و حقیقت واقعی ما هستیم....
نسلی که با خودش کلی آسیب به همراه آورده! تروماهایی که از خیلیهاش خودمون هم اطلاع نداریم و فقط میدونیم حالمون بده! ما از جهانی اومدیم که روان بچه اندازه سرسوزنی ارزش نداشت و کسی هم تلاش نکرد به ما یاد بده.
حالا بدون هیچ بستر و زمینه ای، دقیقاً از ما توقع دارند کامل و بینقص به روان کودکمون اهمیت بدیم!
و صد البته که این اهمیت خیلی خوبه...
این خوبه به شرطی که همراهمون باشند برای آگاهی و صد البته به ما فرصت بدن تا زمانی برای شناخت خودمون پیدا کنیم...
نمیشه که هم توقع کامل بودن داشته باشند و هم مشاور رفتن زشت باشه و پول دادن بهش حیف! از کجا باید بلد باشیم؟! از نسل گذشته!؟!
همهٔ اینارو نگفتم برای توجیه رفتارهامون.
به قول یکی از دوستان « این تربیت صحیحی که داشتیم یا نداشتیم چیزی از بار مسئولیت مون کم نمی کنه»
نمی کنه واقعاً... اما اینارو گفتم برای اینکه بگم اول از همه خودتو درمان کن. زنجیرهٔ این تربیت غلط، توی خانواده رو ««تو»» قطع کن...
قدم بردار توی این مسیر...
اما نه با شماتت، نه با عذاب وجدان...
این راهش نیست. خودتو قربانی این دو قشر نکن.
راکد نمون!
لازم نیست این همه کارگاه بری و در نهایت با انباشتگی اطلاعات یه باری روی مشکلاتت بذاری!
یک خط بخون و همونو «عمل کن». یک کتاب رو چند ماه زمان بذار تا تموش کنی ، اما قدم به قدم بهش «عمل کن».
یک کارگاه کوتاه و کوچیک پیدا کن و بر اساس اون «عمل کن.»
ول کن دکتر فلانی معروفه و بیساری حتما خفن تره! تموم کن این همه یادگیری بدون «عمل» رو.
راهش عمل کردنه نه عذاب وجدان!
نیوفت تو دور باطل.
تجربه من میگه اهداف کوتاه مدت معجزه می کنه. روزی چهار تا داد می زنی سر بچه ات؟
بیا با خودت قرار بذار امروز فقط دوتا داد می زنم.
مدت تعیین کن. فقط یک هفته می خوام روزی سه ساعت خودمو کنترل کنم.
زوم کن روی یک رفتار منفی بچه ت. مثلا فقط بابت حاضرجوابیش قراره خودمو کنترل کنم...
به دیگران آلارم بده. می بینی داری می زنی به سیم آخر ، به اطرافیان بگو من دارم عصبانی میشم و فرصت بخواه تا چند دقیقه بری تو اتاق.
من حتی بچه هام هم به آلارم هام عادت کردن. وقتی می بینم به هم ریختم، بهشون میگم عصبانی هستم و چند دقیقه همه تنهام می ذارن.
نذر کن!!! خیلی عجیبه نه؟! اما من وقت هایی که حاجت می خوام نذر بچه هام می کنم. میگم خدایا اینجوری بشه، فردا روزی یک ساعت باهاشون بازی می کنم؛
یا میگم فردا هرکاری کنند کظم غیظ می کنم.
و واقعا حاجت می گیرم!
درسته خیلی قدم های کوچیکیه. اما به این فکر کن روزی فقط یک قدم حرکت کنی سال دیگه کجا ایستادی؟
ببخشید پرحرفی شد. فقط دلم سوخت برای تویی که این همه زحمت کشیدی... بارداری و زایمان و شیردهی و بی خوابی و مصیبت پوشک گرفتن و همه اینارو پشت سر گذاشتی.
اونها از پا درت نیاورد. اما بابت عذاب وجدان توی پی وی من داری زااار می زنی....
مطمئن باش از پس اینم برمیای. همون طور که خیلی از مادرها براومدن.
همون طور که من تا حدودی براومدم. بنا به شرایطی که داشتم معتقدم بالاترین سطح عذاب وجدان مادری رو خودم تجربه کردم.
حالا اوضاع بهتره... حالا بلدم گاهی به خودم بگم عیبی نداره.... اینجا بلد نبودی.... اینجا تجربه شد و دیگه تکرارش نمی کنی....
گاهی به خودم هم حق میدم، اما نمی ذارم زمین گیر بشم. دیگه شبها نمی شینم بالاسرشون گریه کنم! به رفتارم فکر می کنم و سعی می کنم از اصلاح منفی ها و تقویت مثبت ها استفاده کنم.
چون من هم اولین باره که دارم زندگی می کنم!
و با وجود همه اینها باید بپذیریم ماهم انسانیم و بنا نیست در نهایت بدون اشتباه حرکت کنیم.
حرفی ، نظری ،چیزی بود اینجا بفرست 👇👇👇👇👇👇👇👇
https://daigo.ir/secret/7243141739
کانال مشاوره
https://eitaa.com/moshavere_raygan
مجله قلمــداران
حرفی ، نظری ،چیزی بود اینجا بفرست 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://daigo.ir/secret/7243141739 کانال مشاوره
راستی امروز آقای دکتر توی کانال در مورد مشکل محسنها صحبت کردند
دیشب داشتم فکر می کردم صبح بیدار شدم پیام بذارم:👇
میگن تو بهشت هرروز صبح شنبه است و بچه ها همه میرن مدرسه.
اما دیشب ناگهان محمد امین مریض شد امروز نرفت مدرسه. 😐
یعنی من تو بهشت هم باشم، آفتاب داغش میرسه بهم.
بدجوری خدا با من شوخی داره.
من نظامی نیستم.
الان دادههای دقیقی هم ندارم!
کیفیت حمله، نوع تاکتیک دشمن
میزان نفوذ، میزان اثرگذاری!
این بخش را باید کارشناسان نظامی تحلیل کنند. نباید هم انتظار داشت در صحنه جنگ مقامات نظامی بصورت شفاف دم به دقیقه مقابل دوربین باشند و به مردم گزارش لحظه به لحظه دهند. آن وظیفه روابط عمومی ها یا سخنگوهاست.
من به حمله نظامی دیشب، از بُعد جامعه شناختی نگاه میکنم. پرسشم این است: چرا جامعه وحشت زده نشد! چرا وحشت عمومی جامعه ایرانی را فرانگرفت؟ لااقل برای ۲۴ ساعت مدارس تعطیل میشد! یا اولیا فرزندانشان را به مدرسه نمی فرستاند! بازار چند ساعت تعطیل میشد!
ما برخلاف صهیونیست ها شبکه ای از پناهگاه نداریم، سیستم هشدار عمومی نداریم. هنگام حمله موشکی به گوشی های ما پیام هشدار فرستاده نمیشود.
صدای پدافند مهیب بود، ترس لحظه ای شکل گرفت اما به ناامنی روانی و وحشتی که امور جامعه را مختل کند ختم نشد، جالب اینکه باز بخشی از جامعه ایرانی دست به لطیفه سازی زد و مردم هم به فروشگاهها حمله نکردند! حتی صبح زود پارک های سطح شهر پر بود از مردمی که مشغول ورزش بودند!
این رفتار شجاعانه مردم ایران قابل مطالعه است. بقول خودشان چهارمین ارتش جهان با پشتوانه آمریکا، انگلیس و سایر قدرتها به ایران حمله کرده است!
به نظرم چند موضوع مهم را باید پیش کشید:
۱. روحیه مقاومت ملی ایرانیان
۲. تجربه هشت سال جنگ تحمیلی
۳. اعتماد به قدرت نیروهای نظامی کشور
۴.اعتماد به فرماندهی و شجاعت رهبر
هر کدام از این موارد در اینکه جامعه در لحظه بحرانی از خود رفتاری شجاعانه بروز دهد موثر است. با رفتار جامعه صهیونیستی مقایسه کنید. در سالهای اخیر بسیاری تلاش نموده اند جامعه ایرانی را جامعه ناآماده برای دفاع معرفی کند.
باید به این رفتار مردم بیشتر پرداخت.
#علیرضا_زادبر
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
#جراحی
#دندان_عقل
#رابطه
دکتر اسکن را انداخت روی مانیتور. درجا گفت:«جراحی می خواد»
دندان عقلم در نیامده، دراز کشیده بود روی خط عصب فک! و این یعنی شاید از دست دادن دائمی لامسهٔ صورتم.
دکتر سرتکان داد:«از همون تو رسیده به عصب! چاره ای نیست. باید ریسک شو بپذیری. تا حالا هم زیادی صبر کردی.»
راست می گفت؛ درد می کرد. حالا هرچقدر هم خودم را میزدم به آن راه و میخواستم نادیدهاش بگیرم. همیشه همینطور است! دقیقاً آنجا که فکر میکنی خیلی دارد خوش میگذرد، درد می آید نیشش را میزند تا یادت بیاندازد که هست و توجه میخواهد!
چند روزی که فرصت داشتم با دندانم حرف زدم. گفتم خیلی وقت است باهم هستیم ، اما دیگر ممکن نیست. این رابطه سالم نمانده! پوسیده و رسیده به عصب! دیگر نمی توانم نادیدهات بگیرم و وسط لحظههای خوش دردت را تحمل کنم.
****
دکتر تیغ را کشید. همین که دستش رسید به دندان، آهم بلند شد. با هر ضربه کوچکی جانم بالا می آمد! گفتم که... روی خط اصلی عصب بود! توی مرکز رابطه...
دل نمی کند! عمری با من بود. توی امنترین جایی که خودش انتخاب کرده بود! بدون هیچ مزاحمی. اما مراقب نقطهٔ امنش نبود! نفهمید که رابطه مراقبت میخواهد. پا از حد و مرزش درازتر کرد!
نیت من و تدبیر دکتر بالاتر از خواسته او بود و از جا درآمد!
حالا از همان موقع که ندارمش بیقرارم! زخمش یک ثانیه هم فراموشم نمیشود. تب دارم. غذا نمیخورم و حرف نمی زنم و نمیخوابم! جای خالی اش تیر میکشد. زق زق میکند. ورم دارد و بخیهاش میسوزد.
اما امیدوارم. میدانم اگر چند روز تحمل کنم باز همه چیز عادی می شود و فقط یک رد می ماند و یک خاطره بد، یا شاید تاوانی که باید بپردازم! از دست دادن لامسهی صورتم را میگویم. تاوانِ پایان بخشیدن به یک رابطه!
حقیقت این است رابطهای که یک طرفش پوسیده باشد را می توانی ترمیم کنی اما نه وقتی که یک لایهٔ ضخیم از نفهمیدن و تلاش نکردن کشیده باشد روی خودش!
دارم از هر نوع رابطهای حرف میزنم. از معشوق بگیر تا رابطهٔ خواهر برادری و زناشویی و حتی یک دوست قدیمی. هر کدامش که بپوسد و برسد به ریشه را باید قطع کنی.
وقتی فکرش را میکنی استرس میگیری. نمیدانی میتوانی دردش را تحمل کنی یا نه؟ نمیدانی جایش خوب میشود یا نه؟ یا اصلا تاوانش چقدر است؟
اما سازگاری با درد هم که نمی شود! بالاخره باید یکجا بایستی، دل بکنی، تاوانش را بپردازی و رهایش کنی.
درد دارد... جای خالیاش زق زق می کند. بی قرار میشوی... شاید تب کنی... اما بالاخره یک روز بخیههایش را میکشی. تو میمانی با دردی که نیست و ردی از یک زخم کهنه که کشیده شده روی زندگیات.. یا شاید.. شاید بعدها بتوانی اسمش را بگذاری تجربه زیسته!
✍م. رمضان خانی
https://eitaa.com/ghalamdaraan
لینک پیام ناشناس خانم رمضان خانی 👇
https://daigo.ir/secret/7243141739
مجله قلمــداران
لینک پیام ناشناس خانم رمضان خانی 👇 https://daigo.ir/secret/7243141739
آقا به جان خودم این لینک منه
رمضان خانی
مقیمی نیست که سراغ رمان رو می گیرید 😁