@ghalamzann
#کروناویروس
#خانه_شهید
اول صبح است که زنگ خانه را میزنند، از آنجایی که طبقه بالا پدرومادر شهید زندگی میکنند و عادت کرده ایم که زیاد زنگشان را بزنند و طبیعتا گاهی هم اشتباهی زنگ ما را بزنند، از بیوقت بودنش تعجب نمیکنم...
داخل پرانتز : هرکسی کاری دارد و نیازی، زنگ طبقه بالا را میزند، ارباب رجوع کمی بیش از اندازه زیاد است، هیچکس هم دست خالی نمیرود
این را از آنجایی میگویم که لابد روی باز دیده اند که وقت و بیوقت زنگ طبقه بالا را میزنند!
دگمه آیفون را که میزنم میگوید کارگر است و آب میخواهد، معمولا این ساعت رفتگرها زنگ خانه را میزدند برای صبحانه و هربار بدون منت سینی صبحانه از طبقه بالا میآمد و قوت ابتدای روزشان میشد و باز داخل پرانتز که اگر در کوچه های دیگر صبحانه را همسایه ها نوبتی به رفتگر محله میدهند، اینجا نوبت به کسی نمیرسد، کلا سندش ششدانگ به نام پدرومادر شهید است،
از یخچال آب سرد در لیوان میریزم، لیوان را در سینی میگذارم
وسواس های کرونایی این روزها میگویند که لیوان یکبار مصرف بگذارم،
اصلا در را باز کنم؟ یا منتظر بمانم زنگ طبقه بالا را بزند،
تصویر پدر شهید که لنگ لنگان پله ها را بی منت پایین میآید برایم زنده میشود،
لیوان شیشه ای را داخل سینی میگذارم
شاید بیشتر تشنه باشد،
شیشه آب را به دست دیگر میگیرم
وسواس کرونایی میگوید در شیشه را باز کن تا مجبور نشوی شیشه را بدستش بدهی
شیشه را بدون در به دست راست و سینی را با لیوان آب داخلش در دست چپ میگیرم و با احتیاط در را باز میکنم
سینی را مقابلش میگیرم. میخندد و میگوید نه آب برای اینها میخواستم،
یک کتری کاملا سیاه شده و یک بطری پلاستیکی نوشابه که کاملا کدر شده است مقابلم میگیرد،
وسواس کرونایی میگوید این دو ظرف کاملا کثیف را که نمیشود داخل خانه برد،
و مادر شهید را تصور میکنم که با زانودردش کتری و بطری را شسته و آب کرده و تحویل میدهد...
طبقه بالا نور دارد
این را از همان روز اول که دیدم دانستم طبقه بالا شهید زندگی میکند
و حضورش هربار حس میشود
به تعداد دفعاتی که زنگ خانه در روز به صدا درمیآید...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann