#انتخابات
#ولی_نعمت_ها
صبح قبل از هفت ونیم بیرون میزنم،
فکر میکردم برنامه سیما ساعت 8 شروع میشود،
با یک حساب سرانگشتی اگر راس ساعت 8 میتوانستم رای بدهم تا قبل از هشت وربع به محل کار میرسیدم و چنددقیقه قابل جبران بود،
اول سری به مسجد میزنم تا یکی از اهالی را ببینم، دعای ندبه هنوز تمام نشده است
چنددقیقه ای مسجد می مانم و ده دقیقه به هشت جلوی مدرسه میرسم
فکر میکردم تیم رای گیری حتما آماده و منتظر اولین نفر هستند!
اما برخلاف تصورم یک فضای به هم ریخته و بدون آمادگی، در حالیکه چند خانم و آقا شبیه پت ومت در راهروی مدرسه به چپ و راست میروند تا کارها را جفت وجور کنند،
ساعت هشت شده و هنوز امکان رای دادن ایجاد نشده است
به مسئول شعبه میگویم ساعت 8 است
رای نمیگیرید؟
با تعجب که گویی توقع زیادی را مطرح کرده ام میگوید صبر داشته باشید!
اینطور وقت ها گویی زمان به شدت جلو میرود و کار پیش نمیرود،
شناسنامه وکارت ملی را روی میز میگذارم
گویی با اینکار حس بهتری پیدا میکنم که مثلا یک مرحله از کار انجام شده است!
اما همچنان خبری نیست
یک خانم مسن کناری ایستاده است
میگویم روی صندلی بنشینید هنوز آماده نیستند
قبول نمیکند،
دیرم شده است اما میدانم اگر بروم اداره لااقل تا ظهر که واحدسیار برای رای گیری بیاید طول میکشد و بعد باید در صف طولانی همکاران بایستم و...
تیم شعبه همچنان در حال بدوبدو هستند
خانم مسن آرام میگوید آمدم که اولین رای صندوق باشم میگویم باریکلا به شما مادر...
میگوید دلم که پر است زندگیمان به سختی میگذرد پسرم در چابهار در گرماهای 50 درجه کار میکند و لقمه ای میآورد
اجاره را دوبرابر کرده اند
با سیلی صورتمان را سرخ کرده ایم اما به بچه ها گفتم اینها باعث نمیشوند که رای ندهم... گوشه چادرش را میکشد و چشمش را پاک میکند
بعد میپرسد به چه کسانی رای بدهم که به درد مردم برسند...
سوال سختی میپرسد
اسم چندنفر را میگویم و در دل آرزو میکنم که کاش همینطور باشد که پیرزن میگوید...
ساعت هشت و بیست دقیقه است که شناسنامه ام را از روی میز برمیدارند،
مسئول شعبه به منشی میگوید که در سیستم ثبت کند آغاز رای گیری ساعت 8 صبح!
ساعت هشت ونیم میرسم اداره
و تازه میفهمم که برنامه ساعت 7 شروع شده است
و باید برای جبران این یکساعت ونیم از دست رفته شتاب کنم
حرف پیرزن هنوز در گوشم زنگ میزند!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann