eitaa logo
قافله ی منتظران
24 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
547 ویدیو
0 فایل
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها...
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 به روی نی سر تو می ‌برد هوش از سر زینب چه سازد چون کند بی ‌تو دل غم ‌پرور زینب به سان شمع می ‌سوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب جدایی من و تو ای برادر غیر ممکن بود اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می ‌دارم که می ‌بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب دهد هر تار موی تو خبر از مادرم زهرا گمانم بوده ‌ای دیشب به نزد مادر زینب من ژولیده می ‌گویم که زینب گفت با افغان به روی نی سر تو می ‌برد هوش از سر زینب @ghafeleyeh_montazeran
🏴 نسبت به قبل بس که تو تغییر کرده ای بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین یک روح در دو تن همه اش نقل ما دوتاست تو در تنور رفتی و من سوختم حسین من زینبم که طاقت کوچکترین خراش بر روی مصحف بدنت را نداشتم با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی دیگر توقع زدنت را نداشتم جانا ز روی نیزه ى اعدا نگاه کن مانند تو عزیز دلم دل شکسته ام گر تو سرت به سنگ حرامی شکسته ای من هم سرم به چوبه ى محمل شکسته ام بر روی نیزه آمده ای پا به پای من گاهی عقب می افتی و گاهی جلوتری دشمن خیال کرده که من بی کسم حسین بر روی نیزه هم تو مرا سایه ى سری میخواستم ببوسمت اما دلم شکست وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور مبهوت مانده ام من و اما سه ساله ات لحظه به لحظه بوسه به تو می دهد زدور گر چه جریحه دار شد اینجا غرور من اما به خاطر تو خودم را نباختم در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من یک در میان اهالی آن را شناختم @ghafeleyeh_montazeran
🏴 به روی نی سر تو می ‌برد هوش از سر زینب چه سازد چون کند بی ‌تو دل غم ‌پرور زینب به سان شمع می ‌سوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب جدایی من و تو ای برادر غیر ممکن بود اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می ‌دارم که می ‌بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب دهد هر تار موی تو خبر از مادرم زهرا گمانم بوده ‌ای دیشب به نزد مادر زینب من ژولیده می ‌گویم که زینب گفت با افغان به روی نی سر تو می ‌برد هوش از سر زینب @ghafeleyeh_montazeran
🏴 نسبت به قبل بس که تو تغییر کرده ای بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین یک روح در دو تن همه اش نقل ما دوتاست تو در تنور رفتی و من سوختم حسین من زینبم که طاقت کوچکترین خراش بر روی مصحف بدنت را نداشتم با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی دیگر توقع زدنت را نداشتم جانا ز روی نیزه ى اعدا نگاه کن مانند تو عزیز دلم دل شکسته ام گر تو سرت به سنگ حرامی شکسته ای من هم سرم به چوبه ى محمل شکسته ام بر روی نیزه آمده ای پا به پای من گاهی عقب می افتی و گاهی جلوتری دشمن خیال کرده که من بی کسم حسین بر روی نیزه هم تو مرا سایه ى سری میخواستم ببوسمت اما دلم شکست وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور مبهوت مانده ام من و اما سه ساله ات لحظه به لحظه بوسه به تو می دهد زدور گر چه جریحه دار شد اینجا غرور من اما به خاطر تو خودم را نباختم در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من یک در میان اهالی آن را شناختم @ghafeleyeh_montazeran