انگار فقط آمدیم که فائزه پر بکشد و برگردیم... !
یکی از همسفران شهید فائزه رحیمی روایت میکند:
اتوبوس های ما دقیقا دیروز (۱۳ دی) به کرمان رسیدند.دو تا اتوبوس بودند یکی صبح رسید و مستقیم به اسکان رفتند و دیگری چون از مبدأ تأخیر داشت مستقیماً به سمت گلزار رفتند اتوبوس بعدی (اتوبوس ما) هم به سمت گلزار حرکت کرد.
اتوبوس اول رسید، شهید فائزه هم خادم بودند. بچه های اتوبوس اول پیاده شدند. همین که چند قدمی رفتند این انفجار اتفاق افتاد و چون شهید فائزه پشتیبان عقب بودن و آخرین نفر، برای همین بعد انفجار فقط ایشان...
میگفت: ما در آن اتوبوس بودیم و صدا را شنیدیم که به دلیل ازدحام و شرایط غیر عادی برگشتیم حتی بعد از آن هم نتوانستیم سر مزار حاجی برویم،حال بچه ها خوب نبود.همه بی قرار بودند صحنه هایی که دیدند را مگر میشد فراموش کرد ؟
میگفتند ما که یک روز دیدیم و تاب نیاوردیم پس مردم غزه چه میکنند که هر روز چندین برابر این دردها را میبینند و تحمل میکنند.
دیگر کلا برنامه های راهیان مقاومت کنسل شد بعد این اتفاقات هم امروز برگشتیم به سمت دانشگاه.
میگفت: انگار فقط آمدیم که فائزه پر بکشد و برگردیم... !
پرسیدم :
فائزه چطور دختری بود ؟
کمی برایم تعریف کرد
و در نهایت گفت
اهل رعایت بود...
همه جوره اهل رعایت بود.
دوباره مطمئن تر شدم:
#شهادت_اتفاقی_نیست