#هر_طور_که_خجالت_نمیکشی_بپوش
دخترک پای ثابت دورهمی ها بود، پای ثابت کارهای خیریه،
پای ثابت کتاب خواندن،
وقتی میآمد میپرسید روسری را چطور این شکلی میبندید، یادش میدادم، دوست داشت و همان را تکرار میکرد خیلی تمیز و مرتب،
و میدانستم که فقط جلوی من اینکار را میکند اما مهم نبود، دوستش داشتم و دوستم داشت و همین برای یک ارتباط صمیمانه کافی بود.
فاصله فیزیکی، ارتباطمان را کم کرد و شد در حد عکسالعمل نشان دادن به استاتوسها و استوریها... و مشکلاتی که برایش در زندگی پیش آمد، از او آدم درونگراتری ساخت.
نمیدانستم ارتباطش را قطع کرده و کلا نیست. شب تماشای مسابقه پیام دادم و خواستم که باشد، گفت دوست ندارد. کمی حرف زدیم، بدحالیاش واضح بود.
مادرش میگفت با هیچکس ارتباط ندارد، میگفت از هیچکس حرفشنوی ندارد، میگفت برای هیچکس حرمت قائل نیست، میگفت فقط شما میتوانید کمکش کنید.
برای برنامه زیارت شهید، تلفن کردم، کمی گفتیم و خندیدیم و درباره حیوان خانگیاش حرف زد. بعد گفتم که قرار است با دخترها برویم زیارت شهید، گفت چرا میروید؟ گفتم چون یک مکان مقدس است، نور دارد، مثل حرم، گفت من حرم نمیروم چون باید چادر بپوشم. گفتم اینجا لازم نیست چادر بپوشی، گفت چیزی که من میپوشم در شأن شهید نیست. گفتم هر چه دوست داری بپوش. گفت خجالت میکشم. گفتم هرطور که خجالت نمیکشی بپوش. گفت فکر کنم بعد خبر میدهم.
و نیامد. دخترک مهربان و عاشق من چون از خودش خجالت میکشید نیامد و نتوانست چیزی بپوشد که بابتش خجالت نکشد.
مادرش اشتباه فکر کرده بود، من نتوانستم کمکش کنم... به دخترها مادرها میتوانند کمک کنند، وقتی آنقدر در او عزت نفس ایجاد کنند که بتواند انتخاب کند. انتخابی که او را خجالتزده نکند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann