#من_گمشدهام_تو_مرا_به_خودت_برسان
محمدامین پسر 10 سالهی کاروان که خیلی آقاطور و دوستداشتنیست، در #کاظمین گم شده است. مادرش بالبال میزند و خواهر کوچکش حوراجان رنگ به صورت ندارد. با اهالی کاروان ختم #یاجوادالائمه برمیداریم، کنار حرم بابالحوائج مگر میشود کسی دلشکسته بماند؟!...
مادرش از این سو به آن سو میدود، مردهای کاروان تقسیم شدهاند، حورا همچنان بغض دارد و همهی ما مادرهایی شدهایم که دل توی دلمان نیست و حال مادرش را خوب میفهمیم. حورا را کنار خودم مینشانم، هی حرف میزنم که بخندد و کمتر غصه بخورد، اما بغضش بغض است و حواسش پرت نمیشود، #خواهر است دیگر...
زمان زیادی کاروان معطل میماند و برنامه حرکت به تعویق میافتد،
اما هیچکس اعتراض نمیکند، محمدامین عزیز کاروان باید پیدا بشود،
و میشود!
جایی به یک موکب پناه برده و آنها از روی کارت آویزان در گردنش به مسئول کاروان زنگ میزنند و هماهنگی انجام میشود و محمدامین تحویل میشود. لحظهی در آغوش هم بودن مادر و پسر و گریههایشان دیدنیست و حورایی که با دستهای کوچکش تلاش میکند مادر و برادر را توأمان بغل کند، لحظات خوبیست و حال همه خوب میشود و گمگشتگیها و اضطرابها تمام میشوند.
و من دارم فکر میکنم که وقتی آدمها
نبودنِ یک #عزیز را #باور میکنند،
چقدر اضطرار معنا پیدا میکند و چقدر خودشان را به در و دیوار میزنند و چقدر این نداشتن، طاقتشان را طاق میکند!
#یاایهاالعزیز
✍ ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از در و دیوار دارد برایتان آب میریزد
حضرت عمو!
این قابِ سحرانگیز
در این شب جمعهای که
مادرِ دوعالم
میان بینالحرمین هروله میکنند
و صدای نالهی آدمها
از هر گوشهای به گوش میرسد
و حیرتانگیزترین ازدحامِ عالم
شکل گرفته است
آبها به پای شما
به التماس افتادهاند
این بار نگاهشان کنید آقا...
@ghalamzann
#که_در_خیلت_به_از_ما_کم_نباشد
#زهرا_خانوم یکی از همسفران خوب و عجیب کاروان است که در فضای حسینیه هماتاق هم شدهایم. از آن آدمهاست که مادری میکند برای همه، بدون چشمداشت، بدون درخواست، بیسروصدا، مهربان و خالص، از آن آدم خوبها که دیدن سلوکشان برایت بغض میآورد.
همان ساعت اول همه جا را رُفت و روب کرد، یک مکان عمومی در عراق که سبک نظافتشان کلا متفاوت است، اما زهرا خانوم تا رسید سابید و برق انداخت، طوری که حس کنی اینجا خانه خودت است و احساس راحتیات بیشتر باشد.
محل وضو تمیز نبود و حتی دیدنش آزاردهنده و تا ما با خودمان فکر کنیم که شوینده و جرمگیر و اسکاچ از کجا پیدا کنیم و چه کنیم و حتی یکی مثل من احساس چندش کند که چه کنم و چطور وضو بگیرم و... دیدم روشویی طوری برق افتاده که انگار تازه نصبش کردهاند، از شدت خوشحالی از هماتاقیها پرسیدم چه کسی اینکار را کرده؟ زهرا خانم گفت برای چه میپرسی؟ گفتم مرا مدیون خودش کرده و جایزه دارد، خندید و گفت من، گفتم اقلامش را از کجا آوردی؟ گفت با یکی از لباسهایم!... و ما هنوز ماندهایم که او چطور با تکهای از لباسش سنگ روشویی را اینطور براق کرده است!
لیوانهای بقیه را یواشکی میبرد و میشوید، مراقب است کسی برق و گاز اضافه مصرف نکند، رعایت حال میزبانان عراقی را میکند و بزرگمنشی عجیبی دارد.
یکبار تا حرم همراهش شدم، در مسیر هم آرام نمیگیرد، این را بردارد، آن را کنار بکشاند و در حرم ببیند چه چیزی روی زمین افتاده بردارد و در سطل زباله بیندازد، حتی چیزی که از نگاهِ چو منی باز هم چندشآور باشد!
✅زهرا خانوم یکی از آدمهای خیلی خوب و مصفای سفر است و من فکر میکنم لزوما آدمهای خوب همسفرم نشدهاند، گویی این اتمسفر، بخش نورانی و الهی آدمها را فعال میکند و تو اگر این سفر را تجربه نکردهای و اگر دلت برای خوبی و آرامش و اخلاص و ازخودگذشتگی و بیسروصدا بودن،
تنگ شده است، حتما خودت را در این دریای آرام و آبی بینداز که اگر نیاییم و نچشیم،
از دستش دادهایم... 🌱✨
✍ ف. حاجی وثوق
(کربلا - اربعین ١۴٠٣)
@ghalamzann
#چه_دعایی_کنمت_بهتر_از_این
"رفیق" که باشد
"طریق" هموار میشود:
وَ اجْعَلْنِي مِنْ رُفَقَاءِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
زیارت مشترک امامین سامرا علیهماالسلام
✍ (اربعین ١۴٠٣)
@ghalamzann
#مامانهای_نورانی
مامانِ محمدعلی و مامانِ محمدطاها و مامانِ زینب و مامانِ کوثر و مامانهای دیگر کاروان، مامانهای دوستداشتنی و صبوری هستند.
اصلا گفتنش هم آسان نیست چه برسد به اینکه وسط میدان در حال انجامش باشی، یک مادر که فرزند کوچک دارد، در شهر خودش تا خانه مادرش هم که بخواهد برود، باید ساک بردارد با ملزومات کودکش، هر قدر راحت هم بگذرد، باز هم مادرها معتقدند با بچه کوچک، خانهی خودشان راحتترین جای دنیاست،
حالا این مادرها بار و بندیل خودشان و فرزندانشان را بستهاند، بچهها را به دندان گرفتهاند، آن هم نه در شرایط عادی، که در دمای قریب به ۵٠ درجه، نه در خانه و هتل و جا و مکان راحت، که در اتوبوس و موکب و حرم و مسیر پیاده روی و همهی جاهای سخت دیگر، پس حرفش هم آسان نیست که بنشینیم و تعریف کنیم که خیلی هم آسان میگذرد و اصلا چیزی نیست!
تازه این مادرها باید مهربان هم باشند، تلاش کنند به بچهها خوش بگذرد، مراقب غذای بچهها هم باشند و هزار و یک مراقبت دیگر!
✨من به قدسی بودن این مادرها ایمان دارم، نمیشود نوری در وجودت نباشد و اینهمه سعه صدر داشته باشی و این همه سختی را به جان بخری و باز هم اصرار داشته باشی که فرزندت در این مسیر آمده باشد.
✨از من میشنوید نذر این مادرها کنید، از آنها بخواهید برایتان دعا کنند و اصلا هر جا در اربعین مادر و فرزندی را دیدید، حتما باری برایشان بردارید و حتما دستی برسانید که خداوند به این مادرها نظر ویژه دارد.
✍ ف. حاجی وثوق
(نجف - اربعین ١۴٠٣)
@ghalamzann
#عمود_یک #به_نیایت
اینکه رسم شده همون ابتدای حرکت
توقف میکنی، تأمل میکنی
و یکی یکی آدمهایی که نیستند
توی دل و ذهنت میاری
و براشون نیت میکنی
و بعد پا در مسیر میذاری
برای اینه که
روی شراکت آدمها حساب باز کردی
و برای اینه که
بخشِ خوبِ شراکت، دستگیرت باشه
و بابتش بهت نگاه کنند...
بسمالله الرحمن الرحیم 🌱✨
@ghalamzann
#تو_حسین_همهای
خانوادگی تو گرمای ۵٠ درجه
ماهی پاک میکنند برای غذای زائر
اینجا تمکن آدمها متفاوته
اما #میزبانی قصه مشترک همه است
یکی با شوربا مهمان میکنه
یکی نان و پنیر
یکی فلافل و یکی برنج و لوبیا
و یکی هم کباب و ماهی...
اینجا اونچه میخوری مهم نیست
سهمِ سنگینِ میزبان بودن اوناست
که برای ما خجالت روی خجالت میاره
حسرتِ سخاوتمندیِ این جماعت
آدمو برای بهترشدن برانگیخته میکنه!
✍ ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#دهه_هشتادیهای_عراقی
بنین دخترک محجوب و خجالتی که در مشایه غذا تعارف میکند،
دوستداشتنی از جنس نوجوان...🌱
@ghalamzann
شید یه دختر کوچولوئه
شید از کار کردن خسته نمیشه
شید با دقت و ظرافت برای زائر آب میریزه
شید دستبنداشو دستش کرده
یه شال حریر انداخته روی سرش
با ناز و قشنگی همهی دختر کوچولوها
با لباس مخصوص عراقیش
به شکل مداوم کار میکنه
وقتی گل سرو بهش دادم
محجوبانه لبخند زد
گفت شکرا...
بعد لیوان آب خنکو داد دستم
دلم برای شید از همین حالا تنگ شده
#کودکان_میزبان
#حرکت_جهانی_اربعین
✍ ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#تو_حسین_همهای
#کرایهای_که_حساب_شد
از حوالی حرم امیرالمؤمنین در نجف تا عمود یک، سوار یک موتور سه چرخه میشویم، وسیله نقلیهای که در عراق خیلی به کار میآید و ١٠ نفر را در آن هر طور شده جا میدهند.
با خانمهای کاروان ۵ نفر هستیم،
یک آقا هم چنددقیقه بعدتر سوار میشود، راننده میگوید پول جاهای خالی را بدهید تا حرکت کنم، قبول میکنیم.
موتور با سرعت میرود و از آنجا که این وسیله نقلیه هیچ حفاظ و امنیتی هم ندارد، اینطور وقتها کمی ترسناک میشود، خصوصا وقتی روی سرعتگیرها میرود یا سر پیچها با سرعت میپیچد.
سرانجام به سلامت میرسیم و دینارها را به راننده میدهیم، آقای مسافر که از لهجهاش پیداست اهل تهران است، به راننده چیزی میگوید و آقای راننده پول ما را که حدود ٣٠٠ هزار تومان ایران است، برمیگرداند. میپرسم چه شد؟ راننده عراقی میگوید "امام حسین... تمام" و اشاره میکند که بروید. از آقای مسافر میپرسم، میگوید "مهمان امام حسین هستید، بفرمایید"
مرد کرایه همه مارا حساب کرده و میرود و ما داریم حظِ مهمانی آقایی را میبریم که قواعدش با حساب و کتاب دنیا در هیچ نقطه زمین، جور در نمیآید.
✍ ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز دمای هوا در مشایه به اوج خودش رسیده است همراه با باد شدیدی که داغی هوا را به صورتها میکوبد، مردم به موکبها پناه بردهاند و مشایه تقریبا خلوت شده است. باید صبر کرد تا هوا بهتر شود. منابع انرژی در مقابل جمعیت کم آوردهاند، آب و برق مداوم قطع میشوند و همهی اینها طبیعیست. هیچ کشوری نمیتواند این حجم عظیم جمعیت را در یک مسافت ٨٠ کیلومتری مدیریت کند
اینجا همه چیز معجزهوار سروسامان میگیرد!
✍️ ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#عکسی_که_خیلی_نکته_دارد
و دهه هشتادیهایی که
حتی برای آقایشان دلبری میکنند🌱
@ghalamzann