#پناه_بر_تو
#از_فرمانی_که_قفل_شود
#از_ترمزی_که_نگیرد
یک روز در پیچهای پیدرپی یک جاده کوهستانی، درست وقتی ماشین وارد یک سرپایینی شده بود، ترمزش از کار افتاد و فرمان ماشین قفل شد، سرعت به واسطه شیب جاده زیاد شد و دیگر هیچ چیزی تحت کنترل نبود.
آنان که تجربه رانندگی را در جادههای پیچدرپیچ و شیبدار و گردنهها دارند، خوب میدانند که ترمز در این شرایط چه نقش مهم و لحظه به لحظهای را دارد و اگر کار نکند، ماشین از کنترل خارج میشود.
در آن لحظات ترسناک که شاید چندثانیه بیشتر نبودند، یقین کردم زندگی به پایان رسیده است، نامهای مقدس را به زبان آوردم و در آخرین لحظهی رسیدن ماشین به حاشیه دره که همه چیز تمام شده به نظر میرسید، فقط یک راه مانده بود، کشیدن ترمزدستی که در آن سرعت
یا ماشین چپ میکرد و یا سقوط، اما ماشین درست کنار دره با شدت دور خودش چرخید، لاستیکش ترکید و بین جاده و دره متوقف شد.
آدمها برای کمک آمدند و من توان راه رفتن را از دست داده بودم و شوک ماجرا تا مدتی کار خودش را کرده بود.
القصه این اتفاق تمام شده است، اما هنوز هربار که در سرعت بالا، پا روی ترمز میگذارم، یک ترس ناخودآگاه بلافاصله میآید که نکند ترمز نگیرد و قفل شود و این حس به شکل عجیبی هنوز ردش مانده است.
پینوشت ١) کاش رد خطاهایمان آنقدر بماند که هربار وقت نزدیک شدن به لغزشگاه، ترس از تکرار دوبارهاش، همان حس عجیب را به جانمان بیاندازد...🌱
پینوشت ٢) وقتی در جادههای پیچدرپیچ زندگی با سرعت در سراشیبی میرویم، وقتی ترمزمان نمیگیرد و فرمانمان که جهت را تغییر میدهد، از کار میافتد، ترمزدستهایی را خدا قرار میدهد که مانع سقوطمان میشوند. حتی اگر کمی آسیب ببینیم اما یادمان میماند که کی و کجا هیچکاره بودهایم و نجاتمان دادهاند🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann