eitaa logo
قهرمانشهر
342 دنبال‌کننده
315 عکس
172 ویدیو
1 فایل
قهرمانشهر رسانه حسینیه هنر کرمانشاه ما در اینجا از کرمانشاه، برای تمام ایران🇮🇷 می‌گوییم ارتباط با ادمین @ghahremanshahr
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 راوی خاطره ورود امام(ره) باشیم 📜 خاطره خودتان یا بزرگترها راجع به حال و هوای مردم کرمانشاه در ایامی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید (۱۲ الی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) را با ما به اشتراک بگذارید و نقش مردم کرمانشاه در پیروزی انقلاب اسلامی را، به نسل‌هایی که آن روزها را ندیده‌اند نشان دهید 🗣 برای بیان و ارسال خاطره خود می‌توانید از طریق راه‌های ارتباطی زیر اقدام کنید؛ 📞 شماره همراه: ۰۹۳۹۷۴۵۳۶۱۶ 📩 آیدی در تمامی پیامرسان‌ها: @ali_parvizian2210 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پادکست کتاب ؛ برگ‌هایی از زندگی و زمانه‌ی شهید سیدمحمدسعید جعفری قسمت اول؛ ابهت ساواک را بریزید راوی: محمدعلی طالبی محقق: محمدمهدی همتی کاری از 💰 خرید کتاب با تخفیف 10% => 117 هزار تومان 📩 سفارش و خرید از طریق: 📞 09015414744 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
25.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پادکست کتاب ؛ برگ‌هایی از زندگی و زمانه‌ی شهید سیدمحمدسعید جعفری قسمت دوم؛ مجسمه شاه راوی: سیدمصطفی حسینی کاری از 💰 خرید کتاب با تخفیف 10% => 117 هزار تومان 📩 سفارش و خرید از طریق: 📞 09015414744 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
کرمانشاه در بحبوحه انقلاب اسلامی قسمت اول؛ بشین پاشو به «چماق‌دار‌های جاویدشاهی» راوی: بهمن شکربیگی از سرپل‌ذهاب ...وقتی به چهارراه رسیدیم، مامورین شهربانی پس و پیشمان را بستند و عده‌ی دیگری با نعره‌ی «جاوید شاه-جاوید شاه» به یک‌باره ریختند سرمان و هرچه چوب و سنگ و نخاله ساختمانی دم دستشان بود حواله دادند طرف‌مان... 👇👇👇👇👇👇 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
قهرمانشهر
کرمانشاه در بحبوحه انقلاب اسلامی قسمت اول؛ بشین پاشو به «چماق‌دار‌های جاویدشاهی» راوی: بهمن شکربیگی از سرپل‌ذهاب اوایل آبان 1357 کلاس‌ها را به قصد راه انداختن تظاهرات تعطیل کردیم. بی‌خبر از همه چیز و همه‌جا، با صدای بلند به خیابان سرازیر شدیم و مرگ بر شاه می‌گفتیم. وقتی به چهارراه رسیدیم، مامورین شهربانی پس و پیشمان را بستند و عده‌ی دیگری با نعره‌ی «جاوید شاه-جاوید شاه» به یک‌باره ریختند سرمان و هرچه چوب و سنگ و نخاله ساختمانی دم دستشان بود حواله دادند طرف‌مان. با بی‌مروتی تمام عده‌ای بچه دبیرستانی را گیر انداخته بودند و تا می‌خوردیم زدنمان. نیروهای شهربانی هم به جای این که مقابل آن‌ها بایستند، همراهی‌شان می‌کردند. این بندگان خدا که ریخته بودند سرمان، آدم‌های ساده‌ای بودند که حکومت برای انتشار اختلاف میان مردم، روی عصبیت‌های قومی و مذهبی‌شان دست گذاشته بود. حمله‌ی این قماش فقط این یک بار نبود. توی یکی دیگر از حملات جاویدشاهی‌ها به شهر، تا وِلوله‌شان بلند شد، شهر گُر گرفت و صدای تیراندازی هم جا را پر کرد. اوضاع خیلی دَرهم و برهَم شد. خُرد و کلان با عجله آماده‌ی دفاع شدیم. پُلی وسط سرپل‌ذهاب بود که هر کسی از ما یا آنها روی آن می‌آمد، گرفتار می‌شد. همه به آن «پل مرگ» می‌گفتند. یادم هست پدرم سی چهل تا از این چماق‌دارها را توی بن‌بستی گیر انداخته بود و بشین پاشو بهشان می‌داد. برادرم توی همین قضایا زخمی شد و 10 آبان 57، باباخان شکربیگی خواهرزاده‌ی پدرم، به شهادت رسید. رُعبی که چماقدارها توی دل مردم انداخته بودند، بچه‌های انقلابی را به فکر تشکیل «کمیته‌ی دفاع[از شهر]» انداخت. جاویدشاهی‌ها از مهر 57 تا پیروزی انقلاب چهار دفعه به شهر حمله کردند. اما با این وجود راهپیمایی‌ها بی‌وقفه تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. البته خیلی از جاویدشاهی‌های سرپل، بعد انقلاب توبه کردند و هوادار انقلاب شدند. ستوان غلام‌رضا آذربون که در زمان شاه به سرپل‌ذهاب تبعید شده بود، گروهی به اسم «فدائیان امام» از همین افراد درست کرد و با شروع جنگ، آنها را در دالاهو و ریجاب سازماندهی کرد. خودشان می‌گفتند: «ما فدائیان امام هستیم، چون امام ما را گذشت کرده.» 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پادکست کتاب ؛ برگ‌هایی از زندگی و زمانه‌ی شهید سیدمحمدسعید جعفری قسمت سوم؛ پایی که زیر ماشین رفت راوی: محمد کرمی‌راد کاری از 💰 خرید کتاب با تخفیف 10% => 117 هزار تومان 📩 سفارش و خرید از طریق: 📞 09015414744 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
کرمانشاه در بحبوحه انقلاب اسلامی قسمت دوم؛ مانور با تانک برای قوت قلب مردم راوی: مصطفی رستم‌پور از هرسین ...نزدیکی‌های مسجد که رسیدیم، بی‌خبر از همه‌جا یک‌دفعه رفتیم زیر باران سنگ. هاج و واج مانده بودیم چه شده، چرا دارند سنگ‌مان می‌زنند. ما که نه دشمنی با کسی داریم، نه خون کسی گردنمان است... 👇👇👇👇👇👇 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
کرمانشاه در بحبوحه انقلاب اسلامی قسمت دوم؛ مانور با تانک برای قوت قلب مردم راوی: مصطفی رستم‌پور از هرسین تظاهرات مملکت را فرا گرفته بود و جایز نبود توی «هرسین» دست روی دست بگذارم. با امام جماعت «مسجد لک» صحبت کردم و راضی شد فردایش از مسجد «آیت‌الله حجتی» تا چهارراه تظاهرات کنیم. تظاهرات روز اول که به خوبی تمام شد، تظاهرات روز دوم را هم از مسجد آیت‌الله حجتی به سمت «مسجد لک» راه افتادیم. نزدیکی‌های مسجد که رسیدیم، بی‌خبر از همه‌جا یک‌دفعه رفتیم زیر باران سنگ. هاج و واج مانده بودیم چه شده، چرا دارند سنگ‌مان می‌زنند. ما که نه دشمنی با کسی داریم، نه خون کسی گردنمان است. سیر دلشان که زدند، «جاوید شاه-جاوید شاه» گفتنشان بلند شد. دوزاریمان افتاد که ماجرا از چه قرار است. از قرار معلوم مامورها بعد از تظاهرات روز اول کوک‌شان کرده‌ بودند تا قلوه‌سنگ فراوانی توی بن‌بست بالای مسجد لک انبار کنند و منتظر ما بمانند. ما هم بی‌خبر از همه‌جا، افتادیم توی دام‌شان. همین‌ها چند روز بعد هرسین را غارت کردند و شهر را به آتش کشیدند. شنیدم که وقتی یکی‌شان گونی آرد و قند را از دکان مردم بیرون می‌کشد و برمی‌گردد دوباره بدزدد، قبلی‌ها را دزد دیگری می‌برد. او هم داد می‌زند: «خدا برا هر کی مال کسیو می‌بره نسازه!» بنده خدا خیال می‌کرد غنیمت جنگی گیرش آمده! واقعا اوضاع بدی بود و اندک طرفدارهای شاه( که البته اجیر شده بودند) به کسی رحم نمی‌کردند. جاویدشاهی‌ها با چراغ سبز و تطمیع ژاندارمری، بالای کوه را سنگر بستند و باران گلوله را به طرف شهر می‌ریختند. از بس اوضاع وخیم شد که احدی جرات بیرون آمدن از خانه را نداشت. گلوله باران شهر تا پیروزی انقلاب قطع نشد. [بعد پیروزی] تانکی از ارتش آوردم و یکی دو گلوله به طرف کوه شلیک کردم. سر و صدا که خوابید، روز بعدش راه افتادم به سمت نورآباد. اکثر مردم توسط یاغی‌ها و دزدها اذیت شده بودند و می‌ترسیدند. برای همین، با تانک مانور می‌دادم تا مردم با چشم‌ خودشان پیروزی را ببینند و قوت قلب بگیرند. می‌خواستم با این کار کمی احساس امنیت کنند. یکی از همانها که سنگ محکمی به من زده بود، تا سالها که مرا می‌دید، سرش را زیر می‌انداخت. یک بار به او گفتم: «حاجی جان! هیچی ازت به دل نگرفتم. حلالت کردم، بالاخره اون‌موقع متوجه نبودی.» 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
قهرمانشهر
پادکست کتاب #آقاسعید؛ برگ‌هایی از زندگی و زمانه‌ی شهید سیدمحمدسعید جعفری قسمت سوم؛ پایی که زیر ماشی
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پادکست کتاب ؛ برگ‌هایی از زندگی و زمانه‌ی شهید سیدمحمدسعید جعفری قسمت سوم؛ پایی که زیر ماشین رفت راوی: محمد کرمی‌راد کاری از 💰 خرید کتاب با تخفیف 10% => 117 هزار تومان 📩 سفارش و خرید از طریق: 📞 09015414744 📲 @ghahrmanshahr 📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات