#تا_رنج_نبینیم_شفا_را_نشناسیم
صبح به صبح تابه را روی گاز میگذارم... بسمالله الرحمن الرحیم...آرد کامل گندم دیم را که مادر شهید زحمتش را کشیده، میریزم و تف میدهم، رنگ آرد باید تغییر کند...الحمداللهربالعالمین... آرد برنج را پیمانه میزنم و اضافه میکنم، گرمی گندم را معتدل میکند، حالا هردو را با هم تف میدهم... الرحمنالرحیم... روغن حیوانی را روی آردهای تفخورده میریزم، قرار است قوّت جانشان باشد... ملکیومالدین...حالا نوبت چهارزیره است که هر کدامش دنیایی از خاصیت است و باز مادر شهید برایم آسیاب کرده... ایاکنعبدوایاکنستعین... زعفران را نمیریزم، میگویند نبودنش بهتر است... گلاب و هل را به نباتی که دارد در آب حل میشود، اضافه میکنم... اهدناالصراطالمستقیم... حالا ترکیب شیره و آرد و روغن با هم مخلوط میشوند... صراطالذین انعمت علیهم... عطر خوش گلاب و روغن و هل فضا را پر میکند... غیرالمغضوبعلیهموالضالین...
میرود که مرهم باشد و شفا باشد که شفا همینهاست، همین جمع شدن بایستههای طبیعی و معنایی در کنار هم، همین نشستن جانِ سوره حمد به جانِ طبیعیات
و جانِ دعا به جانِ نسخه پزشک...
یا مناسمه دواء و ذکره شفاء... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann