قهرمانشهر
#قسمت_سوم از #خاطرات_مبارز_فلسطینی🇵🇸 در مصاحبه اختصاصی با #قهرمانشهر ✅ اسارت در زندان اسرائیل #تیس
#قسمت_چهارم از خاطرات مبارز فلسطینی🇵🇸 در مصاحبه اختصاصی با #قهرمانشهر
#تیسیر_سلیمان:
🔰وقتی به زندان بلند مدت منتقل شدیم فراغ بال بیشتری داشتیم. خودمان شروع به نظافت سلولها کردیم تا زندگی در بند اسرائیل قابل تحمل باشد. یکی از صهیونیستها که اوضاع ما را در زندان موقت دیده بود و تمیزی زندان جدید را میدید، مرتب مثل سگ بو میکشید و از تمیزی زندان تعجب میکرد. با این حال کیفیت غذا خیلی بد بود؛ طوری که سال اول 10 کیلو کم کردم و اضافه هم نشد. اگر غذا خیلی خوب میشد، نانی، برنجی، تخممرغی یا سوپی نصیبمان میشد.
🔻بجز ما، زنها و کودکهای فلسطینی هم در بند اسرائیل بودند. زندانی بود به اسم «زندان کودکان» که بچههای ده ساله تا هجده ساله را در آنجا حبس میکردند. جرم بچهها عجیب و غریب بود. بعضیها را فقط به خاطر این که به سمت صهیونیستها سنگ پرت کرده بودند برایشان یک سال زندان بریده بودند. یا برخی را به این خاطر که مطلبی ضد صهیونیستی در فیسبوک نوشته بودند، یک سال به زندان انداخته بودند. بجز اینها، فراوان بودند آدمهایی که بیعلت و بیمحاکمه زندانی بودند.
🔰دورهی بیست سالهی اسارتم مدام با محمد الضیف [فرمانده فعلی گردانهای عزالدین قسامِ حماس] که بیرون زندان بود، مخفیانه ارتباط داشتم. مثلاً پیغام میداد اسرایی که در شُرُف آزادی هستند و روحیهی مقاومت دارند را معرفی کنیم. او هم با آنها ارتباط میگرفت. داشتیم اسرایی که بعد آزادی و پیوستن مجدد به مبارزه با اشغالگران، شهید شدند. محمدالضیف به خوبی قدر تک تک مبارزین را میدانست و برای تربیت آنها سالها تلاش کرد.
🔻آشناییام با محمدالضیف به قبل اسارت برمیگشت. سال 93-1992 بود که مسئول ارتباطات بیرونی تشکیلاتمان شدم و اخبار و سلاح رد و بدل میکردم. بخاطر اینکه کسی شک نکند برگه هویت و تردد اسرائیلی جور کردم و به عنوان تاجر به غزه رفت و آمد داشتم. ارتباطم با محمدالضیف بعد از ورودم به غزه شروع شد.
🔻او به خاطر اعترافاتی که برخی دستگیرشدهها علیهش کرده بودند، تحت تعقیب قرار داشت. ما هم هویت جعلی برایش درست کردیم و از طریق «محیالدین شریف» از «گذرگاه عرز» در شمال غزه با کامیونی پر از لباس به قدس فراریاش دادیم. سلاح و اقلام دیگر هم برایش آماده کردیم که اگر لازم شد دستش پر باشد.
🔻او را به خانهی پدرم بردم و هفت ماه او را مخفی کردم. طوری که هیچ کس بو نبرد او در خانهی ماست. من و خانوادهام همیشه افتخار میکنیم که محمدالضیف را پناه دادیم و نگذاشتیم کسی متوجه شود. در آن هفت ماه بیکار نبود و عملیات ربایش و حمله به صهیونیستها را طراحی و اجرا میکردیم. حتی در یکی از حملات، هفت اسرائیلی را به درک واصل کردیم. مردم به کسانی که دست به اینجور عملیاتهای خطرناکی میزدند و احتمال اسارت یا شهادت آنها وجود داشت، «فدایی» میگفتند. به یاد امام علی علیهالسلام که فداکارانه در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله خوابید تا با فدا کردن جانش، جان پیامبر را نجات دهد.
🔻محمدالضیف در آن زمان 27 ساله بود و من کمتر از 20 سال داشتم. یک بار که با او صحبت میکردم چیزی گفت که سخنش به خوبی در خاطرم حک شد. محمدالضیف میگفت: «آرزو دارم روزی برسد که هزار مبارز داشته باشم، آن وقت به صهیونیستها نشان خواهم داد چهها از دستمان برمیآید.» روزی که محمدالضیف این را گفت، فقط چهل نفر بودیم. اما الان چه؟ توی غزه به تنهایی 40 هزار نیروی رزمنده دارد. رزمندههایی که «#طوفان_الاقصی» را به راه انداختند تا اسرائیل را ریشهکن کنند.
پایان
✔️ قسمت قبلی را در اینجا بخوانید
#فلسطین🇵🇸
#قهرمانشهر
✅ @ghahrmanshahr