🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت یازدهم 🌹🌹
🍎 سمیه با تعجب گفت :
🌷 اخراج شد ؟!
🌷 یعنی چی اخراج شد ؟!
🌷 چرا اخراج شد ؟!
🍎 دفتردار گفت :
🔮 معتاد از آب دراومده ،
🔮 نباید اینجا بمونه
🍎 سمیه بُهت زده شد .
🍎 اشک در چشمانش حلقه زد .
🍎 و با ناراحتی گفت :
🌷 یعنی چی معتاد از آب دراومده ؟!
🌷 اون که پاک بود ، زرنگ کلاس بود
🌷 اصلاً دنبال این چیزا نبود .
🔮 دفتردار گفت : خیلی متاسفم
🍎 سمیه با ناراحتی گفت :
🌷 متاسفین ؟ فقط همین ؟
🌷 جوون مردم بدبخت شده
🌷 و شما عین خیالتون نیست .
🔮 دفتر دار گفت :
🔮 کمکی از دست ما بر نمیاد .
🍎 سمیه گفت :
🌷 کمکی از دست تون بر نمیاد
🌷 یا خودتون نمی خواین کمک کنین ؟!
🌷 یه دختر در دانشگاه شما معتاد شده ،
🌷 اونوقت شما می گین نمی تونین کمکش کنید
🌷 مگه روز اولی که دانشگاه اومد ؛
🌷 معتاد بود ؟
🔮 دفتردار ، با حالتی طلبکارانه گفت :
🔮 تقصیر ما چیه ؟!
🔮 ما که نمی تونیم برای تک تک دانشجوهامون ،
🔮 مراقب و نگهبان بذاریم .
🔮 ما که نمی تونیم دنبالشون راه بیفتیم .
🔮 و تعقیبشون کنیم .
🔮 کجا میرن ، کجا میان ، چکار می کنند ؛
🔮 به ما هیچ ربطی نداره .
.
🍎 سمیه گفت :
🌷 فکر نمی کنید ، آزادی بیش از حد دانشگاه ،
🌷 اونو معتاد کرده ؟
🌷 فکر نمی کنید که به جای اخراج کردنش ،
🌷 باید کمکش کنید تا ترک کنه ؟
🔮 دفتردار گفت :
🔮 چی میگین خانم سیاحی ؟!
🔮 مگه اینجا کمپ ترک اعتیاده ؟!
🔮 اگه بمونه اینجا ، همه رو معتاد می کنه .
🍎 سمیه با عصبانیت و فریاد گفت :
🌷 پس اینجا چیه ؟! معتادخونه است ؟!
🌷 آقای جهانگیری !
🌷 به جای اینکه منتظر بمونید
🌷 تا جونای مردم معتاد بشن و اخراجشون کنید
🌷 لطفا با قهوه خونه ها ، قلیان سراها
🌷 و خونه های فسادی که دور تا دور دانشگاه
🌷 در حال زیاد شدن اند ، برخورد کنید
🌷 زورتون را بزنید تا قلیان سراها رو جمع کنید
🌷 همه تلاشتان را بکنید
🌷 تا مواد فروش ها را پیدا کنید .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🕋 فرا رسیدن ایام فاطمیه
🕋 و سالگرد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🕋 بر شما دوستان و همراهان عزیزمان ،
🕋 تسلیت عرض می کنیم .
✍ عموملا ، دوست بچه ها
🕋 ای فاطمه !
🕋 کسی که بر تو درود بفرستد ،
🕋 خداوند او را می بخشد ،
🕋 و در هر جای بهشت که باشم ،
🕋 خداوند او را به من ملحق می کند .
⚜ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ⚜
بحارالانوار ، ج ۱۰۰ ، ص ۱۹۴ ، ح ۱۰
مستدرک الوسائل ،ج ۱۰ ، ص ۲۱۱
📃 @ghairat
#فاطمیه #حضرت_فاطمه #حضرت_زهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیارت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا مُمْتَحَنَةُ
امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ
فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً
وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ
لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ أَتَی (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ
فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ
إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا
بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ
@ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 آهنگ عطر یاس
🇮🇷 ویژه شهادت حضرت فاطمه
@ghairat
👈 #متن_عاشقانه پیشنهادی
🇮🇷 دیدن تو در مقابل چشمانم ،
🇮🇷 سریعترین راهیست ،
🇮🇷 برای گذاشتن یک لبخند ،
🇮🇷 بر روی صورت من است .
✍ ... عزیزم دوستت دارم
💟 @ghairat
#پیام_عاشقانه
💠 هیچ چیز زیباتر از ادای احترام ،
💠 به شخصیت افراد نیست .
💠 فردی که عاشق شماست ،
💠 چه همسر شما باشد ،
💠 چه والدین و برادران و دوست و فامیل
💠 مطمئناً تلاشهای شما را ستایش میکند .
