eitaa logo
قلمزن
554 دنبال‌کننده
740 عکس
145 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان رشک برد بهر زمینی که در او دونفر یک دو نفس بهر خدا بنشستند... 🌱 @ghalamzann
پیرزن روستایی است، این را چهره آفتاب سوخته و لباس‌هایش نشان می‌دهد. تازه بستری شده و برخلاف حاج‌خانمی که روی تخت کناری‌اش خوابیده، مظلوم و ساکت است. می‌پرسم همراهی ندارید؟ می‌گوید نه... عروس‌هایم گفته بودند می‌آیند اما نیامدند. و آهسته‌تر می‌گوید خدا به آدم 10 تا دختر بدهد و پسر ندهد. سر صحبت را باز میکنم تا نفس یک تازه از روستارسیده را تنفس کنم. حرف می‌زند، مودبانه و سر‌به‌زیر... دلم برای این‌همه نجابت می‌سوزد. از بچه‌هایش می‌پرسم. می‌گوید 10 شکم زاییدم اما 6 بچه دارم و بعد تعریف می‌کند که یکی را سرما داده، یکی از روی الاغ افتاده و 2 تا را سیل برده است. برای من شهرنشین نازپرورده، ترسناک است. 4 فرزند را به همین راحتی از دست داده باشی. اما پیرزن طوری راحت اینها را می‌گوید که انگار اتفاقی نیفتاده است، حال آنکه او هم مادر است و حتما دلش دارد میلرزد و حتما برای تک‌تک این بچه‌ها آرام آرام گریسته و باز رفته و شیر گوسفندان را دوشیده است. اما ، آن هم یک روستای محروم که آن دورهاست، بدجوری یاد می‌گیرد که با زحمت زندگی کند و با غم و رنج بزرگ شود و باز هم متوقع نباشد. پیرزن بزرگ است آنقدر که بعد از عمل جراحی‌اش، سرم را دستش می‌گیرد و بدون اینکه به کسی بگوید به دستشویی می‌رود. سرم از بدنش جدا می‌شود و خون روی زمین شتک می‌کند و انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. پرستار هم که می‌آید دعوایش می‌کند که چرا بلند شدی؟!... پرستار نمی‌داند که یک پیرزن رنج‌کشیده روستایی، است و دارد و خودش را محتاج کسی نمی‌کند. اما برخلاف او، حاج‌خانم شهری تخت مجاور که به قول خودش از خانواده خیلی بزرگ و مشهوری است، آنقدر نازش زیاد است که غذای بیمارستان را به بیماران دیگر می‌دهد و برایش از خانه ماهیچه و آب آناناس طبیعی می‌آورند و پرستارها هم طور دیگری هوایش را دارند. هوای بیمارستان همیشه سنگین است اما پیرزن روستایی با آن و رها و بی‌نیازی که دارد، انگار با خودش آورده است. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
خانم یک مادربزرگ است که شده است سرپرست خانوار، با سه نوه کوچک دبستانی که بدون پدرومادر هستند و دو دختر که یکی از آنها بیمار است. صورت این پیرزن با آب‌جوش سوخته است اما غیرتش همچنان اورا روی پا نگه‌داشته و برای تأمین معیشت خانواده‌اش زحمت می‌کشد و کار می‌کند. حالا صاحبخانه پیرزن را جواب کرده و او برای رهن یک جای کوچک 5 میلیون تومان کم دارد. همت کنیم و با یک یاعلی این مبلغ را به پیرزن برسانیم. لطفا اگر کمکی میرسانید اطلاع بدهید. @ghalamzann
قلمزن
#اعلام_نیاز خانم #احمدی یک مادربزرگ است که شده است سرپرست خانوار، با سه نوه کوچک دبستانی که بدون پد
5 میلیون تومان برای رهن خانه این مادربزرگ زحمتکش با همت بندگان خدا مهیا گردید. خداوند آرام دلتان باشد🌸
