می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن مأذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
گفت اینبار ز پایان سفر می گویم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست
کهکشانها نخی از وصله ی نعلین علیست
گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم دستش
هرچه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما
واژه در واژه شنیدند صدا را اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
می رود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
#روز_امضا_شدن_حكم_على_نزديك_است
#غدير
#سيد_حميدرضا_برقعي
@ghafeleyeh_montazeran
▪️
راستی! فاطمــیــه نزدیــک اســت...
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر ، اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد
...
سیب ها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم در من انگار می شود تکرار
..
آه سردی کشید،حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه...
و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه...
.
گفت:آرام باش! چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکن مرد گریه نمی کند پسرم ............ !!
چادرش را تکاند، با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد...
پیش چشمان بی تفاوت ما ناله هایش فقط تماشا شد...
.
صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن ! این صدای روضه ى کیست؟!
طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه ای مشکی است...
.
با خودم فکر می کنم حالاکوچه ى ما چقدر تاریک است..
گریه... مادر.... دوشنبه... در...کوچه ...
.
راستی! فاطمــیــه نزدیــک اســت..
#فاطمیه
#راستى_فاطميه_نزديك_است
#سيد_حميدرضا_برقعي
@ghafeleyeh_montazeran
🌺
می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن مأذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
گفت اینبار ز پایان سفر می گویم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
راز خلقت همه پنهان شده در عین علیست
کهکشانها نخی از وصله ی نعلین علیست
گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم دستش
هرچه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما
واژه در واژه شنیدند صدا را اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
می رود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
#غدیر_خم
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#سيد_حميدرضا_برقعی
@ghafeleyeh_montazeran