🔴 #روایت تکان دهنده از #عاقبت_شیعه!
🌷مرحوم آیت الله مجتهدی فرمودند: روزی فردی آمد خدمت امام معصوم (امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده است) و به ایشان عرض کرد:
⭕️اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟
🌹امام در پاسخ به وی فرمودند:خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
♨️آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟
🌹امام مجدد فرمودند: خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفاره ی گناهانش شود.
♨️آن مرد گفت : اگر همسایه ی بد نصیبش نشد چه ؟
🌸امام فرمودند : خداوند به او دوست بدی میدهد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفاره گناهان دوست ما باشد.
♨️آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!
🌺امام فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزار های آن همسر بد ، کفاره ی گناهانش شود.
♨️آن مرد گفت :اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟
🌼امام فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید.
♨️باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه ؟
🌻امام فرمودند : به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد...
📕 در محضر آیت الله مجتهدی ره
♻#نشر_حداکثری♻
ما به یاری شما نیازمندیم با هم دل شدن و متعهد شدن برای فرج حضرت حجت به ما بپیوندید شما هم دعوتید👇
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🕊____₪₪🌹₪₪____🕊
@ghadamitazohoor313
🌹قدمی تا ظهور🌹
#روایت
#مسجد_بهلول
می گويند : مسجدی می ساختند بهلول سر رسيد و پرسيد چه می كنيد ؟
گفتند : مسجد می سازيم .
گفت : برای چه؟ پاسخ دادند : برای چه ندارد برای رضای خدا .
بهلول خواست ميزان اخلاص بانيان خير را به خودشان بفهماند ، محرمانه سفارش داد سنگی تراشيدند و روی آن نوشتند ((مسجد بهلول )) ؛ شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب كرد .
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و ديدند بالای در مسجد نوشته شده است مسجد بهلول ناراحت شدند ؛ بهلول را پيدا كرده به باد كتك گرفتند كه زحمات ديگران را به نام خودت قلمداد می كنی ؟ !
بهلول گفت : مگر شما نگفتيد كه مسجد را برای خدا ساخته ايم ؟ فرضا مردم اشتباه كنند و گمان كنند كه من مسجد را ساخته ام خدا كه اشتباه نمی كند .
چه بسا كارهای بزرگی كه از نظر ما بزرگ است ولی در نزد خدا پشيزی نمی اَرزد . شايد بسياری از بناهای عظيم از معابد و مساجد و زيارتگاهها و بيمارستانها و پلها و كاروانسراها و مدرسه ها چنين سرنوشتی داشته باشند ،حسابش با خداست.
#روایت
#جوان_پرهیزکار_و_بیدار
مردی از انصار می گوید : روز بسیار گرمی همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در سایه درختی قرار داشتیم ، مردی آمد و پیراهن از بدن خارج کرد ، و شروع کرد روی ریگهای داغ غلطیدن . گاهی پشت و گاهی شکم ، و گاهی صورت بر آن ریگها می گذاشت و می گفت : ای نفس ! حرارت این ریگها را بچش که عذابی که نزد خداست از آنچه من به تو می چشانم عظیم تر است .
رسول خدا صلی الله علیه و آله این منظره را تماشا می کرد ، وقتی کار آن جوان تمام شد و لباس پوشید ، و رو به ما کرد که برود ، نبی اسلام با دست به جانب او اشاره فرمودند و از او خواستند که نزد حضرت بیاید ، وقتی نزدیک حضرت رسید به او فرمودند : ای بنده خدا ! کاری از تو دیدم که از کسی ندیدم ، علت این برنامه چیست ؟ عرضه داشت : خوف از خدا ، من با نفس خود این معامله را دارم تا از طغیان و شهوت حرام در امان بماند !
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : از خدا ترسانی و حق ترس را رعایت کرده ای ، خداوند به وجود تو به اهل آسمانها مباهات می نماید ، سپس به اصحابش فرمودند : ای حاضرین ! نزدیک این دوستتان بیایید تا برای شما دعا کند ، همه نزدیک آمدند و او بدین صورت دعا کرد :
اَللّٰهُمَّ اجْمَعْ امْرَنا عَلَی الْهُدیٰ وَ اجْعَلِ التَّقْویٰ زادَنا وَ الْجَنَّهَ مَآبَنا .
خداوندا ! برنامه زندگی ما را بر هدایت متمرکز کن ، تقوا را زاد ما و بهشت را بازگشتگاه ما قرار بده