.
رِزْقِ تو از هر طرف باشد معنايش يکی ست
نان اگر از هر طرف خوانده شَوَد "نان" ميشود
الهى اللهم عجل لوليك الفرج..🙏🏻
#التماس_دعا #شب_بخير
@ghafeleyeh_montazeran
حديثِ روز:
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :
لَوْ يَعْلَمُ الْعَبْدُ مَا فِي رَمَضَانَ لَوَدَّ أَنْ يَكُونَ رَمَضَانُ السَّنَة
اگر بنده «خدا» مى دانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مى داشت كه تمام سال، رمضان باشد.
منبع: بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93، ص 346 ، ح 12
#تقویم_شیعه : ششمِ رمضان الكريم🌙
@ghafeleyeh_montazeran
⭕️ با توجه به گستردگی مطالب و معارف مربوط به امام زمان، بر آن شدیم مانند گذشته بصورت خلاصه وار، مطالبی ناب و برگزیده را در ۴۰ شماره، بصورت پراکنده با موضوعات مختلف و با عنوان " ۱۰۰۱ نکته پیرامون امام زمان" تقدیم حضورتان کنیم تا ضمن ناب و جذاب بودن مطالب، اشاره ای به کلیاتی مربوط به امام زمان که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است، داشته باشیم.
🔅 القاب امام زمان
🔹 لقب های مشهور آن حضرت عبارتند از "مهدی"، "قائم"، "منتظَر"، "حجت"، "خَلَف صالح"، "بقیة الله"، "منصور"، "صاحب الامر"، "ولی عصر"، "صاحب الزمان"، که معروف ترین آنها "مهدی" است.*۱
🔺 هریک از این القاب دلایلی دارد. مثلا: "مهدی" می گویند به این علت که به حق هدایت میکند؛ "قائم" می گویند چون قیام به حق می کند؛ "منتظَر" گویند چون مومنان در انتظارِ قدومِ اویند؛ "حجّت" گویند چون حجت و گواه خدا بر خلق است.*۲ . در نگین انگشتر حضرت نیز اینگونه نوشته شده است: “اَنا حُجَّۀ الله وَ خاصَّتِه”*۳
منابع:
۱و۳: اعیان الشّیعه ج۲ ص۴۴؛ ۲: بحارالانوار ج۵۱ ص ۲۸ الی ۳۱
#هزارویک_نکته_پیرامون_امام_زمان ۱
@ghafeleyeh_montazeran
🔅#پندانه
✍️ بیمارانی در دل این دنیا
🔹پزشکی میگفت:
وارد اتاق احیا شدم. پیرمردی با چهره نورانی روی تخت خوابیده بود. نگاهی به پرونده او انداختم. بر وی عمل قلب انجام داده بودند که در خلال آن دچار خونریزی شده بود. به همین سبب خون به برخی از قسمتهای مغزش نرسیده و به کما رفته بود.
🔸دستگاهها به او وصل بودند و با تنفس مصنوعی هر دقیقه ۹ بار نفس میکشید.
🔹یکی از فرزندانش کنار او بود. دربارهاش پرسیدم، گفت پدرش سالهاست در یک مسجد موذن است.
🔸نگاهش کردم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. با او صحبت کردم. هیچ واکنشی نشان نمیداد. وضعیتش خطرناک بود.
🔹پسرش کنار گوشش شروع به حرفزدن کرد. اما او چیزی نمیفهمید.
🔸گفت:
مادر حالش خوبه. برادرها هم حالشون خوبه. دایی از سفر برگشت.
🔹و همینطور با او صحبت میکرد. اما پیرمرد در همان وضعیت بود و عکسالعملی نشان نمیداد. دستگاه تنفس هر دقیقه ۹ بار به او نفس میداد.
🔸ناگهان پسر در گوش پدرش گفت:
مسجد مشتاق توست. بهجز فلانی که اشتباه اذان میگه کس دیگهای نیست که اذان بگه. جای تو توی مسجد خالیه.
🔹همین که اسم مسجد و اذان را برد، سینه پیرمرد لرزید و شروع به نفسکشیدن کرد. به دستگاه نگاه کردم؛ نشان میداد که ۱۸ تنفس در دقیقه دارد. پسر اما خبر نداشت.
🔸سپس گفت:
پسرعمو ازدواج کرد. برادرم فارغالتحصیل شد.
🔹باز پیرمرد از حرکت ایستاد و تنفس به ۹ بار در دقیقه رسید که توسط دستگاه بود.
🔸این را که دیدم پیش او رفتم و کنار سرش ایستادم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. هیچ حرکتی نداشت. هیچ واکنشی نشان نمیداد. تعجب کردم.
🔹به گوشش نزدیک شدم و گفتم:
الله اکبر، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح.
🔸در همین حال دستگاه تنفس را نگاه میکردم. تعداد ۱۸ تنفس را در دقیقه نشان میداد. چه بیماری بود او! بلکه چه بیمارانی هستیم ما!
💠 «مردانی که نه تجارتی و نه خریدوفروشی آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات مشغول نمیدارد؛ از روزی میترسند که دلها و دیدهها در آن زیر و رو میشود. تا خدا آنان را بر اساس بهترین کاری که انجام دادهاند، پاداش دهد و از فضل خود به آنان افزون دهد و خدا هر که را بخواهد بدون حساب روزی میدهد.»(نور: ۳۷و۳۸)
🔹این بود حال آن بیمار. اکنون تو ای کسی که از بیماریها و دردها دوری، آیا از نعمتها و فضل بیشمار او برخوردار نیستی؟
🔸آیا نمیترسی که فردا در برابر خداوند بایستی و به تو بگوید:
بندهام آیا بدن سالم به تو ندادم؟ آیا روزیات را نگستردم؟ آیا بینایی و شنواییات را سالم نگرداندم؟
🔹و تو بگویی:
آری.
🔸سپس بگوید:
پس چرا با نعمتهای من معصیتم کردی؟
💢 چه داری بگویی؟!
@ghafeleyeh_montazeran
.
باز هم روز ششم آمد و فرياد عطش
ياد شش ماهه ى ارباب و رباب افتادم
#قبول_باشه 🙏🏻
@ghafeleyeh_montazeran
.
امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بی تابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی "بوستان" بگیر
حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی"غلام شاه جهان باش و شاه باش"
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمسِ جمالش بگو بگو...
"شیر خدا و رستم دستانم آرزوست"
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش لا یمکن الفرار
نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو...
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
او از هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده
قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...
#یکشنبه_های_مولا
#او_از_هجوم_زخم_زبان_خون_به_دل_شده
#مجید_تال
@ghafeleyeh_montazeran
.
نقطه ی بسم اللهی فرقان موجودات را
در سواد توست علم اولین و آخرین
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست
جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین
الهى اللهم عجل لوليك الفرج بحق آقا اميرالمؤمنين...🙏🏻
#التماس_دعا #شب_بخير
@ghafeleyeh_montazeran
حديثِ روز:
امام حسن عليه السّلام :
ان لكل صائم عند فطوره دعوة مستجابة فاذا كان اول لقمة فقل : بسم الله اللهم یاواسع المغفرة اغفر لی
هر روزه داری هنگام افطار یك دعای اجابت شده دارد . پس در اولین لقمه افطار بگو: به نام خدا ، ای خدایی كه آمرزش تو فراگیر و وسیع است ، مرا ببخش.
منبع:اقبال الاعمال ، ص ۱۱۶
#تقويم_شيعه :هفتم رمضان الكريم💫
@ghafeleyeh_montazeran
⭕️ پرهیز از مجالس اهل بِطالت
🔆 امام صادق میفرمایند :
هر کس به خدا ایمان دارد، در جایی ننشیند که امامی در آن مَذَمّت (نِکوهش) شود، یا به مومنی اهانت گردد.
کتاب مکیال المکارم ج ۲
🔺 آنجا که نام مهدی نیست، قرار نه، فرار باید کرد.....
#وظایف_منتظران ۳
@ghafeleyeh_montazeran
🔅#پندانه
✍️ این دغلدوستان که میبینی، مگسانند دور شیرینی
🔹مرد ثروتمندی بود که فرزندی داشت عیاش. هرچه پدر به فرزند خود نصیحت میکرد که با دوستان بد معاشرت مکن و دست از این ولخرجیها بردار، چون اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمیکرد.
🔸تا اینکه مرگ پدر میرسد و به فرزند میگوید:
با تو وصیتی دارم. من از دنیا میروم ولی آن مطبخ کوچک را قفل کردم و کلیدش را به دست تو میدهم. داخل مطبخ یک طناب به سقف آویزان است. هر موقع که دست تو از همه جا کوتاه شد و راهی به جایی نبردی، برو آن طناب را بینداز دور گردن خودت و خودت را خفه کن. چون زندگی دیگر به دردت نمیخورد.
🔹پدر از دنیا میرود و پسر همچنان در معاشرت با دوستان خود افراط میکند و به عیاشی میگذراند تا جایی که هرچه ثروت دارد تمام میشود و چیزی باقی نمیماند.
🔸دوستان و آشنایان او که وضع را چنین میبینند از دور او پراکنده میشوند.
🔹پسر در اوج فقر و نداری روزی مقدار کمی خوراکی آماده میکند و در دستمالی میگذارد و روانه صحرا میشود تا به یاد گذشته در لب جویی یا سبزهای روز خود را به شب برساند.
🔸در لب جویی دستمال خود را گوشهای نهاده و کفش خود را درمیآورد که پایی بشوید و آبی به صورت بزند.
🔹در این موقع کلاغی از آسمان به زیر میآید و دستمال را به نوک خود میگیرد و میبرد.
🔸پسر ناراحت و افسرده و گرسنه به راه میافتد تا میرسد به جایی که میبیند رفقای سابقش در لب جویی نشسته و به عیشونوش مشغولند.
🔹میرود به طرف آنها سلام میکند و پهلوی آنها مینشیند و سر صحبت را باز میکند و ماجرای کلاغ را تعریف میکند.
🔸رفقا شروع میکنند به خندیدن و رفیق خود را مسخرهکردن که مگر مجبوری دروغ بسازی؟ گرسنه هستی بگو گرسنه هستم. ما هم لقمهنانی به تو میدهیم. دیگر نمیخواهد دروغ سرهم بکنی.
🔹پسر ناراحت میشود و پهلوی رفقا نمانده و چیزی هم نمیخورد و راهی منزل میشود. وقتی به منزل میرسد به یاد حرفهای پدر میافتد و میگوید خدا بیامرز پدرم میدانست که من درمانده میشوم که چنین وصیتی کرد. حالا وقتش رسیده که بروم در مطبخ و خود را با طنابی که پدرم میگفت حلقآویز کنم.
🔸میرود در مطبخ و طناب را میاندازد گردنش و طناب را میکشد. ناگهان کیسهای از سقف میافتد پایین. پسر میبیند پر از جواهر است. میگوید خدا تو را بیامرزد پدر که مرا نجات دادی.
🔹بعد میآید چند نفر چماقدار اجیر میکند و هفت رنگ غذا هم درست میکند و دوستان قدیم خود را دعوت میکند.
🔸وقتی دوستان میآیند و میفهمند که دمودستگاه روبهراه است، به چاپلوسی میافتند و دوباره دم از رفاقت میزنند.
🔹خلاصه در اتاق به دور هم جمع میشوند و بگووبخند شروع میشود. در این موقع پسر میگوید حکایتی دارم. من امروز دیدم کلاغی بزغالهای را به پنجه گرفته بود. کلاغ پرواز کرد و بزغاله را با خود به هوا برد.
🔸رفقا میگویند:
عجیب نیست. درست میگویی.
🔹پسر میگوید:
جاهلها! من گفتم یک دستمال کوچک را کلاغ برداشت شما مرا مسخره کردید، حالا چطور میگویید کلاغ یک بزغاله را میتواند از زمین بلند کند؟
🔸در این هنگام چماقدارها را صدا میکند. کتک مفصلی به آنها میزند و بیرونشان میکند و میگوید شما دوست نیستید بلکه دنبال پول هستید و غذاها را میدهد به چماقدارها میخورند و بعد هم راه زندگی خود را عوض میکند.
@ghafeleyeh_montazeran
نه چايي و نه غذا و نه نان و آب خنك
كنار سفره ى افطار، روضه ميچسبد
#قبول_باشه ...🙏🏻
@ghafeleyeh_montazeran
اذن حق بودکه تو سید و مولاباشی
تشنگان رمضان را یم و دریا باشی
میکنی زنده به یک چشم هزاران عیسی
کم مقامی است بگویم تو مسیحاباشی
گر نداند کسی و خاک مزارت بیند...
...به خیالش نرسد شاهی و آقا باشی
زخم دشنام شنیدی و بغل واکردی
تا چه حدی تو دگر اهل مدارا باشی
مو سفیدی به جوانی به سراغت آمد
از غم یار تو حق داری اگر تا باشی
تو فقط آمده ای غصه و غم را بخری
وسط کوچه ی غم محرم زهرا باشی
پس بمان و همه جا دور و بر مادرباش
وسط کوچه اگرشد سپر مادر باش
#دوشنبه_های_حسنی
#میکنی_زنده_به_یک_چشم_هزاران_عیسی
#مجتبی_صمدی
@ghafeleyeh_montazeran