🌷 دوستان خوبم !
🌸 در هر روز ،
👈 زمانی را به دعا اختصاص دهید .
🌸 دعا ، دفع کننده بلاست .
🌸 دعا ، سلاح انبیاست .
🌸 دعا ، بهر هر قلبی ، شفاست .
👈 از برکات دعا ، غافل نشوید .
💟 @ghairat
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 آهنگ معجزه
🎤 با صدای علی لهراسبی
💟 @ghairat
💞 اگر به هر دلیلی ،
💞 شوهرتان ، زن دوم گرفت ؛
💞 نباید خود را ببازید .
💞 آرامش خود را حفظ کرده
💞 و عاشق تر از قبل ، به زندگی ادامه دهید .
💞 و هرگز به فکر طلاق و فرار و قهر نباشید .
💞 اگر هم تصمیم گرفتید طلاق بگیرید ،
💞 اول به این فکر کنید
💞 که شما هم به جمع ۶ میلیونی زنان مطلقه ،
💞 می پیوندید .
💞 که احتمال ازدواج مجدد شما ،
💞 شاید کمتر از ۵ در صد است .
💟 @ghairat
🔮 آقای عزیز !
🔮 زن دوم گرفتن ، مسئولیت است .
🔮 اداره کردن یک خانواده سخت است
🔮 چه برسه به دو خانواده ...
🔮 پس اگر نمی توانی ،
🔮 یا از نظر مدیریت و بحث مالی ،
🔮 ضعیف هستی ،
🔮 پس خودت را به دردسر نینداز
🔮 و همان زندگی اولت را حفظ کن .
💟 @ghairat
💞 کد ۲۲۵ 💞
💍 #خانم
💍 #مجرد
💍 #دائم
💍 #مشهد
💍 #متولد ۷۹
💍 #تحصیلات_زیردیپلم
💍 #قد ۱۶۸ #وزن ۵۵
💍 چادری #مذهبی
💍 آقایی که می خوام فقط مشهدی باشن
💍 دوس دارم با خدا باشه #نمازخون باشه
💍 اهل رعایت حلال و حرام باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💞 کانال ازدواج دائم بانوان
💟 @arooos2
💞 کانال ازدواج دائم آقایان
💟 @daem_ezdewaj
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت 💞 قسمت سوم 🌟 از آرزوهای پدربزرگم ، 🌟 این بود که بچه ها و نوه هایش
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت
💞 قسمت چهارم
🌟 پدرم از قبل ، بدون اینکه کسی بفهمد
🌟 خانه ای در اهواز ، اجاره کرده بود .
🌟 انگار قصد داشت تا زندگی خود را ،
🌟 از نو بسازد .
🌟 ماندن در خانه ای خالی از امکانات ،
🌟 بدون یخچال و کولر و پنکه و تلویزیون و....
🌟 گذشتن از آن همه ناز و نعمت ،
🌟 برای همه ما ، خیلی سخت بود .
🌟 تابستان بود و هوا خیلی گرم بود .
🌟 خانه ، پر از پشه کور بود .
🌟 ما تا مدتها ، شبها در حیاط خانه ،
🌟 بدون حتی یک پنکه سر می کردیم .
🌟 به حدی که گاهی گرمازده می شدیم
🌟 و یا شب تا صبح ،
🌟 به خاطر خارش پشه کورها ،
🌟 خوابمان خراب می شد .
🌟 تا اینکه مدتها گذشت و پدرم ،
🌟 خرد خرد و آرام آرام ،
🌟 برای خانه ، وسایل خرید .
🌟 پدرم ، والدینش را خیلی دوست داشت
🌟 و احترام زیادی برایشان قائل بود .
🌟 هر هفته پنج شنبه و جمعه ،
🌟 برای دیدن آنها به سوسنگرد می رفت .
🌟 اوایل که کوچ کردیم
🌟 پدربزرگ از دست بابام ناراحت شد
🌟 ولی بابام ، آنقدر رفت و آمد
🌟 و آنقدر معذرت خواهی و محبت کرد
🌟 تا توانست او را راضی کند .
🌟 پدربزرگ ، مینی بوس را از بابام گرفت
🌟 و به عموی دومم داد
🌟 و برای پدرم پیکان خرید .
🌟 و بعد از مدتی به بابام کمک کرد
🌟 تا خانه ای بخرد .
🌟 در اهواز ،
🌟 غریبی و بی کسی را لمس کردم .
🌟 احساس کردم یک دفعه تنها شدم .
🌟 روز به روز ، منزوی تر می شدم .
🌟 درسم اُفت کرد .
🌟 کلاس اول تا چهارم را ،
🌟 با معدل بیست قبول می شدم
🌟 اما کلاس پنجم با سه تا تجدیدی ...
🌟 دیگه نه شوری نه نشاطی نه آرامش نه هیجانی
🌟 و نه رقابتی برای درس خواندن داشتم
🌟 و نه کسی بود تا با محبتش ،
🌟 تشویق و انگیزه ای برای درس خواندن ،
🌟 به من بدهد .
🌟 هر روز از اطرافیانم ،
🌟 به خصوص از پدر و مادرم ، دورتر می شدم
🌟 نه حال بیرون رفتن از خانه داشتم
🌟 نه حال شونه کردن موهامو داشتم
🌟 نه حال معاشرت با فامیل ...
🍁 ادامه دارد 🍁
💟 @ghairat
💞 کد ۲۲۷ 💞
💍 #خانم
💍 #دائم
💍 #مطلقه
💍 #زنجان
💍 #متولد ۷۱
💍 #قد ۱۶۲ #وزن تقریبا ۷۴
💍 دارای مدرک سطح ۲ #حوزه
💍 از شهرهایی ک تاحدودی ب شهر خودم نزدیک باشن مثل #قزوین ... می پذیرم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💞 کانال ازدواج دائم بانوان
💟 @arooos2
💞 کانال ازدواج دائم آقایان
💟 @daem_ezdewaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر طنزی که امام خامنهای را حسابی خنداند
😂 😍
💟 @ghairat
#طنز #لطیفه #جوک #خنده #شوخی
😍 زنه شوهرش رو می بره دکتر...
😍 دکتر به زنه می گه :
🌸 خانم نباید هیچ استرسی به شوهرتون وارد بشه
🌸 باید خوب غذا بخوره ،
🌸 هر چی که می خواد ، باید براش فراهم بشه
🌸 و برای یک سال هیچ بحث و دعوایی سر هیچ موضوعی حتی سر طلا 💍 و ماشین 🚘 و خونه🏡 هم نباید باهاش داشته باشین .
😍 توی راه برگشت مرده می پرسه :
👈 عزیزم دکتر چی گفت ؟
😍 زنه می گه :
🔮 هیچی عزیزم !
🔮 گفت : تو هیچ شانسی برای زنده موندن نداری
😂😂😂
💟 @ghairat
💞 سوال متقاضیان ازدواج :
👈 نحوه معرفی برای ازدواج چگونه است ؟!
💞 پاسخ :
💗 هم خانمها و هم آقایان ،
💗 بعد از تکمیل ثبت نام و احرازهویت وصداقت
💗 باید فرم های موجود در کانال را ببینند
💗 و به ما بگویند که فلان کد را پسند کردیم .
💗 ما نیز با همان کد ، هماهنگ می کنیم
💗 ایشان هم ، فرم متقاضی را مطالعه می کند
💗 اگر پسند کرد ، درخواست معرفی میدهد
💗 و آیدی طرفین را ، به دو طرف می دهیم .
💟 @ghairat
☀️ پدر و مادر عروس و داماد ،
☀️ باید تمام تلاش خود را بکنند
☀️ تا در هنگام دعوا یا قهر زوجین ،
☀️ آن معضل ، توسط داورانی از بستگان ،
☀️ حل و فصل شود .
☀️ و نگذارند کار به دادگاه برسد .
🌟 چون داوران محاکمه قضایی ،
🌟 غالبا بی تفاوتند ؛
🌟 زن و شوهر چه آشتی کنند ،
🌟 چه طلاق بگیرند ؛
🌟 براشون مهم نیست .
