#ادب_آداب_دارد
#اعتراض_کردن_عقلانیت_میخواهد
اپیزود اول:
در لابن راست دارم حرکت میکنم، موتوری از مقابل در لاین چپ به سمت ما میآید، خودش را بهسمت ماشین متمایل میکند و یک فانوس در دست دارد. اول فکر میکنم میخواهد فانوس را روی ماشین بزند، اما نزدیک که میشود با حالتی چندشآور آب دهانش را سمت من پرتاب میکند و من فرمان را کنترل میکنم که لااقل زیر ماشین نرود. میایستم و او با سرعت میرود، حال هردویمان بد است، من و دخترک...
اپیزود دوم:
دارم پیاده از عرض خیابان هاشمیه عبور میکنم، یک ماشین ترمز میزند و راننده سرش را بیرون میکند و با قدرت واق واق میکند و بعد قهقهه میزنند و رد میشود و آنقدر ناگهانی اتفاق میافتد که دارم میلرزم و ضربان قلبم بالا رفته است. دخترک میگوید در تمام سالهایی که گذشت، آیا بیحجابهایی که میشناسیم حتی مواردی شبیه این اتفاقات را در همین جامعهای که به آن معترضند، دیدهاند؟ راست میگوید...
اپیزود سوم:
دخترک را این بار خودم میرسانم، شب قبل، تا از کلاسش برسد خانه، برایش بارها آیتالکرسی خواندهام، برای او و همه دختران چادری شهر که به گناه نکرده باید تهدید شوند و آرامش نداشته باشند. اما امروز پیاده که میشود دلم نگران به دنبالش راهی میشود.
پ.ن: نگرانی مادرانه را همه دارند اما یک نگرانی بزرگتر وجود دارد. نگرانی برای نسلی که عقلانیت و منطق را از او گرفتهاند و یله و خالی رهایش کردهاند وسط معرکه... تا فقط بلد باشد ناسزا بگوید و سنگ پرتاب کند و آتش بزند و آدم سلاخی کند. نگرانی برای نسلی که خالی است، توان گفتگو ندارد، ادبیات گفتاریاش هنوز کامل نشده و بدیهیات #جنبش اجتماعی یا سیاسی را نمیداند. نگرانی برای نسلی که با #سودای_آزادی فریبش دادهاند، با #اخبار_دروغ هیجانزدهاش کردهاند و با وعدههای توخالی به خشنتر از #داعش تبدیلش کردهاند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann