صبحهای #روستا آن هم یک روستای کوهستانی را نمیشود از دست داد،
باید در روستا صبح زود از خانه بزنی بیرون یعنی وقتی آفتاب میخواهد از تیغه این کوههای سر به فلک کشیده
سر بزند، وقتی سرمای هوا جانسوز است و مه و شبنم همه چیز را خیس کرده است، باید بزنی بیرون و بروی همه جا را خوب ببینی و بو بکشی،
صدای آب اینجا شبیه جریان نیست شبیه غرش است، غرش آبهای حجیم
که توفنده و پرقدرت میتازند و از دل کوه میروند، اینجا سرزمین پرآبیست که کمبود آب هیچوقت در آن معنایی نداشته و درختان پربارش هرگز طعم بیآبی را نچشیدهاند،
چشمه وسط روستا همچنان میجوشد،
صدای آبشار از بالای کوه صبحها خوبتر شنیده میشود و پرندهها و عطر آتشی که شاید جایی همین اطراف کسی روشن کرده باشد،
زندگی اگر فقط همینها بود، همین خانه کاهگلی که عطر گِل و خاکش آدم را سرمست میکند، همین ظروف ساده و نمد و گلیم و اجاق آتش و اشکافهای چوبی که بوی عشق میدهد،
اگر همینها بود، آدمها هرگز نمیمردند،
اگر زندگی میشد همینقدر بیتکلف باشد
حکما رنجهای نابجا به وجود نمیآمدند
و فاصلهها ایجاد نمیشدند
اگر میشد زندگی را همینقدر زیبا و معطر و خوشطعم داشت،
نه منی میماند نه تویی نه بده بستانی نه گله و شکایتی،
حیف از روستایی که بخواهد آلوده به تکلفهای شهری شود و حیف از روستاپروردهای که بخواهد بهشتش را ترک کند و گرفتار شهر شود،
خدا نیاورد...
ف. حاجي وثوق
@ghalamzann
#لطفا
میشود در #روستا ویلای باشکوه نسازید؟!
تا عظمت و درخشش سنگ و در و دیوارتان،
خانه گلی روستایی را
از چشم صاحبش نیندازد؟!...
@ghalamzann