هدایت شده از مجله قلمــداران
ثبتنام جدید دورهی نویسندگی😍😍
اونایی که سری قبلی جا موندهبودند عجله کنند
برای اطلاعات بیشتر به این آیدی مراجعه کنید👇🏻👇🏻
@Mehrayara
من تازه داستان رو تموم کردم. ببخشید دیر شد.. فقط خواستم بدونی دلم نمیخواست خلف وعده کنم. باید نویسنده باشی تا بدونی وقتی یه چیز، اعصابت رو خورد میکنه چقدر نوشتن و تمرکز کردن کار سختیه..
ماجرای غزه بدجوری به همم ریخته. آروم و قرار ندارم.
سر همین هم نوشتن سخت بود.
حال داری الان بفرستم؟
برا این چند نفری که تا الان بیدار موندند و چشم انتظار
دم همتون گرم.
خیلی مخلصم
خیلی با معرفتید.
تقدیم با عشق👇👇👇
خوندی؟😞
https://eitaa.com/joinchat/773914688Cebfbca7170
لینک تالار👆👆👆👆👆
لینک پیام ناشناس هم که داری؟👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://daigo.ir/pm/ahmmHX
‼️👆👆👆👆👆👆‼️
هدایت شده از hani_amin
چقدر مهمه ما به عنوان پدرو مادر بلد باشیم در شرایط حساس چه برخوردی داشته باشیم. این چیزیه که همیشه ازش میترسیدم و همچنان میترسم. اینکه نکنه در بزنگاه حساس ، با بچه ام برخوردی کنم که نباید...
ای کاش وهزاران ای کاش پدر محسن تغافل میکرد.درسته که دیدن فرزند تو همچین شرایطی خیلی سخت ودردناکه اما اگر تغافل میکرد، اگر با آرامشی هرچند ظاهری برخورد میکرد قطعا کارمحسن به اینجا کشیده نمیشد.
چقدر مهمه در کنار فرزند بودن، نه در مقابلش. چقدر دوستی و ارتباط صمیمانه با فرزند مهمه. در ظاهر شاید کلیشه ای به نظر بیاد اما در واقع همین هاست که باعث میشه از خیلی از بحرانها جلوگیری بشه.
پدر پناه بهش گفت من دیگه پسری به اسم تو ندارم ، پناه رفت و معتاد شد ...
پدر محسن هم دقیقا همین جمله رو بکار برد ،محسن هم معتاد شد...
وای بر برخوردهای احساسی، وای بر کلامهای پر از کنایه و تحقیر، وای بر خشمهای شیطانی ، اینها میتونه زندگی یک فرد رو برای همیشه ازبین ببره. همونطور که زندگی پناه و محسن با همین رفتارها نابود شد.