🌟 اما برای داوران فامیلی و بستگان ،
🌟 آشتی یا جدایی زوجین ،
🌟 خیلی مهم است ؛
🌟 چون از بستگان آنها هستند ،
🌟 و نهایت کوشش خود را می کنند ،
🌟 تا صلح و صمیمیت ،
🌟 میان آنها برقرار شود .
💟 @ghairat
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت
💞 قسمت پنجم
🌟 ما برادرها ، با تلویزیون و فیلم و کارتون ،
🌟 انس گرفته بودیم .
🌟 همه زندگی و پدر و مادر ما ،
🌟 همین تلویزیون بود .
🌟 همیشه سر تلویزیون دعوا بود .
🌟 یکی کارتون می خواست یکی فیلم ،
🌟 یکی فوتبال ...
🌟 واقعا معتاد تلویزیون شده بودیم
🌟 و همدمی غیر از آن نداشتیم .
🌟 من عاشق فیلم های هندی شده بودم .
🌟 چون غمناک و گریه آورند
🌟 گاهی در روز ،
🌟 سه چهارتا فیلم هندی می دیدم.
🌟 آنقدر فیلم هندی می دیدم ،
🌟 که تا به خودم آمدم
🌟 دیدم نحوه لباس پوشیدنم ، نوع راه رفتنم
🌟 و حتی نوع حرف زدنم نیز ،
🌟 مثل فیلمای هندی شده بود .
🌟 تا اینکه پدر بزرگم مریض شد .
🌟 و گاهی حالش وخیم تر می شد .
🌟 پدرم ، او را ، به خانه ما آورد .
🌟 و تنها تلویزیون خانه ما ، مال او شد .
🌟 به خاطر همین ؛
🌟 گاهی بهانه تلویزیون را می گرفتیم
🌟 یعنی واقعا دلتنگ آن می شدیم .
🌟 و گاهی پیش پدربزرگ ،
🌟 سر تلویزیون دعوا می کردیم
🌟 و به جان هم می افتادیم .
🌟 تا اینکه پدر ، یک تلویزیون دیگر خرید .
🌟 و آنرا در اتاقی دیگر گذاشت ،
🌟 تا مزاحم پدربزرگ نشویم .
🌟 دوره دبیرستانم که تمام شد ،
🌟 از درس خواندن بدون علاقه و انگیزه ،
🌟 راحت شدم و احساس آزادی کردم .
🌟 و حتی علاقه ای به دانشگاه رفتن نداشتم .
🌟 مثل دخترا ، در خانه می نشستم
🌟 و در کار خانه ، به مادرم کمک می کردم .
🌟 نه اهل رفیق بازی بودم نه اهل گشت و گذار .
🌟 بعد از سالها دوری از اجتماع ،
🌟 توسط داداشم به تاکسی سرویس ،
🌟 برای کار منشی گری ، معرفی شدم .
🌟 واین امر ، سبب شکستن حصر خانگی من شد
🌟 بعد از این کار ،
🌟 به کار بیرون از خانه عادت کردم .
🌟 بعد از منشی گری ،
🌟 با دفتر نیازمندی ها کار کردم
🌟 هر روز چند ساعت راه می رفتم
🌟 و نیازمندی ها را به مغازه ها می دادم
🌟 بعد از آن به عنوان تایپیست ،
🌟 در یک شرکت تایپ ، مشغول به کار شدم .
🌟 اما آن شرکت مال یک آدم پولدار بود
🌟 که تحت پوشش تایپ و خدمات کامپیوتری ،
🌟 فاحشه خانه ای برای دختران ساده لوح ،
🌟 درست کرده بود .
🌟 به خاطر همین از آنجا بیرون زدم .
🌟 بعد از آن ،
🌟 در مغازه لباس فروشی خاله بابام ،
🌟 مشغول به کار شدم
🌟 بعد از مدتی ، آن مغازه بسته شد
🌟 و نزد پسرانش ، در فلافل فروشی ،
🌟 مشغول شدم .
🌟 بعد از این کار ، پیش فرزند دیگرش ،
🌟 در آبادان ، در مغازه میوه فروشی اش ،
🌟 مشغول به کار شدم .
🍁 ادامه دارد 🍁
💟 @ghairat