آب بدنیا آمد 🐣 و خودش هم کیسه را با دستان کوچکش باز کرد 😍 الحمدلله حمدا کثیرا❤️ و تدابیر قبل بریدن ناف مثل قطره جاوشیر ،اذان و اقامه انجام شد که در در بیمارستان فکر نمیکردم انجام شود... اینجا از خانم شریفی عزیز و خواهرم و تمام کسانی که به مادران باردار در شرایط سختشان کمک میکنند و همدلی میکنند تا زایمان و بارداری با آرامشی را تجربه کنند قدردانی میکنم و از خداوند در این شب قدر برایشان توفیق روز افزون و حکمت و برکت در زندگی مسئلت میکنم 🙏❤️ یا علی