🖊 به نقل از پدر شهید :
من مغازه میوه فروشی داشتم
یک سال نزدیک ایام عید بود، وقتی با عباس که کودک بود به مغازه آمدیم،
دیدم تمام میوه های داخل جعبه ها غیر قابل استفاده شدند و من همه سرمایه ام رو از دست داده ام؛
عباس وقتی دید خیلی ناراحت شدم و غصه می خورم گفت : باباجان! نگران نباش ، من #لباس شب عید نمی خوام، با همین لباس ها عید رو می گذرونم
همین طور که صحبت می کرد، اشک چشمام جاری شد و از ته دل دعاش کردم که خدا عاقبتت رو به خیر کنه
وقتی خبر شهادتش رو بهم دادند، فهمیدم که دعای اون روزم مستجاب شد
برای تشییع و مراسم عباس پیراهن مشکی نپوشیدم، چون شهادت رو مرگ نمی دونستم
#شهید_عباس_صالحی
📚برشی از کتاب عمامه های خاکی
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