eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
728 عکس
136 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
"ریحان" وقتی وارد مسجد شد یک شال پوشیده بود و موهای صافش را به شکل منظمی فرق کج کرده و بیرون گذاشته بود، یک شلوار کوتاه هم پوشیده بود با کالج‌های مشکی و چادری که احتمالا به احترام مسجد دور خودش نگه داشته بود. وقت برگزاری جشن افتتاحیه داخل جمع بچه‌ها ننشست، در ردیف تریبون و کمی با فاصله از بقیه نشست، وقتی رو به جمعیت با بچه‌ها حرف می‌زدم، با صدای بلند گفت به من هم نگاه کنید که البته سخت بود به آن سمت چرخیدن، اما معذرت خواهی کردم که توجه نکردم و رو به او ایستادم و گفتم به جبران آن چنددقیقه، این دقیقه ویژه خودت، خندید و خوشش آمد. وقتی درباره ممنوعیت استفاده از تلفن همراه به بچه‌ها گفتم، تنها کسی بود که اعتراض کرد و چندبار پرسید چرا؟! وقتی توضیح دادم قانع نشد و گفت من با اینستاگرام کار میکنم و کارم را از دست می‌دهم! بعد هم رفت تلفن بزند و گفت به مادرم می‌گویم مرا ببرد چون نمیتوانم اینجا باشم. افتتاحیه تمام شد و ریحان را بین بچه‌ها دیدم، ماندنی شده بود. دخترک خوش اخلاق و شیرینی بود با دنیایی از سوال که در جمع‌ها و حلقه‌ها بدون تعارف می‌پرسید، اهل خجالت نبود، نشان به آن نشان که وقتی تنها کارشناس مرد اعتکاف در جمع بچه‌ها نکات پزشکی و سلامتی را می‌گفت، برخلاف بقیه با صدای بلند حرف می‌زد، سوال می‌کرد و حتی اعتراضش را هم پنهان نمی‌کرد. روز آخر قبل از نماز مغرب، ریحان آمد و گفت شما گیره روسری ندارید که به من بدهید؟ نداشتم، گیره روسری خودم را باز کردم و به ریحان دادم. روسری‌اش را آنقدر خوب و مرتب با گیره بسته بود که دلت برای صورت قشنگش غنج میرفت، به همان شکل تا پایان اختتامیه بود و به همان شکل خداحافظی کرد و رفت. یاد خانمی افتادم که برای کاری به مسجد مراجعه کرده بود و وقتی ریحان را دیده بود آمد و با اعتراض گفت اینجا مسجد است چرا این دخترها را راه می‌دهید و جواب گرفت که اینجا مسجد است و خانه کسی که برای همه‌ی بندگانش آغوشش باز است...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann