eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
18 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹 🍡 قسمت اول 🍡 🌟 نازنین زهرا ، تنها دختر بابا محمد بود . 🌟 که در اوایل جنگ تحمیلی به دنیا آمد . 🌟 زندگی او سراسر درد و غم و غصه بود . 😔 🌟 تا سن شش سالگی ، 🌟 که بابا محمدش زنده بود ، 🌟 خیلی کم پدرش را می دید . 🌟 محمد ، بیشتر وقتها ، در جبهه بود . 🌟 ولی وقتی به مرخصی می آمد ، 🌟 همه وقتش را با زن و بچه اش می گذراند . 🌟 و در این مرخصی ، 🌟 نه با دوستانش قرار می گذاشت 🌟 نه در جلسه ای شرکت می کرد . 🌟 بابا محمد ، در طول دوره مرخصی ، 🌟 در خانه بیکار نمی ماند . 🌟 و کارهای مربوط به خانه را انجام می داد . 🌟 ظرف ها را می شست 🌟 گاهی لباس ها را هم می شست 🌟 آشپزخانه را تمیز می کرد 🌟 خانه را جارو می زد 🌟 گاهی غذا می پخت و... 🌟 و در همه کارهای خانه ، 👈 به همسرش کوثر ، کمک می کرد . 🌟 بابا محمد ، 🌟 بازی کردن در خانه را خیلی دوست داشت . 🌟 و خانه را با شوخی و بازی ، 🌟 پر از خنده و شادی می کرد . 🌟 به طوری که همسایه ها نیز ، 🌟 از صدای شادی آنها شاد می شدند . 🌟 محمد هر روز در وقت نماز ، 🌟 با همسرش کوثر و دخترش نازنین زهرا ، 🌟 برای نماز جماعت به مسجد می رفتند . 🌟 نازنین زهرا ، زبانی شیرینی داشت . 🌟 و بازیهایش ، با مزه و با نمک بود . 🌟 به طوری که همه اهل مسجد ، 🌟 عاشق او شده بودند . 🌟 نازنین زهرا ، 🌟 هر شب در بغل پدرش می خوابید 🌟 و به داستان های قشنگش گوش می داد . 🌟 و تا زمانی که بابا هست ، 🌟 سمت هیچکس دیگه ای نمی رفت 🌟 حتی سمت مامانش نمی رفت . 🌟 از باباش چیزهای زیادی یاد گرفت . 👈 مثل شعر ، نقاشی ، قرآن ، اذان ، نماز و... 🌟 اما نمی دانست که این مرخصی ، 👈 آخرین دیدار او با پدر بود ... 🍡 ادامه دارد 🍡 💟 @ghairat
📚 فهرست داستان های بلند خانوادگی 📚 در کانال غیرتی ها 📖 ۱. نیلوفر https://eitaa.com/ghairat/3051 📖 ۲. ماشا https://eitaa.com/ghairat/3174 📖 ۳. دختر پوشیه پوش https://eitaa.com/amoomolla/5866 📖 ۴. سعید و پروفایل https://eitaa.com/ghairat/3682 📖 ۵. صادق https://eitaa.com/ghairat/3714 📖 ۶. نازنین زهرا https://eitaa.com/ghairat/3758 📖 ۷. عشق نفوذی https://eitaa.com/ghairat/3914 📖 ۸. شیطانواره https://eitaa.com/ghairat/4133 📖 ۹. گاهی عشق گاهی نفرت https://eitaa.com/ghairat/4812 📚 فهرست داستانهای کانال تربیت کودک 📚 بخش اول : قصه های کوتاه 📙 قصه گل رُز https://eitaa.com/amoomolla/340 📗 قویترین مردم https://eitaa.com/amoomolla/351 📔 پیمان یاری https://eitaa.com/amoomolla/382 📘 قصه نی نی سنجابک https://eitaa.com/amoomolla/395 📙 احسان خجالتی https://eitaa.com/amoomolla/413 📒 بلال حبشی https://eitaa.com/amoomolla/421 📗 جعفر طیار https://eitaa.com/amoomolla/444 📕 مهربانی https://eitaa.com/amoomolla/455 📙 اویس قرنی https://eitaa.com/amoomolla/488 📔 خدا و آرزوها https://eitaa.com/amoomolla/501 📗 جواد و اعتماد به نفس https://eitaa.com/amoomolla/519 📒 جشن تکلیف https://eitaa.com/amoomolla/545 📙 حضرت زهرا https://eitaa.com/amoomolla/580 📘 پارمیدا https://eitaa.com/amoomolla/589 📗 ابوذر غفاری https://eitaa.com/amoomolla/644 📚 بخش دوم : داستانهای بلند و سریالی 📙 سفر فضایی و سیب جادویی https://eitaa.com/amoomolla/629
😍 🌸 ‏سه تا دورغ را باور نکنید : 👈 کاسب ها میگن بازار خرابه . 👈 مسن ها آرزوی مرگ دارن . 👈 و دخترها شوهر نمی خوان . 😂😂😂 💟 @ghairat
😍 🌹 شوهرم خیلی مذهبیه 🌹 خیلی چشم پاک و با حیا و نجیبه 🌹 یه بار که خونه پدرم اینا مهمونی بود 🌹 ما هم دعوت بودیم . 🌹 شوهرم دم در ایستاد و گفت یا الله 🌹 تا خانما خودشونو جمع و جور کنن 🌹 بنده خدا اونقدر دم در گفت یالله 🌹 که آخرش بابام داد زد : 👈 بیا تو دیگه ، منم چادر سرمه 🤣 😄 🤣 💟 @ghairat
💍 جلسه خواستگاری را چگونه شروع کنم؟ 💗 شما می توانید با بیانی رسمی و متین ، 💗 پس از احوال پرسی های معمول ، 💗 با یک بیوگرافی کامل از خود ، 👈 مثل ذکر نام و نام خانوادگی ، سن ، 👈 تحصیلات ، شغل خود ، شغل پدر و مادر 👈 و ... شروع کنید . 💗 و از طرف مقابل هم بخواهید 💗 همین کار را بکند 💗 و سپس آرام بحث را ، 💗 به سمت موضوعات اصلی بکشانید . 💟 @ghairat
💞 کد ۳۸۲ 💞 💍 💍 ۷۴ 💍 استان جنوبی ، شهرستان 💍 ۱۵۲ ۶۰ ، رنگ پوست : سبزه 💍 ۳ تا نامزد ناموفق داشتم 💍 از همه شهرها ، می پذیرم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💞 کانال ازدواج دائم بانوان 💟 @arooos2 💞 کانال ازدواج دائم آقایان 💟 @daem_ezdewaj
💌 💗 دوستت دارم ، مثل اذان 💗 مثل قطره های باران 💗 مثل دین مثل ایمان 💗 مثل جان مثل جانان 💟 @ghairat
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹 🍡 قسمت دوم 🍡 🌸 نازنین زهرا ، 🌸 چادر سفید و گلدارش را می پوشید 🌸 و کنار بابا محمدش می نشست 🌸 و نماز و قرآن می خواند . 🌸 از اینکه کنار پدرش بود ، 🌸 خیلی خوشحال و شاد و خندان بود . 🌟 اما بابا محمد ، باید دوباره به جبهه برگردد . 🌟 با خانمش هماهنگ کرد که اول صبح ، 🌟 قبل از اینکه نازنین زهرا بیدار شود ، 🌟 وسایلش را آماده کند تا از خانه خارج شود . 🌟 کوثر با گریه و غمگین ، تا صبح بیدار ماند . 🌟 و وسایل سفر را آماده کرد . 🌟 لباس جنگ محمد را اتو زد . 🌟 محمد نیز ساعت سه بیدار شد . 🌟 و نماز شب را ، مثل همیشه ، 🌟 با حالتی گریان خواند . 🌟 و در برابر خدا تضرع و زاری نمود . 🌟 و برای همه همسایه ها دعا کرد . 🌟 هنوز اذان صبح نگفته بود . 🌟 محمد ، خود را آماده رفتن کرد . 🌟 لباس رزمش را پوشید . 🌟 آرام به طرف حیاط خانه رفت . 🌟 با همسرش ، در حال خداحافظی بود ، 🌟 که ناگهان ، 🌟 نازنین زهرا از خواب بیدار شد . 🌟 بابا محمد را کنار خودش ندید . 🌟 به طرف جانمازی او رفت ، 🌟 اما باز او را پیدا نکرد . 🌟 سرآسیمه و ترسان ، دنبال پدرش می گشت 🌟 سپس با سرعت به سمت حیاط خانه رفت 🌟 وقتی پدرش را در حال رفتن دید ، 🌟 گریه کرد و به شلوارش چسبید . 🌟 و با التماس و خواهش و زاری ، 🌟 از او خواست که برگردد . 🌟 نازنین گریه می کرد و می گفت : 🌹 بابا تو رو خدا نرو ، 🌹 منو تنها نذار 🌹 تو که بری 🌹 دیگه کسی با من بازی نمی کنه 🌹 بابا من دوستت دارم 🌹 به خدا دیگه اذیتت نمی کنم 🌹 دیگه نمی گم موهامو شونه بزن 🌹 دیگه نمی گم برام چیزی بخر 🌹 بابا آفرین نرو 🌹 اگه منو دوست داری نرو 🌹 اگه بری به خدا ناراحت می شم 🌹 مثل دختر امام حسین 🌹 به خدا دق می کنم ، می میرم . 🌹 اگه بری دیگه کی نازم کنه ؟ 🌹 کی منو می خندونه ؟ 🌹 کی برام شعر می خونه ؟ 🌹 کی منو مسجد می بره ؟ 🌹 کی منو می ذاره رو شونه هاش؟.... 🍡 ادامه دارد 🍡 💟 @ghairat
🇮🇷 ازدواج با فردی ، 🇮🇷 از فرهنگ و مذهبی متفاوت ، 🇮🇷 ممکن است 🇮🇷 چالش‌هایی منحصر به‌ فرد ، 🇮🇷 به همراه داشته باشد ، 🇮🇷 اما در عین حال می‌تواند 🇮🇷 فرصتی مناسب برای رشد و بالندگی ، 🇮🇷 در زندگی طرفین فراهم آورد . 🇮🇷 فقط کافی است 🇮🇷 صبورانه اختلافاتتان را مدیریت کنید . 💟 @ghairat
💌 🇮🇷 عشق من حساس است 🇮🇷 ممکن است شکننده باشد ، 🇮🇷 اما با تو ، 🇮🇷 محکم و استوار و همیشگی وجاودانه ، 🇮🇷 می‌ماند . 🇮🇷 همسر عزیزم ، پس با افتخار می گویم 🇮🇷 تا ابد عاشقت می مونم . 💟 @ghairat
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹 🍡 قسمت سوم 🍡 🌟 محمد ، با چشمی گریان و پر از اشک ، 🌟 روی زانو نشست . 🌟 و دخترش را بغل کرد . 🌟 و با دستش ، موهایش را نوازش کرد . 🌟 و با چشمانی گریان به او گفت : 🌹 دختر گلم ، عزیز بابا ، 🌹 من که تنهات نمی ذارم 🌹 من همیشه باهاتم 🌹 من خیلی دوستت دارم 🌹 تو نفس منی ، تو عشق بابایی 🌹 منم بدون تو می میرم گلم . 🌹 دیگه حرفی از مُردن نزن جوجوی من 🌹 من همیشه پیشتم عزیزم . 🌟 کوثر و محمد ، در حیاط خانه نشستند 🌟 و به خاطر حرفهای نازنین زهرا ، 🌟 با هم گریه می کردند . 🌟 سپس محمد ، برای دخترش داستانی خواند 🌟 تا خوابش گرفت . 🌟 کوثر نیز ، آرام دخترش را ، 🌟 از بغل باباش گرفت . 🌟 و به محمد اشاره کرد تا برود . 🌟 محمد ، آرام بلند شد 🌟 همسرش را بوسید و از او خداحافظی کرد 🌟 کوثر نیز ، با چشمانی اشک آلود ، 🌟 برای محمد دست تکان داد . 🌟 محمد ، با غیرت تمام و به امر رهبرش ، 🌟 از ناموس و وطنش دفاع کرد . 🌟 ولی دیگر هیچ وقت به خانه برنگشت 🌟 حتی جنازه اش مفقود شد . 🌟 و نازنینش را ، 🌟 با یک عالمه غم و غصه و تنهایی ، 🌟 به دست مردم سپرد و رفت . 🌟 بعدها فهمیدند 🌟 جنازه محمد به دست دشمن افتاد 🌟 و آن نامردها هم ، به جنازه اش رحم نکردند . 🌟 سرش را از تن جدا کردند 🌟 سینه اش را شکافتند 🌟 دل و جگرش را در آوردند 🌟 و او را زیر پا له کردند . 🍡 ادامه دارد 🍡 💟 @ghairat
😍 😁 توی آفریقا یه قبیله ای هست 😁 که نمیدونن طلاق و قهر و آشتی چیه !! 😁 اصلاً به این قرتی بازیا و سوسول بازیا ، 😁 هیچ اعتقادی ندارن 😁 زن که غُر بزنه یا پررو بشه 😁 راسته میخورنش !!! ... خلاص 😍 🤣 😄 🤣 💟 @ghairat