🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت چهارم 🌹🌹
🍎 سمیه ، هم دانشگاه می خواند
🍎 و هم باشگاه کنگ فو می رفت .
🍎 او ، علاقه زیادی به ورزش داشت .
🍎 و علاوه بر کنگ فو ،
🍎 عاشق تیراندازی با کمان نیز بود .
🍎 که در هر دو رشته ، مقام استانی آورده بود .
🍎 در دانشگاه نیز ،
🍎 همیشه نمرات بالایی کسب می نمود .
🍎 در مقالات و مسابقات علمی ،
👈 همیشه مقام اول کسب می کرد .
🍎 اما برای کسی مهم نبود که سمیه ،
🍎 قدرت بدنی یا قدرت عقلی و فکری دارد .
🍎 چون همه اطرافیانش ،
🍎 درگیر ظاهر و تیپ و زیبایی او شده بودند .
🍎 هر وقت کنفرانس یا کارگاه علمی ،
🍎 در دانشگاه برگزار می شد ؛
🍎 و او می بایست مطالب علمی ارائه نماید ،
🍎 اساتید و دانشجویان ،
🍎 محو زیبایی او می شدند .
🍎 و از دیدن زیبایی های او ،
🍎 چنان لذتی می بردند که به حرف های او ،
👈 هیچ اهمیت و بهایی نمی دادند .
🍎 و این جریان ، او را بیشتر عصبی می کرد .
🍎 همیشه به خاطر این بی توجهی ها ،
🍎 و نادیده گرفتن علم و عقل و فکرش ،
👈 با اساتید و دانشجویان ، دعوا می کرد .
🍎 سمیه همیشه در این فکر بود
🍎 که چکار کند تا مردم ،
🍎 باطن و روح و علم و عقل و فکر او را ببینند
👈 نه جنسیت زنانه او
👈 نه زیبایی و اندام شهوت انگیز او ...
🍎 یک روز ، برای رفتن به دانشگاه ،
🍎 از خانه بیرون آمد .
🍎 به ماشین ها اشاره کرد تا بایستند
🍎 یک پراید سفید برایش ایستاد .
🍎 سمیه سوار ماشین شد و گفت :
🌸 لطفا دانشگاه شهید چمران برویم .
🍎 راننده ، از آینه جلو ،
🍎 نگاهی به سمیه انداخت و حرکت کرد .
🍎 سمیه احساس کرد که ماشین ،
🍎 دارد به مسیر دیگری می رود .
🍎 به خاطر همین به راننده گفت :
🌸 آقا دارید اشتباه می روید
🌸 مسیر دانشگاه ، از آن طرف بود .
🍎 راننده گفت :
🔥 بله می دانم ؛ ولی آن راه مسدود است .
🍎 سمیه بدون اینکه بترسد ؛
🍎 و یا احساس خطر کند ؛
🍎 ساکت نشست و چیزی نگفت .
🍎 بعد از مدتی متوجه شد
🍎 که خیلی دارد از دانشگاه دور می شود .
🍎 اینجا بود که احساس خطر کرد
🍎 ولی باز هم چیزی نگفت ؛
🍎 تا اینکه ماشین ، به کوچه بن بست رسید .
🍎 سمیه عصبانی شد
🍎 و سر راننده داد زد و گفت :
🌸 مردیکه بی شعور ،
🌸 مرا آوردی اینجا چکار ؟!
🍎 راننده روی خود را برگرداند ؛
🍎 و چاقویی را به طرف سمیه گرفت .
🍎 و با لبخندی شیطانی گفت :
🔥 خشکله پیاده شو
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
@ghairat
💞 مردان و زنان ، در برابر فشارهای عصبی ،
💞 واکنش های متفاوتی از خود نشان میدهند .
💞 در اینگونه مواقع ،
💞 مردان به تنهایی احتیاج دارند ؛
💞 اما زنان ،
💞 به مدارا و درک طرف مقابلشان نیازمندند .
💟 @ghairat
🌸 بیا این آب پرتقال رو بخور !
🌸 چقد زیر چشمات گود افتاده !
🌸 الهی بمیرم برات
🌸 از اون غذاهایی که خیلی دوست داری
🌸 برات درست کردم
🌹 این حال و روز مردی هست
🌹 که بدون زنش رفته خونه ی مادرش
😄😄😄😄
🌹 خداییش برای تمام مادرای دلسوز ،
🌹 خصوصا مادر خودتون و مادرشوهراتون ،
🌹 یک صلوات هدیه کنید .
😍 @ghairat
#طنز #جوک #خنده #لطیفه
🌹 کارهایی مانند خوشبو کردن دهان ،
🌹 از بین بردن موهای زائد ، عطر زدن ،
🌹 و دوش گرفتن قبل از عملیات ،
🌹 می توانند برای آماده کردن جسمی
🌹 و رضایت زن ، کاملا موثر باشند .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت پنجم 🌹🌹
🍎 سمیه با عصبانیت ، به راننده نگاه می کرد .
🍎 و در حالی که به او زُل زده بود ،
🍎 آرام از ماشین پیاده شد .
🍎 راننده نیز ، در حالی که
🍎 چاقو را به سمت سمیه گرفته بود ،
🍎 آرام پیاده شد و به سمیه گفت :
🔥 برو طرف اون خونه
🍎 سمیه گفت :
🌷 اگر خواهرت جای من بود
🌷 چکار می کردی ؟!
🔥 راننده گفت :
🔥 خفه شو ، زِر نزن
🍎 سمیه گفت :
🌷 دوست داری مثل همین برخورد تو با من ،
🌷 مردان دیگه با ناموست داشته باشند ؟
🌷 دوست داری کسی به خواهر و مادرت ،
🌷 به زنت ، به دخترت اهانت کنه ؟!
🌷 دوست داری کسی مزاحمشون بشه ؟
🌷 یا بهشون تجاوز کنه ؟!
🍎 راننده ، عصبانی شد و گفت :
🔥 خفه شو کثافت ، راه بیفت ببینم
🍎 سمیه ، دستانش را بالا گرفت .
🍎 روی خود را از راننده برگرداند .
🍎 چند قدم جلو رفت ولی یکدفعه ،
🍎 تند و سریع ، به عقب برگشت ؛
🍎 دست راننده را گرفت ، فشار داد و کج کرد
🍎 دست راننده ، درد گرفت .
🍎 راننده شروع کرد به داد زدن .
🍎 سمیه ، چاقو را از دستش در آورد .
🍎 و با پا ، به شکم راننده لگد زد .
🍎 سرش را به ماشین کوبید .
🍎 و درب ماشین را محکم به کمرش زد .
🍎 راننده ، از شدت درد ،
🍎 به جزع و فزع پرداخت .
🍎 به زمین افتاد و دستش را بالا برد ،
🍎 و با درد گفت :
🔥 نزن ، دیگه نزن ، خواهش می کنم نزن
🔥 غلط کردم . به خدا غلط کردم
🔥 دیگه این کارو نمی کنم
🔥 دیگه از این غلطا نمی کنم .
🍎 سمیه با عصبانیت به راننده زُل زد .
🍎 سپس با غرور و اقتدار ،
🍎 سوار ماشین شد .
🍎 و به راننده گفت :
🌷 من مثل تو دزد نیستم .
🌷 ولی برای تنبیه تو ،
🌷 با ماشینت می رم دانشگاه .
🌷 اگه خواستی بیای دنبالش ،
🌷 روبروی درب صدا و سیما پیداش می کنی .
🍎 سمیه دنده عقب زد .
🍎 و آرام از کوچه ، خارج شد .
🍎 و تا مدتها ، به این ماجرا فکر می کرد ؛
🍎 و اینکه چه چیزی باعث شد ،
🍎 تا امثال این راننده ،
🍎 به خودشان اجازه می دهند ،
🍎 تا مزاحم حریم خصوصی اش بشوند .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🌸 پسـرا موجوداتِ شاد و باحالی هستن ؛ چون :
🇮🇷 به اسم و فامیلیشون ، همیشه افتخار می کنن
🇮🇷 حتی اگه غضنفر باشه .
🇮🇷 مُکالماتِ تلفنی شون ۳۰ ثانیه بیشتر طول نمی کشه
🇮🇷 برای یه سفـر ۵ روزه ،
🇮🇷 یه شلوار پارچه ای کافیشونه .
🇮🇷 اگر جایی دعوت نشدن ، قهـر نمیکنن .
🇮🇷 درطولِ زندگی ، نیازی به تغییر مدل مو ندارن
🇮🇷 برای ۲۵ نفر ، در عرض ۲۵ دقیقه ، سوغاتی میخرن
🇮🇷 اگر به مهمونی برن و لباسشون با دیگری یکی باشه ، ضد حال براشون نمی شه بلکه با طرف دوست هم میشن 😂😂
👈 به افتخار پسرا ، یه دست یه هورا ، صلوات
😍 @ghairat
💞 خانمه از شوهرش می پرسه :
👈 موقع ازدواج چه کسی منو به تو معرفی کرد ؟
💞 شوهره میگه :
👈 چه می دونم دشمن زیاده ... 😊😂😂
💞 خانما ! تو رو خدا ، آنقدر مهربان باشید
💞 تا شوهراتون بگن :
👈 صد رحمت به پدر و مادرش
👈 و هزار رحمت به واسطه و معرفش
💞 وگرنه دیگه کسی جرائت نمی کنه
💞 تا واسطه امر خیر و ازدواج بشه
💞 از ما گفتن بود آ ...
😍 @ghairat
💞 زنم بهم گفت :
🌷 عزیزم ، قربونت برم ، فدات بشم
🌷 ﻣﻨﻮ چه قدر ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟!
💞 منم گفتم :
🌹 الهی قربونت برم ، ﻗﺪ دریا دوستت دارم
💞 بهم گفت :
🌷 وااای عزیزم ﻣﺮﺳﯽ ، تو خیلی خوبی
💞 ﺣﺎﻻ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ که " دریا " ،
💞 نام ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ زنمه 😁
💞 من اصلا بین زنام فرقی نمی ذارم . 😂
💟 @ghairat
💞 قدیما ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ
💞 باید می رفتی ﺁﻣﺎﺭ ﻣﯽ گرفتی که ﻣﺠﺮﺩﻩ ﯾﺎ ﻣﺘﺎﻫﻞ !
💞 ﻭﻟﯽ الان اگر ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺧﻮﺷﺖ بیاد
💞 ﺑﺎید ﺑﺮﯼ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﮐﻨﯽ که ﺩﺧﺘﺮﻩ ﯾﺎ ﭘﺴﺮه !
💞 والله به خدا👌😂😂
💞 خانما و آقایون !
💞 لطفا به مرد یا زن بودن خودتان ، افتخار کنید .
💞 و سعی نکنید خود را جای دیگری بگذارید
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ششم 🌹🌹
🍎 سمیه تا مدتها ،
🍎 در فکر ماجرای جسارت آن مرد راننده ،
🍎 مزاحمت آقایان در خیابان ،
🍎 تکه پرانی ها ، شماره دادن ها ،
🍎 جسارت و بی احترامی ها ،
🍎 و نگاه های جنسی مردان هوس باز ، بود .
🍎 فکر کردن به این همه بی حرمتی ها ،
🍎 خیلی آزارش می داد .
🍎 سمیه از این وضع خسته شده بود .
🍎 از اینکه مردم به جنسیت ، پوست ، مو ،
🍎 و لباس او نگاه کنند ، راضی نبود .
🍎 از اینکه مردم ،
🍎 به حریم خصوصیش تجاوز کنند ، متنفر بود .
🍎 همیشه در این فکر بود
🍎 که چکار کند تا انسانیتش دیده شود
🍎 نه جنسیت زنانه اش ،
🍎 نه برجستگی اندامش و نه چیز دیگر .
🍎 پس از مدتها فکر کردن ،
🍎 تصمیم گرفت موهای خود را بپوشاند .
🍎 و با موی پوشیده و لباس سنگین و بلند ،
🍎 از خانه بیرون برود .
🍎 اما هر وقت که می خواست ،
🍎 این تصمیمش را عملی کند ؛
🍎 خجالت از مردم او را منصرف می کرد .
🍎 همیشه با خودش درگیر بود .
🍎 گاهی در تنهایی خودش ،
🍎 با خودش حرف می زد و می گفت :
🌷 من باید موهایم را بپوشانم
🌷 لباسهای سنگین بپوشم
🌷 نه نمیشه ، آخه مردم چی میگن
🌷 مطمئناً منو مسخره می کنن
🌷 اصلا من چکار مردم دارم ،
🌷 به مردم چه ربطی داره که من ،
🌷 چی بپوشم چی نپوشم
🌷 مگه من ، برای مردم دارم زندگی می کنم
🌷 ای خدا چکار کنم ، خسته شدم .
🌷 سمیه ، تا کی میخوای
🌷 برای رضایت این و آن تلاش کنی
🌷 بابا برای خودت زندگی کن
🌷 اگه میخوای در اجتماع موفق باشی ،
🌷 باید کاری کنی که به چشم یک انسان ،
🌷 به تو نگاه کنند ، نه یک عروسک ،
🌷 نه یک وسیله برای لذت بردن مردان .
🍎 بعد از چند روز کلنجار رفتن با خودش ،
🍎 آخر تصمیم خود را عملی کرد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
@ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت هفتم 🌹🌹
🍎 با اینکه مردم ،
🍎 از تغییر و تحول ناگهانی سمیه ،
🍎 در شگفت بودند ؛
🍎 اما به انتخاب تیپ جدیدش احترام گذاشتند
🍎 و البته عده ای از پسرا هم بودند
🍎 که از حجاب داشتن سمیه ، ناراضی بودند
🍎 و حتی حجابش را مسخره می کردند .
🍎 و آنها کسانی بودند
🍎 که به زنان ، نگاه ابزاری داشتند .
🍎 و معتقد بودند که زنان ،
🍎 باید در خدمت شهوت مردان باشند .
🍎 اما در کل ، احترام سمیه بیشتر شد .
🍎 و گاهی مردان به احترامش تعظیم می کردند
🍎 سمیه در حجاب و چادر ،
🍎 هم احساس امنیت جسمی داشت
🍎 و هم آرامش روحی و روانی او ،
👈 بیشتر شد .
🍎 خیلی از دوستان و غریبه ها ،
🍎 از تیپ جدید سمیه خوششان آمد .
🍎 بعضی از دختران دانشگاه ،
🍎 که درد سمیه را داشتند ؛
🍎 و مدام مورد اذیت و آزار ،
🍎 و مزاحمت پسران بی غیرت بودند ؛
🍎 از دیدن امنیت بیشتر سمیه در حجاب ،
🍎 تشویق شدند تا با حجاب بیشتری ،
🍎 در دانشگاه حضور یابند ...
🍎 سمیه ، با یکی از دوستانش ،
🍎 در حال قدم زدن بودند .
🍎 که ناگهان چشمش ،
🍎 به یک آقای سر به زیر و نجیب افتاد .
🍎 سمیه به دوستش مرضیه گفت :
🌷 مرضیه این کیه !؟
🌟 مرضیه گفت :
🌟 این پسره رو می گی ، که سر به زیره ؟!
🌷 سمیه گفت : بله
🌟 مرضیه گفت : زیاد نمی شناسمش ؛
🌟 ولی خیلی درس می خونه .
🌟 نمره هاش هم عالی اند .
🌟 همیشه لبخند رو لباشه .
🌟 پسر پاک و نجیبیه .
🌟 اهل دختر بازی و مهمانی و
🌟 پارتی و این مسخره بازیا هم نیست .
☺️ خیلی هم مودبه
🌟 یک جوری با دخترا حرف می زنه
🌟 انگار داره با یه پادشاه حرف می زنه .
🌷 سمیه گفت :
🌷 ماشالله خوب ازش اطلاعات داری ،
🌷 پس چرا میگی نمی شناسم .
🌟 مرضیه گفت :
🌟 آخه ففط چند بار
🌟 برای گرفتن جزوه ، پیشش رفتم ،
🌟 اصلا هم نگام نکرد
🌟 نه نگاه کرد ، نه متلک انداخت ،
🌟 نه گرم گرفت ، نه پارک دعوتم کرد
🌟 نه رستورانی نه تولدی ، هیچ ...
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
💞 در هنگام همبستری ،
💞 دائم حالات و عکس العمل های
💞 تن و چهره همسر خود را در نظر داشته باشید
💞 و از او در مورد احساسش ،
💞 نسبت به موقعیت حاضر ، سوال کنید .
💞 و به صداهائی که موقع ارضا شدن ،
💞 از خود در می آورد گوش کنید .
💞 بدنش را نظاره کنید ،
💞 و ببینید چگونه خود را ،
💞 با بدن شما وفق می دهد .
💟 @ghairat
🍎 سوال ⁉️
🍎 آیا در صورت ناراحتی همسر دائم از ازدواج موقت مرد ، باز هم ازدواج موقت جایز است ؟
🌸 پاسخ
🌸 در مورد ازدواج موقت ، باید به گونهای رفتار شود که نه این سنت حسنه به دست فراموشی سپرده شود ، نه این که به بهانه استحباب آن ، ناراحتی و دلسردی زنان ضعیف الایمان ، از زندگی و اسلام به وجود آید .
🌸 اما به هر حال ، ناراحت شدن یا نشدن زنان دائم ، تأثیری در مشروعیت و جواز ازدواج موقت ندارد ، و سبب حرمت و منع آن نمیشود .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت هشتم 🌹🌹
🍎 سمیه و مرضیه ،
🍎 مشغول صحبت کردن بودند .
🍎 می خواستند از کنار چند پسر جوان بگذرند .
🍎 سمیه ، چادرش را محکم گرفت ،
🍎 و از جلوی آنان عبور کرد .
🍎 یکی از پسرا با طعنه گفت :
🔥 چیه سمیه خانم ؟!
🔥 تیپ عوض کردی ؟!
🔥 نکنه خواستگار برات اومده ؟!
🔥 بابا مثل قبل باش
🔥 چادرتو بکن
🔥 موهاتو دربیار
🔥 بذار باهات حال کنیم ...
🍎 بقیه پسرا از حرف او خندیدند .
🍎 سمیه ایستاد .
🍎 و آرام به طرف پسرا برگشت .
🍎 پسره ترسید .
🍎 نفسش بند آمد .
🍎 سمیه به آرامی به پسرا گفت :
🌷 شما خواهر دارید ؟!
🌷 مادر دارید ؟!
🌷 ناموس دارید ؟!
🌷 غیرت دارید ؟!
🌷 آیا اجازه می دهید که خواهران شما ،
🌷 خودشان را به مردان عرضه کنند ؟
🌷 تا آن مردان هوس باز لذت ببرند ؟!
🌷 آیا اجازه می دهید آقایان نامحرم ،
🌷 با آرایش و زیبایی و بدن خواهران شما ،
🌷 عشق و حال کنند ؟!
🍎 پسران ، هیچ جوابی ندادند .
🍎 تا اینکه مرضیه گفت :
🌟 بیا بریم سمیه
🍎 سمیه و مرضیه از آنجا گذاشتند
🍎 مرضیه با تعجب به سمیه گفت :
🌟 دختر حواست بود خیلی با ادب شدی ؟!
🌷 سمیه گفت : چطور ؟!
🍎 مرضیه گفت :
🌟 قبل از پوشیدن چادر ،
🌟 هر کی بهت تکه می پروند ،
🌟 عصبانی می شدی و دعواش می کردی
🌟 اما حالا ...
🌟 قشنگ با ادب ، سنگین ، با وقار ،
🌟 با حیا و با متانت حرف زدی .
🌟 دقیقا مثل دخترهای با کلاس حرف زدی .
🌟 خوشمان آمد ... نه بابا خیلی خوشمان آمد
🍎 سمیه گفت :
🌷 حرف زدنم ضایع بود ؟!
🍎 مرضیه گفت :
🌟 نه بابا ؛ خیلی عالی بودی .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🍎 یکی از عوامل آرامش ،
👈 دعا کردن برای دیگران است .
🍎 هر کس برادر دینی خود را غیاباً دعا کند
🍎 از عرش ( خدای با عظمت ) ،
🍎 به او ندا میرسد :
🌸 صد هزار برابر
🌸 ( بیشتر از آنچه برای برادر خود خواستی )
🌸 به تو عطا گردید !
🌷 امام موسی كاظم علیه السلام 🌷
📚 وسائل ، ج ٤ ، ص ١١٤٨
💟 @ghairat
💞 پانزده شانزده ساله بودم ،
💞 هر کی زنگ میزد که بیاد خواستگاری ،
💞 مامانم میگفت : دختر ما قصد ازدواج نداره !
💞 آخرش گفتم : مامان ،
💞 این دخترتون که قصد ازدواج نداره کیه ؟
💞 هیچی دیگه ، یه دمپایی پرت شد سمتم
😁😜😂
💞 خانواده های عزیز !
💞 خواهشا دختراتون رو زود شوهر بدین
💞 تا به جمع پیر دختران نپیوندد .
💟 @ghairat 😍
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت نهم 🌹🌹
🍎 سمیه و مرضیه وارد کلاس شدند .
🍎 آن پسرهایی که متلک پراندند
🍎 و مورد ملامت سمیه قرار گرفتند ،
🍎 تا آخر کلاس ، ساکت و بی صدا نشستند ؛
🍎 و خودشان را جمع و جور کردند .
🍎 استاد ، وارد کلاس شد .
🍎 امروز قرار بود
🍎 یکی از دانشجوها کنفرانس دهد .
🍎 استاد ، نام َسمیه را خواند .
🍎 سمیه هم با چادر زیبایش ،
🍎 در محل کنفرانس ایستاد .
🍎 استاد از دیدن سمیه در چادر ،
🍎 هم شگفت زده شد ،
🍎 هم لبخند رضایت بر او زد .
🍎 سمیه ، کنفرانس خود را ارائه نمود .
🍎 وقتی کنفرانس تمام شد ،
🍎 همه دانشجوها برایش دست زدند .
🍎 و استاد با لبخند ، او را تحسین نمود .
🍎 سمیه ، سر جای خود نشست .
🍎 و استاد از کنفرانس سمیه خیلی تعریف کرد .
🍎 و چندتا اشکال نیز گرفت .
🍎 سمیه خیلی خوشحال بود .
🍎 که توانست با حجابش ،
🍎 انسانیت و علم و عقلش را ،
🍎 به دیگران ثابت کند .
🍎 بعد از کلاس ، پسران و دختران ،
🍎 از سمیه بابت کنفرانس زیبایش ،
🍎 تشکر و تعریف کردند .
🍎 مرضیه نیز به سمیه گفت :
🌟 سمیه جان !
🌟 چادر ، زرنگترت کرده ها
🌟 از موقعه ای که چادر پوشیدی ،
🌟 خیلی تغییر کردی .
🌟 مودب شدی ، زرنگ شدی ،
🌟 محبوب شدی ، محجوب شدی ...
🍎 مرضیه در حال صحبت کردن بود
🍎 که متوجه شد ؛
🍎 سمیه حواسش جای دیگری است
🍎 و به یک نقطه خیره شده بود .
🍎 مرضیه گفت :
🌟 فهمیدی چی گفتم سمیه ؟!
🍎 سمیه هیچ پاسخی نداد .
🍎 دوباره مرضیه گفت :
🌟 حواست کجاست دختر ؟!
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🌸 یکی از تکالیف ،
🌸 و آداب شیعیان در عصر غیبت ،
🌸 ناله کردن ، نُدبه نمودن و تاسف خوردن ،
🌸 به غیبت «امامشان» است .
🌸 ندبه یعنی خواندن و گریه کردن بر مردگان
🌸 همراه با ذکر خوبیهای اوست .
🌸 دعای ندبه ، مشتمل بر عقائد شیعه ،
🌸 و تأسف بر غیبت امام مهدی است .
🌸 دعای ندبه ، از امام ششم شیعیان نقل شده
🌸 و به خواندن آن در چهار عید :
👈 جمعه ، عید فطر ، عید قربان و عید غدیر
🌸 توصیه شدهاست .
💟 @ghairat
#دعای_ندبه #جمعه #عید_فطر #عید_قربان #عید_غدیر #امام_زمان
❣ بنیه جسمی زنان ، ضعیف تر از مردان است
❣ و همچنین روحیات لطیف و شکننده ای دارند
❣ و در طول شبانه روز ،
❣ به خواب بیشتری نیاز دارند .
❣ علاوه براین ؛
❣ داشتن عادت ماهیانه و...
❣ کوچکترین دلیلی است ،
❣ برای کار نکردن زنان در بیرون از خانه است .
👈 مگر اینکه مجبور باشند .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت دهم 🌹🌹
🍎 مرضیه ، نگاه سمیه را تعقیب کرد .
🍎 سمیه داشت به دختری که
🍎 در پارک دانشگاه بود ، نگاه می کرد .
🍎 مرضیه گفت :
🌟 چیز مهمی اونجا می بینی ؟!
🍎 سمیه گفت :
🌷 اون دختره ، شیداست .
🌷 مدتیه می بینمش که با اون پسره داریوش ،
🍎 می گرده
🍎 مرضیه گفت :
🌟 ولش کن بابا
🌟 به ما چه ربطی داره
🍎 سمیه گفت :
🌷 یعنی چی ولش کن
🌷 باید بفهمه کبوتر با کبوتر ، باز با باز ، یعنی چی
🌷 باید بفهمه که با هر کس و ناکسی ، نباید بگرده
🌷 اون پسره ، خطرناکه
🍎 سمیه چادرش را محکم گرفت ،
🍎 و به سمت شیدا رفت .
🍎 با شیدا صحبت کرد
🍎 او را نصیحت کرد
🍎 ولی فایده ای نداشت .
🍎 شیدا ، دختری مغرور بود ؛
🍎 و به حرف هیچ کسی گوش نمی دهد .
🍎 چند روز بعد ؛
🍎 سمیه با چهار نفر از دخترای دانشگاه ،
🍎 مشغول مباحثه علمی و دینی بودند ؛
🍎 که شیدا با گریه و زاری ،
🍎 از کنارشان گذشت .
🍎 دخترا با تعجب به هم نگاه می کردند
🍎 مرضیه گفت :
🌟 چی شده ؟! این دختره چرا اینجوریه ؟
🍎 ارغوان گفت : نمی دونم
🍎 سمیه بلند شد و به طرف شیدا رفت .
🍎 سمیه شیدا را گرفت ،
🍎 و علت گریه هایش را پرسید .
🍎 شیدا بدون جواب ، از کنار سمیه رفت .
🍎 و به مسیرش ادامه داد .
🍎 سمیه باز دنبالش رفت ؛
🍎 اما هر چی از شیدا پرسید که چی شده ،
🍎 و یا چه اتفاقی افتاده ؟
🍎 شیدا هیچ جوابی نداد و رفت .
🍎 سمیه به طرف دفتر مدیریت رفت ،
🍎 و علت گریه شیدا را جویا شد .
🍎 دفتر دار مدیر ، آقای جهانگیری گفت :
🔮 شیدا از دانشگاه اخراج شد .
🍎 سمیه با تعجب گفت :
🌷 اخراج شد ؟!
🌷 یعنی چی اخراج شد ؟!
🌷 چرا اخراج شد ؟!
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🌸 در هواى سرد ، لباس ضخیم ،
🌸 و در هواى گرم ، لباس نازک می پوشیم .
🌸 هر یک از دو همسر نیز ،
🌸 باید اخلاق و رفتار خود را ،
🌸 متناسب با نیاز روحى طرف مقابل ،
🌸 تنظیم کنند .
🌸 اگر مرد عصبانى است ،
🌸 زن با لطافت بیشتری با او برخورد کند .
🌸 و اگر زن خسته است ،
🌸 مرد با او با محبت و مدارا رفتار کند .
💟 @ghairat
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🇮🇷 شکایت از حسن روحانی ،
🇮🇷 به خاطر نابود کردن اقتصاد مملکت
🇮🇷 لطفا شما هم مشارکت کنید
🇮🇷 یک دقیقه بیشتر طول نمی کشد
🇮🇷 لطفا به سایت زیر مراجعه نمایید 👇👇
https://asle90.24on.ir/n/3
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈کانال تربیت دینی کودک
🔮 @amoomolla
🌹 خدمت پیامبر اسلام بودیم ،
🌹 آن حضرت از ما پرسیدند :
👈 چه چیزی برای زنان نیکو و رواست ؟
🌹 حضرت فاطمه در پاسخ فرمودند :
🔮 بهترین (حالت) برای زنان این است که
🔮 (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند
🔮 و نامحرمان نیز آنان را ننگرند .
🌹 پیامبر اکرم نیز ،
🌹 آنچنان از این سخن عمیق و رسا ،
🌹 به وجد آمده بودند که فرمودند :
👈 اِنّها منّی
🕋 یعنی براستی که فاطمه ،
🕋 از من است (و پاره تن من) است
🕋 (که چنین سخن سنجیده و عمیق می گوید)
🌷 امام علی علیه السلام 🌷
@ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت یازدهم 🌹🌹
🍎 سمیه با تعجب گفت :
🌷 اخراج شد ؟!
🌷 یعنی چی اخراج شد ؟!
🌷 چرا اخراج شد ؟!
🍎 دفتردار گفت :
🔮 معتاد از آب دراومده ،
🔮 نباید اینجا بمونه
🍎 سمیه بُهت زده شد .
🍎 اشک در چشمانش حلقه زد .
🍎 و با ناراحتی گفت :
🌷 یعنی چی معتاد از آب دراومده ؟!
🌷 اون که پاک بود ، زرنگ کلاس بود
🌷 اصلاً دنبال این چیزا نبود .
🔮 دفتردار گفت : خیلی متاسفم
🍎 سمیه با ناراحتی گفت :
🌷 متاسفین ؟ فقط همین ؟
🌷 جوون مردم بدبخت شده
🌷 و شما عین خیالتون نیست .
🔮 دفتر دار گفت :
🔮 کمکی از دست ما بر نمیاد .
🍎 سمیه گفت :
🌷 کمکی از دست تون بر نمیاد
🌷 یا خودتون نمی خواین کمک کنین ؟!
🌷 یه دختر در دانشگاه شما معتاد شده ،
🌷 اونوقت شما می گین نمی تونین کمکش کنید
🌷 مگه روز اولی که دانشگاه اومد ؛
🌷 معتاد بود ؟
🔮 دفتردار ، با حالتی طلبکارانه گفت :
🔮 تقصیر ما چیه ؟!
🔮 ما که نمی تونیم برای تک تک دانشجوهامون ،
🔮 مراقب و نگهبان بذاریم .
🔮 ما که نمی تونیم دنبالشون راه بیفتیم .
🔮 و تعقیبشون کنیم .
🔮 کجا میرن ، کجا میان ، چکار می کنند ؛
🔮 به ما هیچ ربطی نداره .
.
🍎 سمیه گفت :
🌷 فکر نمی کنید ، آزادی بیش از حد دانشگاه ،
🌷 اونو معتاد کرده ؟
🌷 فکر نمی کنید که به جای اخراج کردنش ،
🌷 باید کمکش کنید تا ترک کنه ؟
🔮 دفتردار گفت :
🔮 چی میگین خانم سیاحی ؟!
🔮 مگه اینجا کمپ ترک اعتیاده ؟!
🔮 اگه بمونه اینجا ، همه رو معتاد می کنه .
🍎 سمیه با عصبانیت و فریاد گفت :
🌷 پس اینجا چیه ؟! معتادخونه است ؟!
🌷 آقای جهانگیری !
🌷 به جای اینکه منتظر بمونید
🌷 تا جونای مردم معتاد بشن و اخراجشون کنید
🌷 لطفا با قهوه خونه ها ، قلیان سراها
🌷 و خونه های فسادی که دور تا دور دانشگاه
🌷 در حال زیاد شدن اند ، برخورد کنید
🌷 زورتون را بزنید تا قلیان سراها رو جمع کنید
🌷 همه تلاشتان را بکنید
🌷 تا مواد فروش ها را پیدا کنید .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🕋 فرا رسیدن ایام فاطمیه
🕋 و سالگرد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🕋 بر شما دوستان و همراهان عزیزمان ،
🕋 تسلیت عرض می کنیم .
✍ عموملا ، دوست بچه ها
🕋 ای فاطمه !
🕋 کسی که بر تو درود بفرستد ،
🕋 خداوند او را می بخشد ،
🕋 و در هر جای بهشت که باشم ،
🕋 خداوند او را به من ملحق می کند .
⚜ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ⚜
بحارالانوار ، ج ۱۰۰ ، ص ۱۹۴ ، ح ۱۰
مستدرک الوسائل ،ج ۱۰ ، ص ۲۱۱
📃 @ghairat
#فاطمیه #حضرت_فاطمه #حضرت_زهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیارت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا مُمْتَحَنَةُ
امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ
فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً
وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ
لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ أَتَی (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ
فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ
إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا
بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ
@ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 آهنگ عطر یاس
🇮🇷 ویژه شهادت حضرت فاطمه
@ghairat
👈 #متن_عاشقانه پیشنهادی
🇮🇷 دیدن تو در مقابل چشمانم ،
🇮🇷 سریعترین راهیست ،
🇮🇷 برای گذاشتن یک لبخند ،
🇮🇷 بر روی صورت من است .
✍ ... عزیزم دوستت دارم
💟 @ghairat
#پیام_عاشقانه