📣📣📣 توجه توجه 📣📣📣 ⚜ جشن بزرگ کتاب ⚜ 🔰برنامه ای متفاوت به مناسبت هفته کتاب توسط مجموعه فرهنگی مسجد قائم(عج) برگزار می گردد: ✅ اجرای برنامه توسط کارشناس و فعال حوزه کتابخوانی جناب آقای صالح مدرس زاده ✅ اجرای تئاتر طنز توسط گروه عمو نواب ( دارای دیپلم افتخاری طنازترین مجری و برنده جشنواره ستاره های صحنه) ✅ افتتاحیه کتابخانه محله (برای همه رده های سنی) ✅ معرفی و ثبت نام دوره های پاییز و زمستان 1401 برای نوجوانان و خانواده های محترم( خواهران و برادران) ✅ غرفه فروش کتاب (بهترین کتاب ها را با تخفیف عالی تهیه نمایید) ✅ ویژه برنامه "جشن امضای کتاب" برای دو کتاب: 📚چخ چخی ها (طنز شهدای مدافع حرم ویژه نوجوانان) با حضور نویسنده کتاب آقای ناصر جوادی ___ 📚 رمان عاشقانه روایت بی قراری با حضور نویسنده کتاب سرکار خانم بتول پادام و سرکار خانم بلدیه همسر شهید مدافع حرم حسین محرابی 📌می توانید این دو کتاب را خودتان با امضا و دست خط یادگاری نویسنده ها و همسر شهید، همراه با تخفیف عالی تهیه نمایید🤩 ☘با شرکت در این ویژه برنامه شبانگاهی اوقات بسیار خوشی را در کنار خانواده( اینبار با طعم شیرین کتاب ) تجربه خواهید کرد☘
اپیزود اول: در لابن راست دارم حرکت میکنم، موتوری از مقابل در لاین چپ به سمت ما می‌آید، خودش را به‌سمت ماشین متمایل می‌کند و یک فانوس در دست دارد. اول فکر میکنم می‌خواهد فانوس را روی ماشین بزند، اما نزدیک که می‌شود با حالتی چندش‌آور آب دهانش را سمت من پرتاب می‌کند و من فرمان را کنترل میکنم که لااقل زیر ماشین نرود. می‌ایستم و او با سرعت می‌رود، حال هردویمان بد است، من و دخترک... اپیزود دوم: دارم پیاده از عرض خیابان هاشمیه عبور میکنم، یک ماشین ترمز می‌زند و راننده سرش را بیرون می‌کند و با قدرت واق واق می‌کند و بعد قهقهه می‌زنند و رد می‌شود و آنقدر ناگهانی اتفاق می‌افتد که دارم می‌لرزم و ضربان قلبم بالا رفته است. دخترک می‌گوید در تمام سالهایی که گذشت، آیا بی‌حجاب‌هایی که می‌شناسیم حتی مواردی شبیه این اتفاقات را در همین جامعه‌ای که به آن معترضند، دیده‌اند؟ راست می‌گوید... اپیزود سوم: دخترک را این بار خودم می‌رسانم، شب قبل، تا از کلاسش برسد خانه، برایش بارها آیت‌الکرسی خوانده‌ام، برای او و همه دختران چادری شهر که به گناه نکرده باید تهدید شوند و آرامش نداشته باشند. اما امروز پیاده‌ که می‌شود دلم نگران به دنبالش راهی می‌شود. پ.ن: نگرانی مادرانه را همه دارند اما یک نگرانی بزرگتر وجود دارد. نگرانی برای نسلی که عقلانیت و منطق را از او گرفته‌اند و یله و خالی رهایش کرده‌اند وسط معرکه... تا فقط بلد باشد ناسزا بگوید و سنگ پرتاب کند و آتش بزند و آدم سلاخی کند. نگرانی برای نسلی که خالی است، توان گفتگو ندارد، ادبیات گفتاری‌اش هنوز کامل نشده و بدیهیات اجتماعی یا سیاسی را نمی‌داند. نگرانی برای نسلی که با فریبش داده‌اند، با هیجان‌زده‌اش کرده‌اند و با وعده‌های توخالی به خشن‌تر از تبدیلش کرده‌اند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
آبرومندند و مظلوم، با دو دختر 4 ساله و 7 ساله در یک خانه کوچک در انتهای خیابان خواجه‌ ربیع مستاجر هستند. مرد خانه با قرض از دیگران یک موتور دست دوم خریده بود تا کمک‌حال زندگی کوچک و آبرومندانه‌اش باشد. حالا موتور را به سرقت برده‌اند. مرد مانده و قرضی که ادا نشده و سنگینی معیشتی که اورا شرمنده زن و فرزندانش کرده است. اگر بتوانیم با کمک یکدیگر 6 میلیون و 600 تومان فراهم کنیم، به امید خداوند گره از زندگی این خانواده باز خواهد شد. قطره‌های کوچک، وقتی کنار هم قرار بگیرند، می‌توانند دریای سخاوت باشند. یاعلی🌸 @ghalamzann