کرمانشاه در بحبوحه انقلاب اسلامی
قسمت دوم؛ مانور با تانک برای قوت قلب مردم
راوی: مصطفی رستمپور از هرسین
تظاهرات مملکت را فرا گرفته بود و جایز نبود توی «هرسین» دست روی دست بگذارم. با امام جماعت «مسجد لک» صحبت کردم و راضی شد فردایش از مسجد «آیتالله حجتی» تا چهارراه تظاهرات کنیم. تظاهرات روز اول که به خوبی تمام شد، تظاهرات روز دوم را هم از مسجد آیتالله حجتی به سمت «مسجد لک» راه افتادیم. نزدیکیهای مسجد که رسیدیم، بیخبر از همهجا یکدفعه رفتیم زیر باران سنگ. هاج و واج مانده بودیم چه شده، چرا دارند سنگمان میزنند. ما که نه دشمنی با کسی داریم، نه خون کسی گردنمان است.
سیر دلشان که زدند، «جاوید شاه-جاوید شاه» گفتنشان بلند شد. دوزاریمان افتاد که ماجرا از چه قرار است. از قرار معلوم مامورها بعد از تظاهرات روز اول کوکشان کرده بودند تا قلوهسنگ فراوانی توی بنبست بالای مسجد لک انبار کنند و منتظر ما بمانند. ما هم بیخبر از همهجا، افتادیم توی دامشان. همینها چند روز بعد هرسین را غارت کردند و شهر را به آتش کشیدند.
شنیدم که وقتی یکیشان گونی آرد و قند را از دکان مردم بیرون میکشد و برمیگردد دوباره بدزدد، قبلیها را دزد دیگری میبرد. او هم داد میزند: «خدا برا هر کی مال کسیو میبره نسازه!» بنده خدا خیال میکرد غنیمت جنگی گیرش آمده!
واقعا اوضاع بدی بود و اندک طرفدارهای شاه( که البته اجیر شده بودند) به کسی رحم نمیکردند. جاویدشاهیها با چراغ سبز و تطمیع ژاندارمری، بالای کوه را سنگر بستند و باران گلوله را به طرف شهر میریختند. از بس اوضاع وخیم شد که احدی جرات بیرون آمدن از خانه را نداشت. گلوله باران شهر تا پیروزی انقلاب قطع نشد.
[بعد پیروزی] تانکی از ارتش آوردم و یکی دو گلوله به طرف کوه شلیک کردم. سر و صدا که خوابید، روز بعدش راه افتادم به سمت نورآباد. اکثر مردم توسط یاغیها و دزدها اذیت شده بودند و میترسیدند. برای همین، با تانک مانور میدادم تا مردم با چشم خودشان پیروزی را ببینند و قوت قلب بگیرند. میخواستم با این کار کمی احساس امنیت کنند.
یکی از همانها که سنگ محکمی به من زده بود، تا سالها که مرا میدید، سرش را زیر میانداخت. یک بار به او گفتم: «حاجی جان! هیچی ازت به دل نگرفتم. حلالت کردم، بالاخره اونموقع متوجه نبودی.»
#قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
📲 @ghahrmanshahr
📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
قهرمانشهر
پادکست کتاب #آقاسعید؛ برگهایی از زندگی و زمانهی شهید سیدمحمدسعید جعفری قسمت سوم؛ پایی که زیر ماشی
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پادکست کتاب #آقاسعید؛ برگهایی از زندگی و زمانهی شهید سیدمحمدسعید جعفری
قسمت سوم؛ پایی که زیر ماشین رفت
#بخش_دوم
راوی: محمد کرمیراد
کاری از #قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
💰 خرید کتاب #آقاسعید با تخفیف 10% => 117 هزار تومان
📩 سفارش و خرید از طریق:
📞 09015414744
📲 @ghahrmanshahr
📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
32.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 #بازنشر به مناسبت سالروز تولد شهید سیدمحمدسعید جعفری (#آقاسعید)
🎬 ناجی کردستان!
روایتی از اولین عملیات تاریخ انقلاب، که توسط جوانهای کرمانشاهی برای نجات پادگان لشکر سنندج انجام شد✌️
📌 روایت جذابی که توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کرمانشاه در دست تدوین است و انشاءالله بهزودی وارد بازار نشر کتاب خواهد شد
#کردستان_ایران❤️
#قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
📲 @ghahrmanshahr
📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
📸 #گزارش_تصویری
😍💥جشن اعضای حسینه هنر و بچههای محله باغابریشم کرمانشاه به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی مردم ایران✌️❤️
🗓ساعت ۹ شبانگاه ۲۱ بهمن ۱۴۰۲
به وقت جمهوری اسلامی ایران🇮🇷
#قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
📲 @ghahrmanshahr
📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
قهرمانشهر
پادکست کتاب #آقاسعید؛ برگهایی از زندگی و زمانهی شهید سیدمحمدسعید جعفری قسمت سوم؛ پایی که زیر ماشی
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پادکست کتاب #آقاسعید؛ برگهایی از زندگی و زمانهی شهید سیدمحمدسعید جعفری
قسمت سوم؛ پایی که زیر ماشین رفت
#بخش_سوم
راوی: محمد کرمیراد
کاری از #قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
💰 خرید کتاب #آقاسعید با تخفیف 10% => 117 هزار تومان
📩 سفارش و خرید از طریق:
📞 09015414744
📲 @ghahrmanshahr
📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
کرمانشاه در بحبوحه انقلاب اسلامی
قسمت سوم؛ مبارز پارازیتی
راوی: محمدرضا صحافی
از سن هفده سالگی وارد فضای انقلابی شدم. روزها پاثابت تظاهراتها بودم و شبها هم با جمعی از بچهها درکنار پخش اعلامیه، کوچهها و خیابانهای کرمانشاه را با کلیشههای عکس امام و رنگ پیفپافی تزئین میکردیم. برای ساخت کلیشه، عکس امام را روی برگههای رادیولوژی میکشیدیم و هنرمندانه با تیغ درمیآوردیم.
از همان کودکی خونم با کارهای فنی به جوش میآمد، به همین خاطر توی هنرستان صنعتی، رشته برق ثبت نام کردم. در کنار مطالعه کتابهای درسیام، کتابهای تخصصی الکترونیک را هم گیر میآوردم و میخواندم. آزمایشگاه هنرستان را غُرُق کرده بودم و فرضیههایی که به ذهنم میرسید را آزمایش میکردم. بعد کلی تلاش و زحمت با سرهم کردن تعدادی ترانزیستور و آیسی و چراغ آلارمزن، موفق شدم یک مدار فرستنده بسازم. بعد ساخت دستگاه در پوست خودم نمیگنجیدم. اندازهی پدری که بچهاش را دوست داشت، دوستش داشتم!
فرستنده را بردم خانه. دَرِگوشی به یکی دو تا از بچههای همسایه گفتم: «برین تلويزیون خونهتونُ بذارین پشت پنجره. جوری که بتونم از دور ببینمش.» کنجکاو بودند چه در سرم میگذرد؛ میدانستند بیدلیل حرفی نمیزنم. موبهمو حرفهایم را اجرا کردند. فرستنده را بردم بالای پشتِبام و شروع کردم به چرخاندن تیونر که فركانسهای ارسالی را تغییر میداد. چشمم روشن بود که موفق میشوم. دستم به تیونر بود و نگاهم به پنجرهی همسایه! وقتی از دور برفک تلویزیون را دیدم، خواستم بال در بیاورم و از همانجا بپرم توی حیاط همسایه.
قلق فرستنده که دستم آمد، همه تلویزیونها را تا شعاع ۱۰۰متری برفکی میکردم. به فکرم زد موقعی که سخنرانی شاه یا ترانهای با صدای زن پخش میشود، پارازیت را فعال کنم. همین که خوانندههای زن یا محمدرضاشاه سر و کلهشان توی صفحهی تلویزیون ظاهر میشد، تیونر را میچرخاندم و همهی تلویزیونها برفکی میشد. مدتی که گذشت، پیش خودم گفتم: «چرا تلویزیونا رو برفکی کنم. چرا چیزی که دوست دارمُ روی تلویزیونای محل نندازم؟!» شروع کردم به بازطراحی دستگاهم و آخر سر موفق شدم فرستنده جدید را طراحی کنم که قابلیت کنترل تلویزیون را هم داشت. آن وقت دستم باز بود؛ میتوانستم هرچیزی که باب میلم هست را توی خانهها پخش کنم.
نوار و دستگاه ضبط صوتی جور کردم و پای تلویزیون منتظر نشستم تا سر و کلهی شاه مملکت پیدا شود! تا قیافهی محمدرضا سبز شد، نوار را گذاشتم توی ضبط صوت. دکمهی پخش را فشار دادم و پیچ تیونر را چرخاندم روی تنظیماتی که از قبل پیدا کرده بودم. صدای سخنرانی گرم امام خمینی از همهی تلویزیونهای محلهمان پخش شد. علاوه بر سخنرانی امام، گاهی هم نوار قرائت عبدالباسط را توی ضبط میگذاشتم.
#قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
📲 @ghahrmanshahr
📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
این روحانی آدم هاشمیه، فلان فلان شدهایه که نمیدونی...
راوی: محمدمحسن رضایی
فعال دانشجویی اسبق دانشگاه رازی کرمانشاه
چند ماهی به انتخابات ریاست جمهوری 92 مانده بود که خبر رسید هاشمی رفسنجانی هم شرکت میکند. علیرضا قاسمیان، مسئول وقت بسیج دانشگاه رازی، سر قضیه ورود هاشمی به انتخابات رگ غیرتش زده بود بالا! فوراً جلسهای در اتاق بسیج خوابگاه شهید اشرفی ترتیب داد. جملهای که علیرضا گفت همهمان را حساس کرد: «اگه هاشمی بیاد و تایید صلاحیت بشه، ما باید درس و کتابُ بذاریم زمین و صبح تا شب کف خیابون باشیم که هاشمی رای نیاره. این میخواد همهی دستاوردهایی که توی این مدت بوده رو از بین ببره!» همهمون برای چند لحظه ساکت شدیم. جلسه سنگین شد. انگار حرف علیرضا به خورد بچهها رفت!
دو هفته بعد جواب شورای نگهبان آمد. باورمان نمیشد؛ هاشمی رد صلاحیت شده بود. واقعا خوشحال شدیم. بعد از انتشار اسامی نامزدها، جلسه بسیج تشکیل شد. حرف بعضی رفقا این بود که خطر هاشمی رفع شده است. برای همین برای کنشهایی مثل حضور در کف خیابان و کارهای سیاسی سرد شدند. صحبتهایی درباره عارف و حسن روحانی هم شد. ما عارف را گزینه جدیتری برای اصلاح طلبها میدیدیم تا حسن روحانی. وقتی سردی بچهها را دیدم پیش خودم گفتم: «این جمع، جمعی نیست که بخوام باهاشون کنشهای مد نظرمُ دنبال کنم.»
من و امیدرضا صفایی و وحید عزیزی تصمیم گرفتیم در میدان آزادی(گاراژ) سر مسئله انتخابات با مردم صحبت کنیم. سی چهل دقیقه که با مردم حرف زدیم، صد نفری دورمان جمع شدند. ازدحام جمعیت، پلیس را حساس کرد و بازداشتمان کردند. میگفتند: «با این کاراتون اغتشاش درست میکنید.» توی کلانتری زنگ زدیم رئیس ستاد جلیلی در کرمانشاه. او هم زنگ زد به نیروی انتظامی که برای چی بچههای ستاد ما را گرفتهاید؟! کمی بعد آزاد شدیم. اما چون کلهمان باد داشت، فردا دوباره رفتیم چهارراه اجاق در مرکز شهر! دو گوشه انتخاب کردیم و دوتا دوتا کنار هم ایستادیم. اولش بیشتر من با مردم صحبت میکردم بعد کم کم بقیه بچهها راه افتادند. کاغذ کفدستی و تراکت که رویش نوشته بودیم: «چرا دکتر جلیلی؟» با پول شخصیمان چاپ کرده بودیم و میدادیم دست مردم. همین کاغذهای زپرتی تاثیر داشت.
یک بار به جلسه ستاد جلیلی که خیلی از بزرگان حزباللهی کرمانشاه مثل حاجی طالبی حضور داشتند، دعوت شدیم. یکی از روحانیون بزرگ شهر تراکت ما را دستش گرفت و با شور و حرارت خاصی گفت: «این مایهی خاک برسری ماست! یک ماهه هر شب فقط جلسه میگیریم و مثلاً کار میکنیم! ولی این چهار تا جوان با این پلاکاردها و تراکتهاشون از همهی ما بیشتر کار کردن!» البته صحبتش اغراق آمیز بود. میگفت: «همه باید بریزیم کف خیابان.» بعدا دوباره به جلسه دعواتمان کردند، اما حضور در کف خیابان را ترجیح میدادیم.
از صبح تا شب بیرون بودیم. جوری که پایمان درد میگرفت. آن ایام امتحانات پایان ترم تمام شده بود و خوابگاه تقریباً از دانشجو خالی شده بود. حضورمان در خیابان اثربخش بود. گرچه بعضی متلک میانداختند و گاهی زیر لب فحش میدادند، اما خیلیها دوست داشتند حرف بزنند. یادم هست یکی با عصبانیت به امیدرضا گفت: «مگه نمیگی شرف؟! مگه نمیگی ناموس؟! آقا نمیخوام! سیبزمینی شده کیلویی 3 تومن! همه چی حداقل 10 برابر شده؟» شروع کرد به فحش دادن و رفت! اکثراً دوست داشتند صحبت کنند. همیشه دورمان شلوغ بود. نظراتمان را میگفتیم و استدلال میکردیم. گاهی جر و بحث داشتیم، اما تند و از موضع بالا صحبت نمیکردیم. مرد 50 سالهی باسوادی بود که میخواست به اصلاحطلبها رای بدهد. گفت: «دارن فشار میارن عارف بکشه کنار که حسن روحانی مطرح شه. این حسن روحانی آدم هاشمیه. فلان فلان شدهایه که نمیدونی.» یک ساعتی با هم حرف زدیم. آخر کار گفتم: «اگه آقای عارف کنار بکشه، شما به کی رای میدین؟» کمی مکث کرد و گفت: «به آقای جلیلی رای میدم. آره، به آقای جلیلی رای میدم.» این در ذهن من ماند. حقیقتاً یک حس معنوی خوبی به من داد. احساس کردم یک کاری برای خدا کردهام.
#قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
📲 @ghahrmanshahr
📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 *تیزر فیلم آپاراتچی*
🎥 آغاز اکران نوروزی فیلم سینمایی «آپاراتچی» به کارگردانی قربانعلی طاهرفر و تهیهکنندگی سجاد نصراللهینسب.
💢 «آپاراتچی»، دلبستگیهای یک نقاشِ ساختمانِ عاشقِ سینما را روایت میکند که در آرزوی نخستین فیلم سینمایی خودش است. این اثر در چهلودومین #جشنواره_فیلم_فجر توانست با *استقبال بالای مخاطبان در سانسهای فوقالعاده همراه شود و سیمرغ بلورین و جایزه ویژه هیئت داوران* را کسب کند.
🔶 این اثر سینمایی محصول مشترک سازمان سینمایی سوره، بنیاد سینمایی فارابی و مدرسه سینمایی ماه است.
🎬 «آپاراتچی» از امروز روی پرده سینماهای سراسر کشور میرود.
🎭 بازیگران آپاراتچی عبارتند از : تورج الوند، فاطمه مسعودیفر، رضا ناجی، حسین عابدینی، وحید مبصری، ولی فروتن، امین گلستانه، پوریا میاندهی، شهرام خزرایی و با حضور بهنام تشکر، امید روحانی، علیرضا استادی و با هنرمندی هومن برق نورد.
#قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
📲 @ghahrmanshahr
📥 تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | اینستاگرام | یوتیوب | آپارات