در این روزها ، که هر کسی به نوعی ،
از فضایل امام علی علیه السلام می نویسد
بنده هم می خواهم از همسرداری ،
و فرزند داری ایشان بگویم .
در آن زمان که وسایل آرامش و آسایش مردم ،
خیلی خیلی ضعیف بود
و فقر و نداری و قتل شیعیان و سادات ،
آنها را تهدید می کرد
امام علی علیه السلام ،
بعد از شهادت همسر اولشان ، حضرت زهرا ،
چهار زن دائم گرفتند .
و چندین کنیز ، در اختیار داشتند .
و بیش از ۱۵ تا فرزند تنی و ناتنی تربیت کردند .
اما در زمان ما ، متاسفانه بعضی از پسران ،
از زیر بار مسئولیت در رفته ،
و به دلایل غیر منطقی ، ازدواج نمی کنند .
و یا نمی خواهند بچه دار شوند . 😔
🔮 @ghairat
قابل توجه عزیزانی که می خوان به ما عیدی بدن
شماره حساب بدم ؟!
شماره کارت بدم ؟!
شماره تلفن بدم ؟!
شماره کفش بدم ؟!
کدومو بدم ؟!
💞 کد ۲۲۳ 💞
💍 #خانم
💍 #دائم
💍 #خوزستان #اندیمشک
💍 #دیپلم
💍 #متولد ۵۳
💍 #قد ۱۶۰ #وزن ۶۸
💍 یکبار عقد کردم و قبل از عروسی جدا شدم
💍 دوست دارم همسرم #ولایی و #حسینی باشد
💍 #خوش_اخلاق #مهربان #راستگو
💍 و حداقل های زندگی رو داشته باشد
💍 قد بلند باشد و سن مهم نیست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💞 کانال ازدواج دائم بانوان
💟 @arooos2
💞 کانال ازدواج دائم آقایان
💟 @daem_ezdewaj
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت
💞 قسمت دوم
🌟 در سن نه سالگی ،
🌟 نماز و روزه من کامل بود .
🌟 و حتی عموی بزرگم به من ،
🌟 لقب ملا داده بود .
🌟 بی بی زهرا هم ، خیلی مرا دوست داشت
🌟 به خاطر اینکه من از نظر اخلاقی ،
🌟 و شخصیتی و برخورد با مردم ،
🌟 بسیار شبیه پدرم بودم .
🌟 من برخلاف بقیه هم سالانم ،
🌟 خیلی حرف گوش کن بودم .
🌟 یک روز همین بی بی ، به خواهرش گفت :
🌹 حمید رو نگاه کن ،
🌹 اگر روزی هزار بار ،
🌹 برای کاری بفرستمش جاهای متفاوت ،
🌹 فورا و بدون نق زدن میره و میاد .
🌟 پدربزرگم در کشور کویت کار می کرد .
🌟 هر چند ماه یک بار به ایران می آمد ،
🌟 و هر بار با کلی هدیه و سوغاتی ...
🌟 از انواع پارچه و پیراهن و ساعت و...
👈 تا اسباب بازی و چیزای دیگه
🌟 برای همه فامیل ( دور و نزدیک ، کوچک و بزرگ)
🌟 سوغاتی می آورد .
🌟 پدر بزرگم خیلی دست و دلباز بود .
🌟 و به همه کسانی که متأهل و بیکار بودند ،
🌟 کمک مالی و بلاعوض می کرد .
👈 چه فامیل باشند چه دوست چه غریبه ...
🌟 پدربزرگم ، کارهای خیر ، زیاد می کرد
🌟 به عده ای ماشین می داد ،
🌟 عده ای را ، خانه دار کرد
🌟 اسباب ازدواج جوانان را ، فراهم می کرد
🌟 به عده ای دیگه هم پول هدیه می داد .
🌟 و خدا را شکر ، دعای بسیاری از مردم ،
🌟 که توسط پدرم یا پدر بزرگم یاری شدند ،
🌟 موجب برکات زیادی در زندگیمان شده بود .
🌟 ما در این شهر کوچک ( یعنی سوسنگرد ) ،
🌟 زندگی خوب و صمیمانه ای داشتیم .
🌟 با برادرانم ، با بچه های فامیل ،
🌟 و حتی با همسایه ها ، خوش بودیم .
🌟 و با شادی و لذت زندگی می کردیم .
🌟 درس خواندن ، نمره آوردن ،
🌟 و فعالیت های ما ، بر اساس رقابت بود .
🌟 همواره تلاش می کردیم
🌟 تا در امتحانات و نمره معدل ،
🌟 از همدیگر سبقت بگیریم .
🌟 اگر در امتحانات قبول می شدیم ،
🌟 شادی می کردیم ، شیرینی پخش می کردیم .
🌟 و کارنامه خود را به همدیگر نشان می دادیم.
🌟 شادی و امید و انگیزه و و خوشی های ما ،
🌟 در سوسنگرد ، بیشتر بود .
🌟 اما با کوچ کردن از آنجا ،
🌟 کم کم همه آن خوشی ها ، رو به زوال رفت .
🍁 ادامه دارد 🍁
💟 @ghairat
☀️ یکی از عوامل آرامش ،
👈 منتظر امام زمان بودن است .
☀️ در اوج مشکلات و سختی ها و ناملایمات ،
☀️ وقتی بدانی با آمدن امام زمان ،
☀️ همه آنها به آسانی حل می شوند
☀️ دیگر هیچ غم و غصه ای به دل راه نمیدی
💟 @ghairat
🌹 همانطور که امید به فرارسیدن صبح ،
🌹 و آشکار شدن روشنایی روز ،
🌹 ترس و وحشت ما را از تاریکی شب ،
🌹 کم می کند
🌹 اعتقاد به ظهور امام زمان نیز ،
🌹 به ما صبر می دهد
🌹 تا در برابر مشکلات ، مقاوم باشیم .
💟 @ghairat
❇️ #الگوی_من_یک_زن_است .
✅ #اُمّ_ایمن کیست ؟!
اُم ایمن ، از زنان پرهیزکار و خدمتکار حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود .
پیامبر به او ، لقب " مادر " داده بود .
و در مورد ایشان فرمودند :
ام ایمن ، باقیمانده ای از خاندان من است ،
وی همواره در کنار زنان مجاهد ، در جبهه جنگ ،
به مداوای مجروحان می پرداخت .
ام ایمن ، از شیفتگان خاندان امامت بود
که در ماجرای فدک ،
حضرت زهرا سلام الله علیها ، او را ،
به عنوان شاهد معرفی کرد ،
وی پنج یا شش ماه پس از پیامبر ، از دنیا رفت .
💟 @ghairat
19.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 آرامبخش ترین آهنگ ، تقدیم شما
🌸 آهنگ حس غریب ،
🌸 با صدای علی لهراسبی
🌸 و دکلمه آقاسی
💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 آهنگ آرامبخش و معنوی غروب جمعه
🌹 با صدای علی لهراسبی
💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 کیا معنای عشق رو ، بهتر می فهمن ؟!
💟 @ghairat
💞 کد ۴۹۰ 💞
💍 #خانم
💍 #مجرد
💍 #دائم
💍 #متولد ۱۳۸۳
💍 #استان_فارس #شیراز
💍 فقط از شهر خودم می پذیرم
💍 در حال تحصیل
💍 #قد۱۷۰ #وزن ۵۲
💍 رنگ پوست : گندمی
💍 آدم مهربونی هستم ، ازخیانت متنفرم
💍 دلسوز ، اهل مسافرت ، و اهل حجاب
💍 و اهل انجام واجبات هستم
💍 اصلا اهل ناراحتی نیستم ، فرد شادی هستم
💍 و به همه چیز خوش بینانه نگاه میکنم .
💍 از دروغ و غیبت متنفرم
💍 توقعم ازهمسرم : با ایمان باشه
💍 و اهل دروغ و خیانت نباشه ، صبور باشه
💍 باحجاب من هم مشکل نداشته باشه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💞 کانال ازدواج دائم بانوان
💟 @arooos2
💞 کانال ازدواج دائم آقایان
💟 @daem_ezdewaj
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت 💞 قسمت دوم 🌟 در سن نه سالگی ، 🌟 نماز و روزه من کامل بود . 🌟 و حتی
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت
💞 قسمت سوم
🌟 از آرزوهای پدربزرگم ،
🌟 این بود که بچه ها و نوه هایش ، زیاد شوند
🌟 به خاطر همین ، دوتا زن گرفت
🌟 و از آنها صاحب چهار پسر و هفت دختر شد
🌟 و چهار بچه دیگر که در کودکی فوت کردند .
🌟 او همیشه به پسران و دخترانش نیز ،
🌟 توصیه می کرد تا زیاد بچه بیاورند .
🌟 و اینکه خانه های خود را ،
🌟 خیلی دور از هم نگیرید .
🌟 به خاطر همین ،
🌟 او چند زمین و خانه ، کنار هم خرید
🌟 و آنها را برای بچه هایش ،
🌟 و دو همسرش ساخت .
🌟 و یک تکه از زمین را ،
🌟 به حسینیه اختصاص داد .
🌟 تا هر ساله در ایام محرم ،
🌟 در آن حسینیه ، مجلس عزاداری برپا شود .
🌟 جمعیتی که برای عزاداری
🌟 در آن شرکت می کردند ، خوب بود .
🌟 و در روز عاشورا به عزاداران ،
🌟 نهار داده می شد .
🌟 متصدی امور حسینیه ، پدرم بود .
🌟 به طور خیلی ناگهانی ، پدر بزرگم بیمار شد .
🌟 و دیگر نمی توانست به کویت سفر کند .
🌟 فلذا بازنشسته و خانه نشین شد .
🌟 سر و صدای بچه ها ، اذیتش می کرد .
🌟 دیگر حال و حوصله و اعصاب نداشت .
🌟 به خاطر همین پدرم تلاش می کرد
🌟 تا پدربزرگم ، در آرامش استراحت کند .
🌟 اما از آنجایی که ما پنچ تا برادر بودیم
🌟 عموی بزرگم ، پنج دختر و یک پسر داشت
🌟 عمو صمدم ، سه پسر و دو دختر داشت
🌟 و خود پدربزرگم نیز ،
🌟 دو فرزند هم سن و سال ما داشت .
🌟 که آن زمان ، به دلیل سن کمشان ،
🌟 آنها را به عنوان عمو و عمه قبول نداشتیم .
🌟 به خاطر این شلوغی و بیماری پدربزرگ ،
🌟 بابام تصمیم گرفت
🌟 بدون اینکه پدر بزرگ بفهمد ،
🌟 از این خانه کوچ کند .
🌟 مرداد ماه سال ۱۳۷۶ ساعت ۴ صبح ،
🌟 در حالی که همه خواب بودیم
🌟 پدر به آرامی ما را بیدار کرد و گفت :
🌹 هر کدام توشک و پتوی خودش رو برداره
🌹 و سوار مینی بوس بشه
🌟 منم رفتم
🌟 ولی دیگه چیزی نفهمیدم
🌟 تا اینکه پدر ، بیدارمان کرد و گفت :
🌹 اینجا خونه جدید ماست .
🌹 اینجا اهوازه برید پایین .
🌟 همان لحظه احساس غریبی کردم .
🌟 آمدن به اهواز را دوست داشتم .
🌟 و از بزرگترین آرزوهای من بود
🌟 ولی سکونت را در آنجا دوست نداشتم .
🍁 ادامه دارد 🍁
💟 @ghairat