.....:
یامولای یاصاحبالزمان
🔖امروز #جمعه است!
تمام شهر.....
در #خواب_غفلت عجیبی فرو رفته است...
⛔️اصلا، ما سالهاست...
به حکم بی تو زیستن، محکومیم...
اما!
چنان به این حصار، خو گرفته ایم،
که گویی هیییچ روزنه ای به سوی نور، سراغ نداریم....
ما تو را داریم....
‼️اما ...به بی تو بودن، راضی شده ايم!!!
#انتظار
#سلام_امام_زمانم💚
دست ادب بر روی سینه میگذاریم ✋
روز جمعه!
رو به قبله!
دست به سینه!
بر سر پا!
کمترین هدیه به مولا!
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَ دَلِيلَ إِرادَتِهِ ✋🏻
سلام بر تو ای حجّت خدا و راهنما به سوی اراده اش
آقای من، امروز جمعه است
همان روزی که ظهورت در آن انتظار میرود..
قدم به چشمانمان بگذار و بیا آقا.. ♥️
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ 🕊
؎۩ #ندبه_های_دلتنگی ؎۩
[ مَتَی نُغَادِیكَ وَ نُرَاوِحُكَ فَنَقِرَّ عَیْنا؟
كی کنار تو، روزمان شب میشود و چشمانمان به چشمانِ تو روشن ..؟ ]
✍ باشد قبول؛
بر نبودن و ندیدنت صبر باید کرد!
اما خیالِ چشمان مست و ..
مستیِ حرارت آغوشت را از من مگیر،
که تمام علّت نفسهای من است! 💫
ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
4_5821459330821523139.mp3
28.82M
#دعای_ندبه
#سید رضا نریمانی
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج
#خاطره_شهید ♥️🎙
دل رحمی او زبانزد همه بود.
از کودکی مراقب جانداران و حشرات و مورچه ها بود که ناخواسته آن ها را نکشد...
و مراقب بود بقیه هم آزاری به حشرات و حیوانات نرسانند ✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گفتوگویِ خدا و شیطان
#ازفضلِخدابخواھ🧡✨
________________
⋮❥↳⸽‹ @ghadamitazohoor313
haale_khoshe_manavi_7.mp3
13.44M
🔹فضل الهی برای کسب حال خوش معنوی
🔸صوت کامل کلیپ
🔸بسیار زیبا و دلنشین
________________
⋮❥↳⸽‹ @ghadamitazohoor313
~🕊
#طنز_جبهه📻
ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی»، بچه خیلی #شوخی بود، همه پکر بودیم، اگر بود همه مان را الان می خنداند.😔
🚑 دیدیم دو نفر یه #برانکارد دست گرفته و دارن میان، یک #غواص روی برانکارد آه و ناله🤕 میکرد، شک نکردیم که خودش است.، 😃
تا به ما رسیدند، بخشی سرِ #امدادگر داد زد: «نگه دار!»
بعد جلوی #چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر #خنده و دوید بین بچه ها گم شد.🤪
به زحمت،امدادگرها رو #راضی کردیم که بروند!!😂
میخواستند بزننش...
😂لبخند های خاکی 😂
آن قدر از بدنم خون رفته بود كه به سختى مى توانستم به خودم حركتى بدهم😖
تیر و تركش هم مثل زنبور ویز ویز كنان از بغل و بالاى سرم مى گذشت😟
هر چند لحظه آسمان شبزده با نور منورها روشن مى شد
دور و بری هام همه #شهید شده بودند جز من
خلاصه كلام جز من جاندارى در اطراف نبود😌
تا اینكه منورى روشن شد و من شبح دو نفر را دیدم كه برانكارد به دست میان #شهدا به دنبال مجروح مى گردند
با آخرین رمق شروع كردم به #یا_حسین و #یا_مهدى گفتن
آن دو متوجه من شدند رسیدند بالاى سرم
اولى خم شد و گفت : حالت چطوره برادر 🙂
سعى كردم دردم را بروز ندهم و گفتم : « خوبم ، الحمدلله »😇
رو كرد به دومى و گفت : « خب مثل اینكه این بنده خدا زیاد چیزیش نشده برویم سراغ كس دیگر »
جا خوردم😱😳
اول فكر كردم كه مى خواهند بهم روحیه بدهند و بعد با برانكارد ببرندم عقب
اما حالا مى دیدم كه بى خیال من شده اند و مى خواهند بروند☹️😖
زدم به كولى بازى😎😝
«اى واى ننه مُردم كمكم كنید دارم مى سوزم ، یا #امام_حسین به فریادم برس😩😫 » و حسابى مایه گذاشتم .
آن دو سریع برگشتند و مرا انداختند رو برانكارد🙁
براى اینكه خداى نكرده از تصمیم شان صرف نظر نكنند به داد و هوارم ادامه دادم🤪🧐
امدادگر اولى گفت :
«مى گم خوب شد بَرَش داشتیم ، این وضعش از همه بدتر بود . ببین چه داد و فریادى مى كنه » 😞😅
دومى تأیید مى كرد و من ، هم درد مى كشیدم ، هم خنده ام گرفته بود😂
كه كم مانده بود با یك تعارف #شاه_عبدالعظیمى از دست بروم.😂