#دهه_هشتادی‌ها #خاطره_نویسی "ماه رمضان بود قرار بود با بچه ها و مربی های مسجد بریم بوستان اونجا افطار کنیم خیلی ها روزه اولی بودن مطمئنم حس خیلی خوبی بوده واسشون که بزرگتر شدن میتونن روزه بگیرن و کار های بزرگی انجام بدن تا قبل از افطار با بچه ها توی پارک بازی میکردیم من اونجا کلاس پنجم بودم ... بعد نزدیک اذان که شد رفتیم که برای آماده کردن سفره به مربی ها کمک کنیم چشمم به شله زرد ها که افتاد دلم ضعف رفت واسشون🥺 ولی دو تا شله زرد متفاوت بود من نمیدونستم کی این شله زردهای خوشمزه رو درست کرده البته اون موقع که تست نکردم ولی از رنگش و عطرش معلوم بود که خیلی خوشمزه هست🥲 سر سفره که نشستیم شله زرد من با بچه ها متفاوت بود از خانوم پرسیدم این شله زرد های خوشمزه رو کی درست کرده خانوم هم راستشو گفتن و من متوجه شدم شله زرد من رو خانوم درست کردن و یه عالم ذوق کردم 😄❤️ همش به بچه ها پز میدادم ببینید مال من با شما فرق دارههه مال منو خانوم درست کرده و مطمئنم خیلییی خوشمزه هست شاید باور نکنید ولی من اون شب اون شله زردو نخوردم و گذاشتم توی کیفم و با خوشحالی رفتم خونه که اونجا اون شله زرد خوشمزه رو بخورم 🥲 اما.... وقتی رسیدم خونه یک ضدحال بدی خوردم تمامممم شله زرد ها توی کیفم ریخته بود و دیگه نمی شد شله زردی بخورم 🙂😄" 📝آیناز جان @ghalamzann