eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
728 عکس
136 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
چشمم به آلبالوها که می‌افتد، نقشه مرباکردن‌شان را می‌کشم، آنقدر که بتواند یک خاطره شیرین را در گذشته برایم زنده کند. آلبالوها را به سبک مادر دانه میکنم و لابلایش شکر می‌پاشم و می‌گذارم یخچال تا یک‌شب استراحت کند و شکر به جانش بنشیند و به قول مادر آب بیندازد. روز بعد زمان زیادی نمی‌برد که آلبالو و شکر و آتش با هم مربا می‌شوند و شهد اضافه‌اش را می‌گیرم و در شیشه می‌ریزم که بماند برای شربت تابستان، حالا مربای تازه آماده است و می‌رود که بشود همان صبحانه دلچسب قدیمی که فقط سالی شاید چندبار مزمزه‌اش میکنم. یادش بخیر، یک فروردین را در تهران مهمان خانواده‌ای بودم که همچنان برایم ارزشمند و گرانقدرند و همچنان آن روزها نقطه عطف زندگی‌ام محسوب می‌شوند. من نوجوان ١٨ ساله‌ای که قرار بود کنکور بدهد و آن خانه و خانواده بهترین و مهربانترین میزبانان من، و صبح‌هایی که خاطره‌انگیز بودند و صبحانه‌ در اتاقی که کمی اندرونی بود در مجاورت آشپزخانه صرف می‌شد و عطر و رنگش از خاطرم نمی‌رود. ظروف ملامین صورتی که در آنها مربای آلبالو و کره و پنیر و شاید مربایی دیگر چیده می‌شدند و چای خوشرنگی که در استکان و نعلبکی بود و نان بربری تازه و گرمی که صبح به صبح توسط مادر خانواده خریداری می‌شد و روی سفره می‌نشست. آن ساعت از روز من بودم و مادر خانواده و استادی که حقی بزرگ به گردنم دارد. دور سفره کوچک می‌نشستیم و آن صبحانه‌های دلچسب را می‌خوردیم، آنقدر دلچسب که امروز هرگاه کره و مربای آلبالو و چای کمی لب‌سوز کنار هم بنشینند، بدون درنگ آن سفره و آن روزهای دلنشین مثل یک تصویر واضح و روشن برایم زنده می‌شوند. استاد بدجوری هوایم را داشت، هوای خواندن‌هایم، خوردن‌هایم، حرف‌زدن‌هایم... و من در مجاورت اتاق استاد زندگی میکردم و مسیر زندگی را آرام آرام تغییر می‌دادم. قصه‌ی عجیبی‌ست، سالها گذشته است اما هنوز وقتی مربای آلبالو روی کره در نان تازه می‌نشیند و یک جرعه چای که هنوز داغی دارد همراهش سرکشیده می‌شود، این مغز حیرت‌انگیز پرتابم می‌کند سر آن سفره کوچک و آن ایام سرنوشت‌ساز... خداوند محفوظ‌شان بدارد... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann