eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 از یه دیوونه می پرسن : چی شد خل شدی ؟ 🌸 گفت : من یه زن گرفتم 🌸 که دختری ۱۸ ساله داشت . 🌸 بابام از اون دختره خوشش اومد . 🌸 باهاش ازدواج کرد و شد زن بابام . 🌸 و زن من ، مادر زن بابام شد . 🌸 و من شدم پدر زن پدرم ! 🌸 یعنی بابام داماد من شد . 🌸 بعد دختر زنم پسر زائید . 🌸 که اون پسره ، هم داداش من شد هم نوه من 🌸 یعنی من پدربزرک داداشم شدم ! 🌸 بعد از اون ، زنم پسر زائید . 🌸 که زن بابام ، خواهر ناتنی پسرم شد 🌸 و پسرم ، هم نوه پدرم شد هم برادر زنش ... 🌹 حالا بهم حق میدی که چرا دیوونه شدم ؟ 💟 @ghairat
💌 پیشنهادی 🇮🇷 فصل تغییر می‌کند . 🇮🇷 مردم تغییر می‌کنند . 🇮🇷 اما قول می‌دهم که عشق من ، 🇮🇷 همیشه ثابت و صادق باشد . 💞 همسر گلم ! دوستت دارم . 💟 @ghairat 💌
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت هفدهم 🌹 🍎 صاحب قلیان سرا گفت : ⚜ زنگنه ، سمیر زنگنه ؛ ⚜ دانشجوی پایه چهار دانشکده ادبیات . ⚜ همه دانشجویانی که ، ⚜ در دانشگاه مواد می فروشند ⚜ موادشونو از همین زنگنه می گیرند . 🍎 سمیه تشکر کرد و بیرون رفت . 🍎 پوشیه اش را در آورد ؛ 🍎 و به داخل دانشگاه رفت . 🍎 دانشگاه خلوت بود . 🍎 گوشه ای نشست و دفتری در آورد . 🍎 و نقشه ای برای مبارزه با موادفروشان ، 🍎 و دستگیری فاسدان ، طراحی کرد . 🍎 یکی یکی دانشجویان و اساتید ، 🍎 وارد دانشگاه شدند . 🍎 از دور متوجه مرضیه شد ، 🍎 مرضیه با یک پسر دیگر ، 🍎 وارد دانشگاه شد . 🍎 با دقت که نگاه کرد متوجه داریوش شد . 🍎 سمیه ، از اینکه ببیند ، 🍎 دختری با پسر غریبه ، 🍎 ارتباط و خوش و بش داشته باشد ؛ 🍎 به شدت ناراحت می شود . 🍎 بخاطر همین ؛ 🍎 به سرعت به طرف مرضیه رفت . 🍎 مرضیه به سمیه سلام کرد . 🍎 اما سمیه ، بدون جواب سلام ، 🍎 دست مرضیه را گرفته ؛ 🍎 و او را به گوشه ای برد و گفت : 🌷 مرضیه تو داری چکار می کنی ؟ 🌷 چرا با این کثافت می گردی ؟ 🌷 تو می دونی اون کیه ؟ 🌷 این همونیه که شیدا رو معتاد کرد . 🌷 اون داریوش ، یه احمقه ، کثافته . 🌷 اون یه دختر باز و هوس بازه . 🌷 اصلاً آدم درستی نیست دختر . 🌷 باهاش نگرد ، ولش کن . 🍎 مرضیه لبخندی زد و گفت : 🌟 چرا شلوغش می کنی سمیه . 🌟 من که کاری باهاش ندارم . 🌟 اون خودش سر راه ، جلوی منو گرفت 🌟 و گفت که چندتا سوال دارم . 🌟 منم جوابش رو دادم همین . 🌟 به خدا هیچ رابطه ای با هم نداریم . 🍎 سمیه ، خیلی نگران مرضیه بود . 🍎 اما مرضیه نگران خودش نبود . 🍎 او دختری بود 🍎 که زود با همه صمیمی می شود . 🍎 و همچنین خیلی راحت ، 🍎 به هر کسی اعتماد می کند . 🍎 و همین امر ، 🍎 باعث نابودی او می شود . 🍎 خانواده شیدا نیز ، 🍎 پشت سر هم به دانشگاه می آمدند 🍎 و سراغ شیدا را از دوستانش می گرفتند . 🍎 چند روزی می شود که شیدا گم شده است . 🍎 و هیچ کس از او ، هیچ خبری ندارد . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 🌹 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
🌹 یکی از خواسته طبیعی زن ، 🌹 تمایل به آرایش و پیرایش و تزیین است . 🌹 این کار برای عبادت و شوهر ، 🌹 خیلی زیبا و عالی است . 🌹 اما برای خیابان و نامحرمان ، 🌹 عین خیانت است . 💟 @ghairat
🇮🇷 ‏ناراحت بودم ، از دست زنم عصبانی بودم . 🇮🇷 اما او چیزی نمی گفت . 🇮🇷 و با اینکه من مقصر بودم ، 🇮🇷 ولی خودش معذرت خواهی می کرد . 🇮🇷 ناگهان دستم به آینه او خورد و شکست . 🇮🇷 آینه ای که ، خیلی آن را دوست می داشت ؛ 🇮🇷 و مورد علاقه او بود . 🇮🇷 بعد از آنکه آرام شدم ، 🇮🇷 او را بغل کردم و بوسیدم . 🇮🇷 و بابت بدرفتاری هایم ، عذرخواهی کردم . 🇮🇷 و خصوصا بابت شکستن آینه اش ، 🇮🇷 ابراز شرمندگی کردم . 🇮🇷 ایشان هم با لبخندی زیبا فرمودند : 🌹 از قضا آینه ی چینی شکست 🌹 خوب شد اسباب خودبینی شکست 💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت هجدهم 🌹 🍎 سمیه ، به فکر بر چیده شدن فساد ، 🍎 از دانشگاه و جامعه بود . 🍎 به خاطر همین ؛ 🍎 همیشه فکرش مشغول بود . 🍎 و همچنین در ذهن خودش ، 🍎 در حال چیدن نقشه بود . 🍎 نه در کلاس درس ، حواسش جمع بود ؛ 🍎 نه در حیاط دانشگاه ، نه در خانه و خیابان . 🍎 از دانشجویان و اساتید ، آمار زنگنه را گرفت . 🍎 از دوستانش ، نشانی خانه زنگنه را گرفت ؟ 🍎 و اینکه با چه کسانی در ارتباط است . 🍎 کجا می رود ، چکار می کند . 🍎 چه ساعت هایی کلاس دارد . 🍎 چه ساعتی وارد دانشگاه می شود . 🍎 چه ساعتی از دانشگاه خارج می شود . 🍎 از چه مسیرهایی در تردد است . 🍎 ماشینش را کجا پارک می کند و... 🍎 بعد از چند روز ، 🍎 در کوچه ای که در آن ، 🍎 ماشین زنگنه پارک شده بود ، 🍎 ایستاد ، و منتظر آمدن او شد . 🍎 زنگنه به طرف ماشینش آمد . 🍎 دزدگیر ماشین را زد . 🍎 و دستش را به طرف درب ماشین برد . 🍎 که سمیه از پشت صدایش زد و گفت : 🌷 آقای زنگنه ؟! 🍎 زنگنه، رویش را به عقب برگرداند . 🍎 خانمی را دید ، 🍎 که سر تا پایش سیاه بود . 🍎 چادر و پوشیه ، پوشیده بود . 🔥 زنگنه گفت : بله امرتون 🌷 سمیه گفت : 🌷 شما در دانشگاه ، مواد می فروشید ؟ 🍎 زنگنه برآشفته شد و گفت : 🔥 به قیافه ام میاد از این غلطا بکنم . 🍎 سمیه دوباره با جدیت گفت : 🌷 شما مواد فروشی ؟! 🔥 زنگنه گفت : 🔥 شما ماموری یا فضولی ؟! 🌷 سمیه گفت : 🌷 جواب منو بده . 🔥 زنگنه گفت : 🔥 خانم محترم ! 🔥 لطفا بفرمائید مزاحم نشین . 🍎 سمیه پایش را بلند کرد 🍎 و لگدی به شکم زنگنه زد . 🍎 سپس همان پایش را ، 🍎 روی گردن زنگنه گذاشت . 🍎 و با عصبانیت گفت : 🌷 از کی مواد می گیری ؟ 🌷 و به دست کی می رسونی ؟ 🌹 ادامه دارد ... 🌹 🌹 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 پیشنهادی 💞 اول ، چهره‌ی زیبای تو بود 💞 که مرا جذب کرد . 💞 حالا ، این قلب زیبای توست 💞 که با عشق مرا در آغوش گرفته است . 💟 @ghairat
🌸 همه ما به نوعی گرفتار تجملات 🌸 و زیاده روی در لباس و وسائل زندگی شدیم . 🌸 به قدری چشم و هم چشمی فراوان شده 🌸 که عروسی ها ، مراسمات ختم ، روضه 🌸 و حتی رفتن بر سر مزارها ، 🌸 به نمایشگاه لباس و زیورآلات تبدیل شدند 🌸 و عمده این تجملات را زنان دامن می زنند . 🌸 یقیناً تجملات و تشریفات و زیاده روی ها ، 🌸 هزینه های سنگینی دارد 🌸 که مرد خانه را مجبور می کند 🌸 تا چند شیفتی کار کند 🌸 و یا تن به کارها و در آمدهای نامشروع بدهد 🌸 که در هر دو صورت ، 🌸 عوارض و پی آمدهای ناگواری ، 🌸 برای همه خانواده دارد حتی زنان و فرزندان 🌸 پس تا می توانید مثل حضرت زهرا ، 🌸 به زندگی ساده ، قانع باشید . 💟 @ghairat
خدا خیرتون بده که همراهی می کنید انشالله باقیات الصاحات شما و رفتگان تون باشد
😍 🌹 آیا می دانید که در بدن مردها ، 🌹 هفت میلیون عصب وجود دارد ؟ 🌹 و آیا می دانید که تنها خانومها هستند 🌹 که می توانند 🌹 روی تک تک این اعصاب راه بروند ..؟!!! 🌹 خیلی کار سختیه هااااا 🌹 خسته نباشند خانومای گل 🌹 خدا قوت پهلوانان دوست داشتنی 😊😂 💟 @ghairat
👈 🌸 از دختره پرسیدم : 🌷 چرا در دوره دبیرستان ، 🌷 می خوای ازدواج کنی ؟! 🌸 او هم ژستی فیلسوفانه گرفت و گفت : 🌹 نشستم با خودم فکر کردم 🌹 اگه قبل دانشگاه شوهر کنم 🌹 مردم میگن : 👈 چون نتونست بره دانشگاه ، شوهر کرد 😂😂😂 🌹 اگه بعد از لیسانس شوهر کنم ، 🌹 باز میگن هِه دیدی رفت دانشگاه برای شوهر ! 😍☺️😂 🌹 اگه شوهر نکنم و برم ارشد 🌹 باز مردم خواهند گفت : 👈 هِه ترشیده کسی نگرفتتش . 🌹 به خاطر همین ، 🌹 دوران دبیرستان رو برای ازدواج انتخاب کردم 💟 @ghairat
🇮🇷 هر زنی ، کشش به طرف زیبا نمودن 🇮🇷 و جذاب نمودن خویش را ، 🇮🇷 در درون خود می یابد 🇮🇷 و احساس می کند که دوست دارد 🇮🇷 با هرگونه امکاناتی خود را ، 🇮🇷 محبوب دلهای دیگران کرده 🇮🇷 و چشمهای پرتعجب و خیره دیگران را ، 🇮🇷 به خویش جلب نماید . 🇮🇷 ولی در اسلام این تمایل طبیعی ، 🇮🇷 در چارچوب طبیعی خود ، 🇮🇷 مجاز شمرده شده است . 💟 و آن هم برای شوهر و عبادت است . 💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت نوزدهم 🌹 🔥 زنگنه با ترس گفت : 🔥 تو همون خانمی هستی 🔥 که به قلیان سراها حمله کردی ؟ 🌷 سمیه گفت : 🌷 اگر بهم اطلاعات ندی ، 🌷 بلائی بدتر از اونا سرت میارم . 🔥 زنگنه گفت : 🔥 چقدر پول می خوای ؟ 🔥 هر چی میخوای بهت میدم . 🔥 بیا این سوئیچ ، ماشینم رو بردار و برو . 🍎 سمیه ، با پایش ، 🍎 گلوی زنگنه را فشار داد و گفت : 🌷 برای کیا کار می کنی ؟ 🌷 و کیا برای تو کار می کنن ؟ 🔥 زنگنه گفت : 🔥 از من هیچی گیرت نمیاد . 🔥 من فقط یه واسطه ام . 🔥 باور کن هیچ کاره ام . 🔥 هیچ اطلاعاتی ندارم تا بهت بدم . 🌷 سمیه گفت : 🌷 چندتا اسم بهم بده ؟ 🔥 زنگنه گفت : 🔥 من فقط می تونم 🔥 اسم چندتا واسطه دیگه ، 🔥 و خرده فروش ها رو بهت بدم . 🔥 چون بالادستی هام رو نمی شناسم . 🔥 و خودم هم از همینا می گیرم . 🍎 سمیه ، چندتا نام گرفت و گفت : 🌷 وای به حالت اگه دروغ گفته باشی . 🍎 سپس با دستش ، 🍎 ضربه ای به رگ گردن زنگنه زد . 🍎 و او را بیهوش کرد . 🍎 چندتا از دانشجویان ، 🍎 در حال گذشتن از همان کوچه ای بودند ، 🍎 که ماشین زنگنه در آن پارک بود . 🍎 که ناگهان متوجه شدند ، 🍎 زنگنه با طناب به ماشینش بسته شده است . 🍎 زنگنه ، روی کابوت ماشینش ، بیهوش بود 🍎 و یک طناب ، روی دست راستش بسته شده 🍎 و طناب دوم را ، به دست چپش بستند . 🍎 و سر هر دو طناب را ، 🍎 از شیشه ماشین به درون ماشین بردند 🍎 و به همدیگر گره زدند . 🍎 دانشجویان ، از دیدن زنگنه ، 🍎 آن هم دست بسته روی ماشینش ، 🍎 خیلی تعجب کردند . 🍎 یک کاغذ بزرگ نیز ، روی سینه زنگنه بود ؛ 🍎 که روی آن نوشته بودند : 🔥 من مواد فروش و نامرد هستم . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 🌹 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🏴 🕋 🏴 🌸 ام البنین کیست ⁉️ ☀️ مادر حضرت عباس علیه السلام است ☀️ که پس از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام ، 👈 با امام علی علیه السلام ازدواج کرد . ☀️ و صاحب چهار پسر شد ☀️ به نام‌ عباس ، جعفر ، عبدالله و عثمان . 👈 که همه آنها در کربلا شهید شدند . ☀️ اسم واقعی ام البنین ، فاطمه بود . ☀️ ام‌البنین ، به معنی مادر پسران است . ☀️ او از قبیله بنی کلاب بود . @amoomolla
👈 🌸 با نامزدم رفتیم دریا 🌸 کنار آب خواستم باهاش شوخی کنم 🌸 به خاطر همین تو آب انداختمش . 🌸 چشمتون روز بد نبینه 🌸 فکر کنم غرق شد و آب بردش 😔 🌸 به جاش یه دراکولا از آب بیرون اومد 😐 🌸 تازه خیلی هم دیوونه بود . 🌸 هی می گفت : 👈 من نامزدتم فقط آرایشم پاک شده . 🌸 منم زدم با بیل کشتمش . 🌸 فکر کرده من خرم ... 💟 @ghairat
🎁 مسابقات سین زنی 🎁 با جایزه های ۵۰ هزار تومانی 🎁 @mosabghea هدف ما چیست ؟! ما کانالهایی داریم ، که نیازمند تبلیغ اند تصمیم گرفتیم به جای دادن پول به کانالهای تبلیغاتی ، به خود شما عزیزان بدهیم . و در قالب مسابقه سین زنی ، ۵۰ هزار تومان ، به برنده داده می شود . شما هم اگر کانال یا گروهی دارید که به تبلیغ نیاز دارد ، می توانید با همین روش ، تبلیغ کانال و گروه خود را به ما بسپارید . کار ما به این منوال است : هر زمانی که مسابقه ای گذاشتیم اگر متقاضی شرکت در مسابقه هستید می بایست به ما اطلاع دهید تا شما را عضو کنیم سپس بنری را به نام شما ، در کانال درج می کنیم . و شما باید آن را سین بزنید یعنی برای مخاطبین و گروه ها و لینکدونی ها و کانالهای دیگه فروارد کنید . در آخر ، به بنری که بیشترین سین را بزند جایزه داده می شود . 🎁 @mosabghea
💞 هیچ چیز ، 💞 روشن‌تر از شعله‌های عشق ما نیست . 💞 هیچ چیز ، 💞 قوی‌تر از پیوند دوستی ما نیست . 💞 و هیچ چیز ، 💞 زیباتر از عشق ما نیست . 🌷 دوستت دارم عزیزم 🌷
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیستم 🌹 🍎 دانشجویان ، از زنگنه عکس گرفتند . 🍎 و به سرعت ، 🍎 آنها را در فضای مجازی پخش کردند . 🍎 آبروی زنگنه در دانشگاه رفت . 🍎 و به شدت در فکر انتقام بر آمد . 🍎 سمیه ، به دانشگاه برگشت . 🍎 وضو گرفت و به نمازخانه رفت . 🍎 مشغول خواندن نماز ظهر شد . 🍎 بعد از نماز ، به فکر فرو رفت . 🍎 دنبال نقشه و راهی بود 🍎 تا آن واسطه ها و خرده فروش هایی که ، 🍎 زنگنه ، نامشان را برده بود را ، 👈 به چنگ آورده و تنبیه کند . 🍎 از همان روز ، شروع به تحقیق کردن نمود . 🍎 یکی از کسانی که ، 🍎 نامش به عنوان دلال مواد ، 🍎 به سمیه داده شد ، داریوش بود . 🍎 سمیه می خواست از داریوش شروع کند 🍎 اما تصمیم گرفت 🍎 با انداختن ترس بر دل او ، از او انتقام بگیرد . 🍎 به خاطر همین ؛ از نیما شروع کرد . 🍎 سمیه بعد از دیدن عکسهای زنگنه ، 🍎 در فضای مجازی و گروه های دانشگاه ، 🍎 از یک چیزی تعجب کرد . 🍎 و آن اینکه ، او فقط زنگنه را بیهوش کرد 🍎 نه طنابی در کار بود نه برگه یادداشتی . 🍎 و همیشه به این فکر می کرد 🍎 که بستن زنگنه با طناب ، 🍎 کار چه کسی می تواند باشد ؟ 🍎 بعد از نماز صبح ، 🍎 به طرف خانه نیما رفت . 🍎 و سر کوچه آنها ایستاد . 🍎 و منتظر بیرون آمدنش شد . 🍎 نیما بیرون آمد و به طرف دانشگاه رفت . 🍎 به کوچه روبروی دانشگاه که رسید 🍎 نزدیک او شد و گفت : 🌷 آقا نیما ؟! 🍎 نیما ، رویش را برگرداند و گفت : بله 🍎 نیما ، سمیه را که دید ، ترسید . 🍎 و با ترس و وحشت گفت : 🔥 شما کی هستید ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 چرا مواد می فروشی ؟ 🌷 چرا جوونای مردم و معتاد می کنی ؟ 🌷 چرا زندگی مردم و تباه می کنی ؟ 🍎 نیما ، کوله پشتی خود را زمین گذاشت 🍎 و آستینش را بالا زد . 🍎 و آماده مبارزه با سمیه شد . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 🌹 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
article_46796_b04dc259a1d6258280545c1760371bef.pdf
756.9K
🌹 کتاب خلاصه ۲۸ صفحه ای 🌹 از ویژگی ها و فضایل ام البنین 💟 @ghairat
🌸 در جمله " هیچی همینجوری زنگ زدم " 👈 یه دنیا دلتنگی موج میزنه ⁦❤️ 🌸 بنابراین با کسی که به شما زنگ می زند 🌸 عاشقانه صحبت کنید . 🌸 البته با نامحرم ، باید سنگین بود . 💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 ازدواج مجدد ، برای شهوترانی و تنوع و اذیت همسر اول نیست ✍ حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری منبع 👇👇👇 @tanakahootanasaloo 💟 @ghairat
🇮🇷 یکی از عوامل آرامش ، 👈 دعا کردن برای همدیگر است . 🇮🇷 به جای لعن و فحش و نفرین همدیگر ، 👈 بهتر است که برای همدیگر دعا کنیم . 🇮🇷 به فرموده امام صادق علیه‌السلام : 🌹 دعا در حال سلامتی و آسایش ، 🌹 باعث برآورده شدن حوائج ، 🌹 در روزهای بلا و سختی‌ها است . 📚 وسائل ، ج ٤ ، ص ١٠٩٦   @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیست و یکم 🌹 🍎 چندتا از دانشجویان ، 🍎 که در حال گذر از کوچه بودند ؛ 🍎 متوجه نیما شدند 🍎 که بیهوش ، کنار دکه فلافل فروشی افتاده 🍎 و دستانش بسته شده 🍎 و کاغذی روی سینه اش که نوشته : 🔥 من مواد فروشم 🔥 🍎 تک تک مواد فروشان ، 🍎 به دست سمیه تنبیه شدند ‌. 🍎 و آبروی همه آنها در دانشگاه رفت . 🍎 هر کدام را در جایی ادب کرد . 👈 یکی را در کلاس خالی گیر آورد و کتک زد 👈 یکی را در سرویس بهداشتی 👈 یکی را در کتابخانه 👈 یکی را در کارگاه علوم و... 🍎 سمیه موفق شد ؛ 🍎 تا ترس و وحشت زیادی در دانشگاه ، 🍎 بین مواد فروشان و فاسدان بیاندازد . 🍎 دیگر کسی جرات نمی کرد ، 🍎 تا آزادانه مواد بفروشد . 🍎 هر روز ، یکی از مواد فروشان رسوا می شد . 🍎 و علاوه بر تنبیه ، 🍎 اطلاعات جدیدی از آنان کسب می کرد . 🍎 سمیه ، همچنین فهمید ، 🍎 که پای دوتا از اساتید ، 🍎 و یکی از مسئولین دانشگاه ، 🍎 در این ماجرا هست . 🍎 اما هنوز نام آنها را نمی داند ‌. 🍎 رئیس مواد فروشان ، 🍎 شخصی به نام کامبیز بود . 🍎 که به شدت از این اتفاقات عصبانی بود . 🍎 و چند نفر را مامور کرد ، 🍎 تا دختر پوشیه پوش را پیدا کنند . 🍎 و به بدترین حالت ، مجازاتش نمایند . 🍎 و دستور داد که همه مواد فروشان ، 🍎 تا اطلاع ثانوی ، کارشان را تعطیل کنند ؛ 🍎 و به جای مواد فروشی ، 👈 به دنبال آن دختر مزاحم بگردند . 🍎 بعد از نماز صبح ، 🍎 سمیه با خود فکر می کرد . 🍎 که فقط داریوش مانده بود . 🍎 که هم باید تنبیه شود ، 🍎 و هم اطلاعاتی در مورد نام اساتید ، 🍎 و مسئولینی که در این فساد ، دست داشتند ، 🍎 از او بگیرد . 🍎 سمیه به دانشگاه رفت . 🍎 و داریوش را زیر نظر گرفت . 🍎 داریوش ، بعد از اتمام کلاسش ، 🍎 در حال صحبت کردن با دوستانش ، 🍎 از کلاس خارج شد . 🍎 کنار درب دانشگاه ، از دوستانش جدا شد . 🍎 سمیه نیز به دنبال داریوش رفت . 🍎 و در یکی از کوچه های خلوت ، 🍎 پوشیه خود را زد و سرعتش را بیشتر کرد ؛ 🍎 و جلوی داریوش ایستاد و گفت : 🌷 آقا داریوش ؟! 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
🇮🇷 برای گفتن اینکه چقدر دوستت دارم 🇮🇷 باید ابرها را کاغذ کنم و دریاها را جوهر 🇮🇷 پس یادت باشد عزیزم ، 🇮🇷 تا بی نهایت عاشقتم . 💟 @ghairat
🌷 یکی از انواع و ، 👈 حیا و عفت در اختلاط با نامحرم است . 🌷 حیا و عفت یعنی با جنس مخالف ، 👈 سنگین و باوقار و با شخصیت بودن 🌷 شوخی نکردن با نامحرم ، 👈 حتی در فضای مجازی 🌷 در جمع مختلط از محرم و نامحرم ، 👈 ننشستن و نماندن . 🌷 با مردان نامحرم فامیل ، 👈 هم سفره نشدن . 🌷 در محل کار ، با مراجعین و همکاران 👈 سر سنگین برخورد کردن 💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیست و دوم 🌹 🍎 داریوش ، از دیدن دختر پوشیه پوش ، 🍎 شوکه شد و جا خورد . 🍎 و با ترس و وحشت به سمیه گفت : 🔥 بله داریوشم ، چی می خوای ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 هم می خوام اَدَبت کنم 🌷 تا دیگه جوونای مردم و بدبخت نکنی 🌷 و هم ازت اسم می خوام 🌷 نام چندتا مواد فروش بهم بده 🌷 اسم اونی که ازش مواد می گیری 🌷 اسم بالادستاتو می خوام . 🍎 داریوش کمی مکث کرد ، 🍎 سپس لبخندی زد و گفت : 🔥 بدجور تو تله افتادی دختر پوشیه پوش 🍎 سمیه به پشت سرش نگاه کرد . 🍎 سه نفر به طرفش می آمدند . 🍎 سه نفر دیگر نیز از پشت داریوش آمدند . 🍎 و چهار نفر دیگر نیز ، 🍎 از بالای پشت بام خانه ها به پایین پریدند . 🍎 سمیه تا به خودش آمد 🍎 ناگهان خود را ، بین یازده نفر محاصره دید . 🍎 بعضی از آنها ، موادفروشانی بودند 🍎 که قبلا توسط سمیه ، 🍎 کتک خورده و رسوا شده بودند . 🍎 اما سمیه بدون اینکه بترسد 🍎 چرخی زد 🍎 و نگاهی به موادفروشان و اطرافش انداخت . 🍎 یکی از آنها گفت : 🔥 پس تو بودی 🔥 که کار و کاسبی ما رو به هم زدی ؟! 🍎 یکی دیگه گفت : 🔥 با زبون خوش ، با میای 🔥 نه جیغ میزنی نه کاری می کنی ، فهمیدی ؟ 🍎 یکی دیگه گفت : 🔥 خاک تو سر ما ، که نتونستیم 🔥 از پس این دختر خانوم بربیاییم . 🍎 یکی دیگه گفت : 🔥 چطوره به رئیس بگیم ، 🔥 که این خانمه رو هم ، بیاره تو گروهمون 🍎 یکی دیگه گفت : 🔥 اگه رئیس اجازه بده ، 🔥 من حاضرم باهاش ازدواج کنم . 🍎 یکی دیگه خندید و گفت : 🔥 این همه دختر ، چرا با این ؟ 🍎 دوباره گفت : چون همه چی تمومه 🔥 هم حجابش کامله 🔥 هم تو این گرمای خوزستان ، 🔥 پوشیه و دستکش و جوراب پوشیده 🔥 اونم با عشق نه با اجبار 🔥 هم شجاعت و غیرت داره 🔥 که تنهایی با ما در افتاده 🔥 هم پایبند اعتقاداتشه 🔥 هم خیلی با کلاسه نه قرتی و هرزه 🔥 کجا چنین دختری پیدا میشه ؟ 🍎 یکی دیگه گفت : 🔥 آره والله ، راست گفتی 🔥 اصلا اگه با هم ازدواج کنید ، 🔥 گروه خوب و موفقی می شید . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
🌸 زندگی دنیا و آخرت و هرچه در آن است 🌸 آرامش و عشق و محبت و نشاط ، 🌸 همه و همه ، تحت تاثیر مادران هستند . 🌸 آن که عاقبت به خیر و بهشتی می‏ شود ، 🌸 پایه بهشتی شدنش از مادر است ؛ 🌸 و آن که بدبخت و جهنمی می شود ، 🌸 به خاطر کم توجهی و بی اهمیتی مادر او ، 🌸 به تربیت فرزندش می باشد . 💟 @ghairat
🎧 با ریتم بخونید 😉 🇮🇷 شوهر شوهره ، شوهر 👏 🇮🇷 قنده عسله ، شوهر 👏 🇮🇷 دُر و گوهره ، شوهر 👏 🇮🇷 یار و یاوره ، شوهر 👏 🇮🇷 بالشت پَره ، شوهر 👏 🇮🇷 هم تاج سره ، شوهر 👏 🇮🇷 از گل بهتره ، شوهر 👏 🇮🇷 همه چی فداش ، شوهر 👏 🇮🇷 قربون نگاش ، شوهر 👏 🇮🇷 نازه خنده هاش ، شوهر 👏 🇮🇷 میمیرم براش ، شوهر 👏 🌸 خانما از فردا صبح ، 🌸 روزی چندبار این شعرو بخونید 😂 🌸 روز زن نزدیکه هاااا ... 😉 🌸 اگه می خواین بیشتر جواب بده 🌸 حتما با ریتم بخونید آآاااا ... 😍 🌸 حالا یه رقص هم کنارش باشه 🌸 دیگه غوغا می کنه 😍 😁 🌸 چون رقصیدن فقط برای شوهر حلاله 😂 پیشاپیش روزتون مبارک ❤️ 💟 @ghairat
👈 💞 امروز ۱۰ تا پست عاشونه ، دوستت دارم ، دلتنگتم و... برای شوهرم گذاشتم 💞 دیدم جواب داده : 👈 همسر عزیزم چشم ﺣﻘﻮﻗﻤﻮ ﺑﮕﻴﺮﻡ برات می خرم 💞 خدایا چقدر کمال ، چقدر فهم ، چقدر شعور 😂😍 💟 @ghairat