💠 و با دیدن یک حرکت زیبا از طرف شما ،
💠 مثل پیام عاشقانه ، تعریف و ستایش ،
💠 دلجویی کردن از او ، پیگیری مشکلات او
💠 و...
💠 حتما رفتاری بهتر و زیباتر ،
💠 نسبت به شما ، از خود نشان میدهد .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت دوازدهم 🌹
🔮 دفتردار با عصبانیت گفت :
🔮 خانم سیاحی !
🔮 اولا شما حق ندارید به من امر و نهی کنید
🔮 دوما من که پلیس نیستم
🔮 کار من که تعقیب و گریز نیست
🍎 سمیه گفت :
🌷 بله می دونم ،
🌷 کار شما فقط اخراج و تحقیر کردن این جووناست .
🌷 آقای جهانگیری !
🌷 همه این دختر و پسرا ، پیش شما امانتاند .
🌷 مردم به شما اعتماد کردند
🌷 و بچه هاشون رو ، دست شما سپردند .
🌷 اینه امانت داری شما ؟
🌷 اینه جواب اعتماد مردم به شما ؟
🌷 اینه مراقبت شما از جوونای مردم ؟
🔮 جهانگیری گفت :
🔮 لطفا برو بیرون خانم سیاحی
🍎 سمیه با عصبانیت به جهانگیری زُل زد .
🍎 جهانگیری از طرز نگاه سمیه ترسید ،
🍎 آب دهانش را بلعید .
🍎 سمیه ، آرام آرام به عقب رفت .
🍎 از اتاق خارج شد .
🍎 و به طرف داریوش دوید .
🍎 سمیه با سرعت ،
🍎 از کنار مرضیه و دوستانش گذشت .
🍎 مرضیه با دیدن حال آشفته سمیه ،
🍎 از بچه ها خداحافظی کرد ،
🍎 و به دنبال سمیه رفت .
🍎 داریوش ، در حال صحبت کردن با رفقایش بود .
🍎 سمیه رسید و پشت او ایستاد .
🍎 رفقای داریوش متوجه خشم سمیه شدند .
🍎 از چهره عصبانی او ترسیدند .
🍎 و به داریوش اشاره کردند ،
🍎 که یکی پشت سرت باهات کار دارد .
🍎 داریوش برگشت و سمیه را دید .
🍎 داریوش با خنده گفت :
🔥 سمیه خانم شمایی؟!
🍎 سمیه با لحنی تند گفت :
🌷 چه بلائی سر شیدا آوردی ؟!
🍎 داریوش با تعجب گفت :
🔥 شیدا کیه ؟ کدوم شیدا ؟!
🍎 سمیه ، دستش را مشت کرد .
🍎 و با گریه و عصبانیت ،
🍎 به صورت داریوش ، مشت زد .
🍎 و با گریه گفت :
🌷 همون دختر بدبختی که معتادش کردی
🌷 همون دختری که به خاطر تو ،
🌷 جوونیش تباه شد .
🌷 همون دختر بدبختی که به خاطر تو ،
🌷 از دانشگاه اخراج شد .
🍎 داریوش سرش را بالا گرفت و گفت :
🔥 اولا ؛ اون دختر رو نمی شناسم .
🔥 دوما ؛ منو زدی ،
🔥 اما مطمئن باش یه روز حالتو می گیرم
🔥 ولی چون دختری ، الآن نمی زنمت .
🔥 سوما ؛ از تو شکایت می کنم .
🍎 سمیه با عصبانیت نگاه می کرد .
🍎 مرضیه سر رسید و به سمیه گفت :
🌟 بیا بریم سمیه
🌟 با اینا دهن به دهن نشو
🍎 مرضیه ، سمیه را می کشاند .
🍎 ولی سمیه با چشمانی پر از خشم ،
🍎 به داریوش خیره شده بود .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🇮🇷 ارسال یک پیامک عاشقانه زیبا از محل کار ،
🇮🇷 و در زمانی که بیرون از منزل هستید ؛
🇮🇷 و یا ابراز عشق و احساسات ،
🇮🇷 یقینا برای همسرتان ، شگفتی آفرین است .
💟 @ghairat
👈 #متن_عاشقانه پیشنهادی
🇮🇷 بزرگترین شانس زندگی من ،
🇮🇷 اینه که هر روز با تو زندگی میکنم .
✍ همسر عزیزم ، تو بهترینی !
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت سیزدهم 🌹
🍎 سمیه ، تمام شب بیدار بود و گریه می کرد .
🍎 فکر معتاد شدن شیدا ،
🍎 او را خیلی ناراحت و بی تاب کرده بود .
🍎 همه شب ، به فکر چاره و انتقام بود .
🍎 بعد از خواندن نماز صبح ؛
🍎 لباس خود را پوشید ،
🍎 و به طرف خانه حاج آقای سعادتی رفت .
🍎 سمیه ، درب خانه حاج آقای سعادتی را زد .
🍎 همسر حاج آقا ، از پشت آیفون گفت :
🌸 بله بفرمائید ؟
🍎 سمیه گفت :
🌷 سلام خانم سعادتی ، منم سمیه
🍎 خانم سعادتی با تعجب گفت :
🌸 سمیه خانم تویی ؟
🌸 اتفاقی افتاده ؟
🌸 اگه با حاجی کار داری ، رفتند مسجد آ
🍎 سمیه گفت :
🌸 نه نه چیزی نشده ،
🌸 اتفاقا با خود شما کار دارم .
🍎 خانم سعادتی در را باز کرد و گفت :
🌸 بیا تو عزیزم ، خیلی خوش آمدی
🍎 سمیه وارد شد .
🍎 خانم سعادتی با لبخند ،
🍎 به استقبال سمیه آمد و گفت :
🌸 به به اُعجوبه محل ، سمیه خانم گل !!
🌸 چه عجب از این طرفا !!
🌸 نکنه راه گم کردی ؟!
🍎 خانم سعادتی ، با لبخند و مهربانی ،
🍎 دستش را به طرف سمیه دراز کرد .
🍎 اما سمیه با خجالتی ، به او دست داد .
🍎 خانم سعادتی به سمیه تعارف کرد
🍎 که داخل خانه شود .
🍎 اما سمیه گفت :
🌷 نه عزیزم باید برم
🌷 فقط یه خواهشی ازتون داشتم
🍎 خانم سعادتی با خنده گفت :
🌸 در خدمتم گلم ،
🌸 چه کمکی می تونم بهت بکنم ؟!
🌸 روزای روشن ، که به ما سر نمیزنی
🌸 لااقل به این بهونه ها ،
🌸 یادم کنی و بیای سمتم ، بازم خوبه مگه نه ؟!
🍎 سمیه گفت :
🌷 شرمنده حاج خانم
🌷 ولی باور کنید من خیلی دلم می خواد
🌷 بیشتر بیام خونتون ؛ اما خیلی سخته
🌷 آخه همه ما دخترای محل ،
🌷 از شما خجالت می کشیم .
🍎 خانم سعادتی گفت :
🌸 آره حق دارید
🌸 تقصیر منه که نتونستم با شما ارتباط بگیرم .
🌸 حاج آقا خیلی بهم می گفت
🌸 که با همسایه ها ، در ارتباط باش
🌸 ولی من ، انگار روم نمی شه ؛
🌸 مثل شما خجالت می کشم .
🍎 خانم سعادتی ، دست سمیه را گرفت و گفت :
🌸 انشالله از این به بعد ، بیشتر همو ببینیم
🌸 حالا بیا بریم شیر داغ بخوریم ؟!
🍎 سمیه گفت :
🌷 نه خانم سعادتی ، ممنون
🌷 فقط اجازه هست یه چیزی ازتون بخوام ؟
🍎 خانم سعادتی با مهربانی گفت :
🌸 بله عزیزم بگو خوشحال میشم .
🍎 سمیه گفت :
🌷 شرمنده ام به خدا
🌷 اون روبندی که میذارین صورتتون ،
🌷 اونو می خواستم ازتون قرض بگیرم .
🍎 خانم سعادتی با تعجب گفت :
🌸 پوشیه رو می گی ؟
🌸 چشم قابلتو نداره . ولی میخوای چکار ؟
🍎 سمیه گفت :
🌷 باهاش کار دارم ، اگه لطف کنید و بدین .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🇮🇷 مردی از خانه اش راضی نبود .
🇮🇷 از بنگاه املاک درخواست کرد ،
🇮🇷 تا خانه اش را بفروشد .
🇮🇷 بنگاه دار یک آگهی نوشت و برایش خواند :
🌹 خانه ای زیبا ، در باغی بزرگ و آرام ،
🌹 با تراس بزرگ مشرف به کوهستان ،
🌹 و دارای اتاق های دلباز ،
🌹 و پذیرایی و ناهار خوری وسیع و...
🇮🇷 صاحبخانه تا متن آگهی را شنید ، گفت :
🌷 آقا ! این خانه فروشی نیست .
🌷 در تمام مدت عمرم می خواستم ،
🌷 جایی مثل همین خانه داشته باشم .
🇮🇷 خیلی وقت ها ،
🇮🇷 نعمت هایی که در اختیار داریم را نمی بینیم
🇮🇷 چون به بودنشان عادت کرده ایم .
🇮🇷 مثل سلامتی و امنیت ،
🇮🇷 مثل پدر و مادر و دوستان خوب و...
🇮🇷 که بهشون عادت کردیم .
🇮🇷 و دقیقا مثل همسرمان ، که گاهی باید او را ،
🇮🇷 از چشم دیگران ببینیم .
🇮🇷 بنابراین ؛ قدر داشته هایمان را بدانیم .
💟 @ghairat