eitaa logo
مجله قلمــداران
5.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
308 ویدیو
10 فایل
این کانال متعلق به چهار یار هم‌قلم است! کپی یا اشتراک‌گذاری آثار، شرعا حرام‌ است. #به‌جان‌او به قلم ف_مقیمی راه ارتباطی @moghimstory ادمین تبادل و‌تبلیغ @Gh_mmm
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید شایدها شاااااید حالا قول نمی‌دم یعنی ممکنه احتمال داره شنبه داستان داشته باشیم.
ببین من فقط احتمال دادما باز نیای برا من فحش بنویسی که مقیمی وعده الکی میده والا بخدا ما که شانس نداریم
ولی بچه‌ها از همه‌ی این‌ها بگذریم. بعد از به جان او با کدوم داستان دهنتون رو مسواک بزنم؟😆
این دیگه چقدر خوش‌خیاله بابا تموم‌ شد دیگه اون مقیمی
بسم‌الله الرحمن الرحیم داشت کرکره مغازه را پایین می‌کشید که رسیدم. _حاج آقا کار منم راه بنداز بعد ببند. شانه شانه کرد اما کرکره را بالا برد. قوطی رنگ‌ها روی هم سر می‌خورد و عرق از کمرم راه گرفته بود.انگار یک در جهنم به روی زمین باز بود.پاکش و سریده زیر سایه‌ی دیوار و درخت‌های توت به خانه رسیدم. صبح هوا خاکستری بود که بساط را توی بالکن چیدم. آفتاب که جلو کشید دیگر پشت کار را به زمین زده‌بودم. امیرعلی دور و برم می‌پلکید.نرده‌های استخوانی که سبز ایرانی شد، گفت:یعنی بابا چی میگه؟ گفتم:اگه خوشش بیاد میگه معصومه همش دنبال قرتی بازیه حاجی که برگشت گردن کشید توی بالکن. زیر لب ترانه مرجان را می‌خواندم: خونه‌ی ما دور دوره.... پشت کوه‌های صبوره.... داشتم به دست‌هام تینر می‌زدم.برگشتم سمتش. نور به چشم‌های عسلی‌اش سابیده می‌شد. لب‌هاش را به پایین کش داد و گفت: این رنگ رو به قاب پنجره بزنی زشت میشه‌ها لک آخر را گرفتم و گفتم: خب بشه یه مدت هم زشت بشه طوری نیست که. اگر پانزده سال پیش بود،بغض می‌کردم. یا بساط را جمع می‌کردم یا فرداش دوباره همان رنگ اول را می‌زدم و یک عمر گوشه دلم گز گز می‌کرد. اما حالا لبخند می‌زنم. بساط قلمو و رنگ را از سایه‌ی تب دار بالکن به داخل می‌کشم و باز امیرعلی را صدا می‌زنم که درباره ترکیب رنگ نظر بدهد و زمزمه می‌کنم: خونه ما قصه داره ، آلبالو و پسته داره پشت خنده‌هایِ گرمش ، آدمای خسته داره خونه ما شادی داره توی حوضاش ماهی داره... . وقتی می‌گویم باید به داد خودمان برسیم همین است. یکیش بریدن از همه است. همه به معنای واقعی کلمه! برای خزیدن به این دنیا برای نفس کشیدن در این دنیا به این محتاجیم نداشتن بر سر رنگ قاب پنجره معنایش دوست نداشتن هم نیست. بیان این عدم تفاهم‌ها بدون دلخوری معنایش پذیرفتن جهان همدیگر است. به هم مجوز دادن برای به شیوه خود زندگی کردن است. لازم نیست زن و شوهر لااقل در نگاه من در همه چیز تفاهم داشته باشند. رف را که چیدم و پیچک قد کشید روی نباتی پرده همه توی اتاق جمع شدند. پسرها و پدرشان حاجی گفت: شده خونه مادر بزرگه و خندید. امیرعلی گفت:مامان خونه رو کرده شبیه خونه‌ی خواجه نصرالدین طوسی شیر و پنکیک آوردم و گفتم اینم شیرینی اتاق زن باید یک گوشه‌ای توی زندگیش شبیه خودش بسازد و توش آرام بگیرد. این همان گوشه‌ی شبیه من است... خوشا انقطاع ✍معصومه امیرزاده پ‌ن:سبز آبی ایرانیش توی عکس تیره افتاده. دلنشین است.... @rozhaye_khob
مجله قلمــداران
عکسشو یادم رفته بود بذارم😁
مجله قلمــداران
عکسشو یادم رفته بود بذارم😁
این کارا فقط از شما برمیاد.🤣 وگرنه من دیدم پیام خانم امیرزاده است و پنجره نیومده به معنای واقعی شوکه شدم!
اون بالا پیام‌های سنجاق‌شده رو ببینید. لینک همه‌ی داستانهای کوتاه و به جان او اونجاست
همراهان قدیمی حضورتان مانا عزیزانی که تازه به جمع مون پیوستید خیلی خیلی خوش اومدین😍 مطالب جذابمون از دست ندین سنجاق کانال حتما چک کنید🙏 شماباپارت اصلی رمان دعوت‌شدید 📕📗📘📙📔 📎حتما قبل از مطالعه‌ی رمان، چند پیام بالاتر از قسمت اول رو مطالعه کنید. بخش اول داستان https://eitaa.com/ghalamdaraan/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭24512‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ مطالب رو از دست نده. هم می‌خندی هم کلی اطلاعات روانشناسی یاد می‌گیری😍. بزن رو هشتگ تا کل مطالبش برات بیاد. فهرست مطالب 2👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 داستان حقیقی زنی که شوهرش شکاک بود https://eitaa.com/ghalamdaraan/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭27453‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🍁💔🍁 داستان حقیقی زنی که شبیه خودت هست https://eitaa.com/ghalamdaraan/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭17771‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ اگر تاالان رونخوندی بدون که خیلییی ضررکردی!:)اینم لینکش👇 https://eitaa.com/ghalamdaraan/‭‭‭‭‭‭‭‭19317‬‬‬‬‬‬‬‬ 🍁💕 داستان کوتاه و حقیقی https://eitaa.com/ghalamdaraan/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭27429‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ داستان کوتاه و جذاب https://eitaa.com/ghalamdaraan/‭‭‭‭‭‭27794‬‬‬‬‬‬ 💕🍁💕 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ روزمرگی‌ها و خاطرات بانمک که بیشتر از داستان‌هاش بازدید می‌خوره🙄 بزن رو هشتگ تا مطالبش برات بیاد https://eitaa.com/joinchat/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭773914688‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬Cebfbca‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭7170‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ لینک تالار👆👆👆👆👆 ‼️👆👆👆👆👆👆‼️
این حلماست! اون نقطه‌ی نورانی هم گوشیشه. البته ما از این قرتی‌بازی‌ها تو زندگی‌مون نیست که برا بچه‌ها گوشی بخریم! یه یازده دوصفر قدیمی داشتیم دادیم دستشون تا اگر خریدی، پارکی، جایی رفتند با خودشون ببرند. بریم سراغ تفسیر عکس! حلما داره زنگ می‌زنه به باباش که بگه برقها رفته. کلید با خودت بردی یا نه! هر چند ثانیه یک‌بار هم صداش رو‌ می‌لرزونه که واااای مامان من می‌ترسم! بعد ما هم‌سن اینها بودیم بابای خدابیامرزمون برامون جن‌گیر می‌ذاشت. ساعت چند؟ ده شب! پشت‌بندش هم خاموشی می‌زد و می‌گفت برید دستشویی بخوابید. ما نمی‌دونستیم تو اون تاریکی حیاط دنبال جن بگردیم یا سوسک! تازه شانس میاوردیم حسین از انباری بیرون نپره بگه یوهاااا 😥 👈👈👈👈 ارتباط با من https://eitaa.com/ghalamdaraan