eitaa logo
قلمزن
478 دنبال‌کننده
713 عکس
122 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب دارم به جلورفتن‌های شما فکر می‌کنم به اینکه چقدر دارید خانوم می‌شوید، چقدر رفتار بزرگ‌منشانه پیدا کرده‌اید، چقدر دارید زود بزرگ می‌شوید، چقدر قبل از هر پیام، هر پاسخ، هر بروز و ظهور، فکر می‌کنید، چقدر نقش مادرانه از همین سن دارد به قدوبالایتان می‌نشیند. حواسم هست که وقت هر نوشتنی حتی حواستان به من و دلم و احساسم هست، حواسم هست که چقدر توانایی خویشتنداری بالایی پیدا کرده‌اید، حواسم به‌تمرین‌کردن‌هایتان هست، به قرارهای خودتان با خودتان، به اراده عجیبی که در اجرای قرارهایتان دارید... شما دارید بزرگ می‌شوید حتی تو که برایم نوشتی "از بزرگ شدن می‌ترسم چون با از دست دادن همراه است" و من برایت نوشتم که "از دست نمی‌دهی و داری به دست می‌آوری..." تک‌تک شما دارید بزرگ می‌شوید و من برای هر قدمی که به جلو برمی‌دارید، خدا را شکر می‌کنم... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
این گوشه را به وسعت دنیا نمی‌دهم... 🌱 @ghalamzann
صبح به صبح تابه را روی گاز می‌گذارم... بسم‌الله الرحمن الرحیم...آرد کامل گندم دیم را که مادر شهید زحمتش را کشیده، می‌ریزم و تف می‌دهم، رنگ آرد باید تغییر کند...الحمدالله‌رب‌العالمین... آرد برنج را پیمانه میزنم و اضافه میکنم، گرمی گندم را معتدل می‌کند، حالا هردو را با هم تف می‌دهم... الرحمن‌الرحیم... روغن حیوانی را روی آردهای تف‌خورده می‌ریزم، قرار است قوّت جانشان باشد... ملک‌یوم‌الدین...حالا نوبت چهارزیره است که هر کدامش دنیایی از خاصیت است و باز مادر شهید برایم آسیاب کرده... ایاک‌نعبدو‌ایاک‌نستعین... زعفران را نمی‌ریزم، می‌گویند نبودنش بهتر است... گلاب و هل را به نباتی که دارد در آب حل می‌شود، اضافه می‌کنم... اهدنا‌الصراط‌المستقیم... حالا ترکیب شیره و آرد و روغن با هم مخلوط می‌شوند... صراط‌الذین انعمت علیهم... عطر خوش گلاب و روغن و هل فضا را پر می‌کند... غیرالمغضوب‌علیهم‌والضالین... می‌رود که مرهم باشد و شفا باشد که شفا همین‌هاست، همین جمع شدن بایسته‌های طبیعی و معنایی در کنار هم، همین نشستن جانِ سوره حمد به جانِ طبیعیات و جانِ دعا به جانِ نسخه پزشک... یا من‌اسمه دواء و ذکره شفاء... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
می‌بخشی می‌گذری چشم می‌بندی رد می‌شوی می‌باری خیس میکنی طهارت می‌دهی حال خسته را خوب میکنی شفا می‌دهی جلا می‌دهی دست خالی را پر میکنی سائل را بی‌جواب نمی‌گذاری می‌باری می‌باری می‌باری و بودن یعنی همه‌ی این‌ها و جز این‌ها... چه خوب که کریم دوعالم شما هستی🌱 @ghalamzann
انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی؟!... خودت بهتر میدانی که ما فقط ادای آدم‌قوی‌ها را درمیاوریم ما ژستش را می‌گیریم ادعایش را داریم حرفش را می‌زنیم اصلا اهل وانمود کردنیم! خودت که بهتر می‌دانی چه نیازی به اعتراف و گفتن... و دانستن این راز فقط کار شمارا که ولیّ ما هستی جدی‌تر و سنگین‌تر کرده است! وگرنه بنده‌ی یه‌لاقبا را چه به عرض‌اندام! به ضعف‌مان رحم کن به اندازه‌های کوچکی که داریم به ظرفی که زود به زود پر می‌شود به توانی که اندک است به آمادگی‌های نداشته به کوچکی‌های رو شده به درس‌های ناخوانده می‌شود مدارا کنی با کوچک‌ترها؟!... 🌱 @ghalamzann
وقتی قرار شد ترجمه خواندنی قرآن کریم برای نوجوانان تهیه شود، خیلی از شمایان پای کار آمدید تا کمک کنید قیمت شکسته شود و توانایی خرید فراهم گردد. هر کسی سهمی برداشت و گوشه‌ای از بار را گرفت و در نهایت یکی از بندگان خوب خدا کار را تمام کرد و جناب آقای ملکی، مترجم محترم قرآن هم پای کار آمدند و امکان خرید 40 ترجمه خواندنی کتاب خدا مهیا شد. (بانیان چه دادند و چه به دست آوردند، تنها خدا می‌داند...) آنقدر شوق و استقبال ایجاد شد که 40 قرآن خیلی زود صاحب پیدا کرد و در شب میلاد کریم اهل بیت علیهم‌السلام، به دست نوجوانان رسید. این قرآن ها رفتند تا بشوند مونس و جلیس و رفیق دوستان نوجوان ما، تا به جای طبقات دکور و طاقچه، داخل کیفشان بروند، تا به جای سنگین و رنگین نشستن در کنج کتابخانه، میان دستان دختران و پسران ما جای بگیرند و خط‌کشی بشوند و نکته‌برداری و مخلص کلام آنکه، ترس و احتیاط بچه‌ها از دست زدن به قرآن بریزد و بشود جان‌شان و ماندگار در برنامه‌هایشان، می‌رسد روزی که کلام استوار خداوند بشود پناه امن اندیشه‌های فرزندان این آب و خاک و دلارام وجودشان... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
در اتاق ملاقات NICU بیمارستان نشسته است و نرمه نرمه اشک می‌ریزد. حال بیمارش را می‌پرسم، می‌گوید سه‌قلو هستند، یکی خوب است دوتای دیگر بستری شدند. می‌گویم خوب می‌شوند غصه نخورید. می‌گوید غصه گرسنگی و درمانشان را می‌خورم. پدرشان کارگر است، روزی 200 تومان درمی‌آورد، هزینه بیمارستان و هزینه شیرخشکی که هرروز تمام می‌شود و اجاره یک میلیون و 200 تومانی در جاده سیمان... زن می‌گوید و اشک می‌ریزد و مظلومانه صورتش را پاک می‌کند. شماره تلفتش را می‌گیرم و شماره کارتش را و می‌گویم همان خدایی که این سه‌قلوی نازنین را هدیه کرده، روزی و غذایشان را هم می‌رساند و می‌گویم بعضی‌ها نذر شیر دارند، نگران شیر بچه‌ها نباش... از مسئول شیفت پرس و جو می‌کنم، شرایط همان است که گفته است. حالا یکی دیگر از بچه‌ها مرخص شده و یکی مانده است که به امید خدا به زودی مرخص می‌شود. اگر می‌خواهید شما هم بانی شیر این سه طفل معصوم باشید کافیست اطلاع دهید 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
شب میلاد بود و پسرها داشتند کوچه خانه شهید را ریسه می‌بستند. کار به نوجوانان واگذار شده بود و مرد و مردانه پای کارشان ایستاده بودند و یکی نردبان را گرفته بود و یکی آن بالا بود و چندتا هم پایین، ریسه آماده می‌کردند. رفتم خداقوت بگویم که دیدم اخم دارند و کار را متوقف کرده‌اند و روی لبه جدول نشسته‌اند. علت را پرسیدم گفتند این خانه روبرویی اجازه نداده سر ریسه‌ها را روی نرده‌های دیوارش ببندیم. حق داشتند، یک خانه با عرض زیاد که اگر مانع میشد مشکل جدی در بستن ریسه‌ها به وجود می‌آمد. بدجوری حالشان گرفته بود. رفتم زنگ منزل را بزنم یکی از پسرها هشدار داد که زنگ نزنید عصبانی است و می‌آید دعوا می‌کند! اینکه چه بین‌شان گذشته بود، نمی‌دانم اما هر چه بود اتفاق خوبی نبود و احتمالا پسرها هم طبق سن و جنس‌شان، نتوانسته بودند تعامل خوبی برقرار کنند. بسم‌الله گفتم و زنگ را زدم. خانمی با صدای عصبانی که احتمالا فکر کرده بود باز هم همین پسرهای از ظن خودش شیطان هستند، پشت آیفون گفت بله! سلام کردم و با عذرخواهی خواهش کردم بیاید بیرون، گفت کارتان را بگویید، دوباره خواهش کردم بیاید. پسرها ایستاده بودند و با نگرانی منتظر احتمالا گیس و گیس‌کشی بودند که در باز شد و یک خانم جوان که چادر رنگی‌اش را نمی‌توانست درست روی سرش نگه دارد خیلی حق به جانب در را باز کرد. اول عذرخواهی کردم که باعث زحمت شدیم بعد پسرهای اخمالو و ناامید را با بساط‌شان نشان دادم و گفتم به امیدی آمده‌اند که کوچه را در شب میلاد ریسه ببندند. کارشان گیر دیوار شماست، می‌شود اجازه بدهید که سر ریسه‌ها را این بالا ببندند؟ نگاهی به پسرها کرد و سرش را پایین انداخت و گفت مشکلی نیست، ببندند. دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم اگر رضایت ندارید جمعش میکنیم. مهربان‌تر شد و گفت نه اشکالی ندارد. روی دیوار بودند ناراحت شدم - و حق داشت - تشکر کردم و عیدش را تبریک گفتم و رفت داخل خانه... به پسرها گفتم بسم‌الله... بروید بالا و ببندید. گفتند چطور قبول کردند؟ گفتم با اجازه گرفتن، مودبانه صحبت‌کردن و احترام گذاشتن... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
ادب حکم می‌کند قدردانی کنم از همه‌ی شما که دعاهایتان را این روزها همراه کردید خالصانه تا به لطف خداوند شفا حاصل شود...🌱 شکر خدا، این کوچولو از بیمارستان مرخص شد و شب قدر در کنار خانواده، قرآن روی سر گرفت... ✨ خداوند دست‌گیرتان باشد و در پناه امن او، آرامش و سلامتی و عاقبت‌بخیری را تجربه کنید... 🍃
شب‌های قدر، شب‌های طرح و برنامه و تصمیم هستند و مقدرات ما بر اساس آنچه می‌خواهیم و طلب می‌کنیم و تمایل داریم، چیده می‌شوند. بیاییم راهبرد سال آینده را برای خود و خانواده، "انس با قرآن" قرار دهیم...🌱 و گمان نکنیم که هست و داریم‌اش و بی‌نیازیم از حرکت و تلاش در این مسیر، که انس با قرآن، یک مرتبه معنایی ویژه است که سعادت حقیقی را در دنیا و آخرت تأمین می‌کند و باید امشب برایش تصمیم گرفت و آن را آرزو کرد و برایش قدم برداشت. ملتمس دعای خیرتان✨ @ghalamzann
پیام استاد: "شب قدر است و نزول فرشتگان آغاز شد..." 🌱 😭 @ghalamzann
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ اینک شما و وحشتِ دنیای بی‌علی... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دیشب آن حلقه‌ی بی‌مقدمه و ناگهانی کنار ستون را دوست داشتم وقتی بعد از تمام شدن برنامه‌ها، کنجی نشستم تا شاید دعایی بخوانم، یکی یکی آمدید و نشستید و اگرچه دعاخواندن روی هوا ماند اما برای چندمین بار، شدیم یک حلقه یا بقول ستایش یک گِرده! و از نگاه من همان که ارزشمند است و نورانی، حتی نرگس که سرش همیشه در گوشی هست و بقول خودش دنیایش همان است، در همان وضعیت سر توی گوشی، آمد نشست و فاطمه که شیطنت‌هایش را کرده بود و حالا جدی شده بود و وجیهه که شوخی و جدی سرش را روی پایم گذاشت و گفت محبت می‌خواهد و زهره که در حال تقلیدصدا و نشان دادن توانایی‌اش بود و آیناز که پر از سوال و سکوت و لبخند و سماجت برای بیان یک خاطره، از اول تا آخر، بیخیال نشد و زهرای شیرین که بزرگتر از سنش بوده و هست و زینب که ساکت‌تر از بقیه بود و و و... من دیشب آن حلقه بی‌قاعده کنار ستون را دوست داشتم، اگرچه سلفی می‌گرفتید و دوست داشتید درباره کراش و رل زدن و انواع دیگرش حرف بزنید و باز شیطنت کنید و باز سماجت من را برای متمرکز شدن روی طرح و برنامه شب قدر چندتایتان به شوخی بگیرید و باز هم برای خودتان آرزوهای خوب نکنید و خیر و خوبی نخواهید، اما دوستتان داشتم و برایتان خواستم. حتی برای نرگس که دلش می‌خواست تقدیر سال آینده اش جداشدن از خانواده و گرفتن پارتی! باشد و فاطمه که دلش شبیه آن و عجیب‌ترش را میخواست. من برایتان بهترین‌ها را خواستم حتی وقتی ستایش خیلی مودبانه خواست رضایت بدهم که رل بزند! من برایتان بهترین‌ها را خواستم و حواسم هست به احوالات متفاوتی که دارید، به که نیمه شب پیام دادی و خواستی برایت آرزوی شهادت کنم و که در جستجوی راه‌های شکسته شدن بودی و که نوشتی حرم بودی و خواستی زنگ بزنی اما ملاحظه کردی و و دیگر... برای تک تک شما خیر کثیر خواستم تا تقدیرتان در سال آینده، بهترین باشد و حال و احوالتان بهتر از آنچه هست و دغدغه‌هایتان بزرگتر و جدی‌تر و نگاهتان به زندگی معقول‌تر و عمیق‌تر...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
مارا بزرگ کن مارا بزرگ کن آن‌قدر که دغدغه‌هایمان بزرگ شوند! ما را شاید دغدغه‌ی نان و آب نباشد، اما شهوت دیده شدن روزی مارا خواهد کشت مارا اسارتِ این همه بازی از پای درخواهد آورد بیا و نبین بازی‌هایمان را خجالتمان نده ما کوچک مانده‌ایم و وسط بزرگسالی داریم کوچکی می‌کنیم ما در کودکی‌هایمان مانده‌ایم و شبیه کودکان بازی می‌کنیم و اهل رقابتیم اما خلاف کودکان صداقت نداریم از حُسن نیت حرف می‌زنیم اما اگر بتوانیم حتی پایمان را سر راه پای یکدیگر می‌گذاریم تا کسی نتواند جلو برود و حرکت کند ما از هم طلب حلالیت می‌کنیم اما بوی صداقت و خیرخواهی نمی‌دهیم و شاید تلخ‌ترین قصه‌های دنیا ان جاهایی رقم می‌خورد که چشمه صداقتش گل‌آلوده باشد! بیا و ترحم فرما تا لااقل در شریف‌ترین "زمان‌"ها و مقدس‌ترین "مکان‌"ها ذهن و دلمان آلوده‌ی نفسانیات نماند... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
✨خدای مهربان شب‌های قدر! 🔹در سال پیش‌رو: 🍃مرا آن پدری قرار ده که روزی حلال در سفره خانواده می‌نشاند. 🍃و مرا آن مادری قرار ده که قوت و غذای خانه را با ذکر خدا آغشته می‌کند و نور می‌کند و به جان خانواده می‌نشاند. 🍃و مرا آن فرزندی قرار ده که حفظ حرمت پدر و مادر و خدمت به آنها، برکت و گشایش مسیر زندگی‌اش می‌شود. 🍃و مرا آن رفیقی قرار ده که خیر و حرکت و برکت را فقط برای خود نمی‌خواهد و دلش و جانش برای جان گرفتن رفیقش به دامن تو متوسل می‌شود. 🍃و مرا آن همسایه‌ای قرار ده که تا خبر آسایش و آرامش همسایه به او نرسد، سر به بالین نمی‌گذارد. 🍃و مرا آن بنده‌ای قرار ده که جز برای رضایت تو قدمی برنمی‌دارد و جز نگاه تو، نگاهی نمی‌خواهد و جز تایید تو، تمایلی ندارد و می‌داند "آن‌کس که باید ببیند، می‌بیند.." ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آمده‌اند خیل کثیر... کوچک و بزرگ در هوای گرم با دهان روزه نفس‌شان گرم... قدم‌هایشان مبارک قدر را باید دانست... 🌱 @ghalamzann
شما دخترها مداوم از من می‌پرسید که چندساله هستم و من خودم را نوجوان معرفی میکنم فاقد سن و سال مشخص... از شوخی‌های همیشگی که بگذریم به فرض که من ١۵ ساله باشم، ١۵ سال یعنی ١۵ بار زمین به دور چرخیده است، خب این که می‌شود سن زمین! پس سن و سال من چه می‌شود؟! من در این ١۵ سال چندبار حرکت کرده‌ام؟ چندبار به دور حقیقی گردیده‌ام؟ به واقع سن من... سن شما... چقدر است؟! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
یک روز در پیچ‌های پی‌درپی یک جاده کوهستانی، درست وقتی ماشین وارد یک سرپایینی شده بود، ترمزش از کار افتاد و فرمان ماشین قفل شد، سرعت به واسطه شیب جاده زیاد شد و دیگر هیچ چیزی تحت کنترل نبود. آنان که تجربه رانندگی را در جاده‌های پیچ‌درپیچ و شیب‌دار و گردنه‌ها دارند، خوب می‌دانند که ترمز در این شرایط چه نقش مهم و لحظه به لحظه‌ای را دارد و اگر کار نکند، ماشین از کنترل خارج می‌شود. در آن لحظات ترسناک که شاید چندثانیه بیشتر نبودند، یقین کردم زندگی به پایان رسیده است، نام‌های مقدس را به زبان آوردم و در آخرین لحظه‌ی رسیدن ماشین به حاشیه دره که همه چیز تمام شده به نظر می‌رسید، فقط یک راه مانده بود، کشیدن ترمزدستی که در آن سرعت یا ماشین چپ می‌کرد و یا سقوط، اما ماشین درست کنار دره با شدت دور خودش چرخید، لاستیکش ترکید و بین جاده و دره متوقف شد. آدم‌ها برای کمک آمدند و من توان راه رفتن را از دست داده بودم و شوک ماجرا تا مدتی کار خودش را کرده بود. القصه این اتفاق تمام شده است، اما هنوز هربار که در سرعت بالا، پا روی ترمز می‌گذارم، یک ترس ناخودآگاه بلافاصله می‌آید که نکند ترمز نگیرد و قفل شود و این حس به شکل عجیبی هنوز ردش مانده است. پی‌نوشت ١) کاش رد خطاهایمان آنقدر بماند که هربار وقت نزدیک شدن به لغزشگاه، ترس از تکرار دوباره‌اش، همان حس عجیب را به جانمان بیاندازد...🌱 پی‌نوشت ٢) وقتی در جاده‌های پیچ‌درپیچ زندگی با سرعت در سراشیبی می‌رویم، وقتی ترمزمان نمی‌گیرد و فرمانمان که جهت را تغییر می‌دهد، از کار می‌افتد، ترمزدست‌هایی را خدا قرار می‌دهد که مانع سقوط‌مان می‌شوند. حتی اگر کمی آسیب ببینیم اما یادمان می‌ماند که کی و کجا هیچکاره بوده‌ایم و نجات‌مان داده‌اند🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
... مارا به جبر هم که شده سر به‌زیر کن خیری ندیده‌ایم از این اختیارها... ...
باید وداع کنیم با عزیزی که نه درک درستی از بودنش داشتیم و نه درک درستی از رفتنش... بغض هم دارد! فرصتی را در اختیارمان گذاشتند و دارند پس می‌گیرند، بی‌آنکه بهره‌ای برده باشیم و توشه‌ای... و باز چشم بکشیم که آیا واقعا یکبار دیگر هم آن را به ما می‌دهند؟! شب آخر است... و و و و و و و اما با همین‌ها دامن ربوبیت‌ش را بگیریم که او رب ماست و عهده‌دار تربیت ما که مربی، دل از متربی نخواهد کند حتی اگر متربی سربه‌هوا و غافل باشد که اگر مهمانی‌اش تمام می‌شود لیکن ما را همچنان سر سفره مهرش بنشاند چشم ببندد ببخشد... بگذرد... و باز دعوتمان کند و خودش لبیک را بر زبان‌مان بنشاند...🌱 ✨فرموده‌اند با تمامش کنیم که می‌خوانیم اما تمام نمی‌کنیم و این یک شروع مجدد است! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
من اراد الله بدأ بکم... 🌱 ...
همراهان ارجمند ضمن عرض تبریک به مناسبت فرارسیدن عید سعید فطر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات و تشکر از حمایت و همراهی شما بزرگواران در مسیر دستگیری از بندگان نیازمند خدا، شما می‌توانید پرداخت زکات فطریه و کفاره خود را از راه‌های زیر انجام دهید: ١)برای فطریه عام:
6037997950204496
بنام خیریه شهدای محله نوفل لوشاتو (برای کپی آسان، شماره کارت را لمس بفرمایید) ✅فطریه سادات را هم می‌توانید به حساب فوق واریز نمایید، اما لطفا اطلاع بدهید. ٢)برای کفاره:
6273811164653849
بنام مسجد حضرت قائم عج (برای کپی آسان، شماره کارت را لمس بفرمایید) ٣)استفاده از صندوق‌های ویژه فطریه و کفاره به تفکیک در محل مسجد حضرت قائم عج ۴)پرداخت مبلغ نقدی در دفتر خیریه به خادمین خیریه که در روز عید قبل و بعد از نماز فطر حضور دارند. ۵) پرداخت از طریق دستگاه کارتخوان خیریه در محل دفتر خیریه ✅واریزی‌های شما بزرگواران تا روز پنج‌شنبه ٧ اردیبهشت برای موارد تعیین شده درنظر گرفته می‌شود و بعد از آن حساب خیریه صرفا به کمک‌های عمومی برای نیازمندان اختصاص خواهد داشت، لطفا بعد از روز پنج شنبه فقط نقدی یا از طریق کارتخوان خیریه پرداخت نمایید و یا در صورت واریز اطلاع دهید. @kheiriyehnofel
... کُونوا نُوراً لمن تَحبّون نور باشید برایِ کسانی که دوستشان دارید... ...
سرپرست 5 فرزند قدونیم‌قد است و بدون پدر برایشان تا امروز دویده و کار کرده و سایه سرشان بوده است. حالا زن به واسطه علائم سختی که داشته توسط دوستان خیّر بستری شده و متاسفانه تشخیص سرطان برایش داده‌اند. حال مادر مساعد نیست و هزینه پزشک و بیمارستان توسط خیرین تأمین شده است. اما او و فرزندانش نیازمند یک سقف هستند تا در این شرایط خیالش بابت پرداخت اجاره آسوده باشد. برای رهن یک خانه کوچک در حوالی توس، نیاز به 10 میلیون تومان وجود دارد. اگر هرکسی یک یاعلی بگوید، حتما سقفی برای این مادر و فرزندانش مهیا خواهد شد. لطفا در صورت واریز اطلاع بدهید...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann