eitaa logo
قلمزن
521 دنبال‌کننده
729 عکس
137 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
642.2K
مهم: آنچه حاج آقا نظافت درباره سوگ‌خوانی آینه‌بندان فرمودند...
قلمزن
#فرصت_را_غنیمت_بشماریم یک مجلس عزاداری خوب در #مشهد با حضور آقای دکتر علی غلامی، کسانی که پای صحبت
این مراسم حقیقتا خوب است: سخنرانی قاعده‌مند و بسیار مفید، مداحی و روضه‌خوانی به اندازه و موثر... پای صحبت آقای دکتر غلامی که بنشینید، حتما بعد در دوره‌های مطالعاتی مجموعه شهید پالیزوانی شرکت خواهید کرد.
کاروان اولین شب سفر را پشت سر گذاشته است و مسافران، کوچک و بزرگ حالا با هم آشناتر شده‌اند. این آدمها قبلا یکدیگر را ندیده‌اند اما حالا گویی سالهاست هم را می‌شناسند و حتی در خوردنی‌هایشان با هم شریک می‌شوند. آقای روحانی، طرح ختم قرآن کریم را تا رسیدن به مرز گذاشته و این تدبیر خوب، فضای اتوبوس را به کلام خدا معطر کرده است. اینجا قلب‌ها و زبان‌ها به هم نزدیک‌ترند و هرکسی از خودش برای دیگری می‌گذرد و چشم‌ها فقط یک نقطه را می‌بینند...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
ساعت ٢ نیمه‌شب است، ازدحام فراتر از حد تصور است، تا چشم کار می‌کند، جمعیت به شکل متراکم ایستاده، کوچک و بزرگ، تصویری خارج از فهمِ ایجاد کرده است. این مرحله سختی خودش را دارد و جمعیت این را می‌داند و هر سال اذیت می‌شود و هرسال باز می‌آید! بچه‌های انتظامی و بسیج تمام تلاش خودشان را می‌کنند که این مرحله به شکل آسان‌تری انجام شود، آنها زنجیره انسانی تشکیل می‌دهند تا جلوی روی هم ریختن جمعیت را بگیرند، اتفاقی که در هنگام ازدحام اجتناب‌ناپذیر می‌شود. چندنفر حالشان بد می‌شود، بقیه آب می‌رسانند و بادشان می‌زنند، همه چیز به خیر می‌گذرد، از خوان سخت گیت که عبور میکنی و گذرنامه‌ات مهر می‌خورد به یک دالان خنک میرسی که قطرات آب روی سر زائران می‌ریزد و خنکای مطلوبی دارد. 📸 حال خوب این مرحله را نشان می‌دهد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
از بصره که عبور می‌کنی جمعیت عراقی پیاده کنار جاده در حال حرکت است، اگر بپرسی از اینجا تا کربلا چقدر راه است میگویند ششصد کیلومتر! این ششصد کیلومتر را با هوای شرجی و به شدت گرم اینجا که محاسبه کنی چندبرابر می‌شود، هوایی که برای ما سواره ها زیر کولر ماشین هم گاهی از تحمل خارج می‌شود، اما مرد و زن و کودک عراقی دسته‌دسته رو به کربلا در حرکتند! ما ایرانیها قرار پیاده روی‌مان مسیر 80 کیلومتری نجف تا کربلاست، چقدر هم با ناز و نوازش و بدرقه و التماس دعا راهی می‌شویم، چقدر هم جماعتی با نگرانی منع می‌کنند که جانِ عزیزتر از جان را به خطر نیندازید، چقدر هم حس می‌کنیم کار مهمی انجام داده‌ایم، چقدر هم در کوله‌هایمان انواع مقوی‌جات پر می‌کنند که دردمان نیاید و اذیت نشویم و کم نیاوریم! اما به راستی چه می‌کنند؟ کوله هم ندارند راه افتاده‌اند بچه‌هایشان را به دندان گرفته‌اند و می‌کشند و چندصد کیلومتر در هوایی که نمی‌توانی به‌راحتی در آن نفس بکشی می‌روند، مثل ما تدبیر هم ندارند که حالا روز بخوابیم و شب برویم که سخت نگذرد! حیرت انگیزند این مردم و جنس و اندازه‌ی عشق و ارادت‌شان برای چو منی قابل فهم نیست... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
"هرکس یک باشد باید همه عمرش هم دلتنگ باشد" همه می‌دانند عاشقانه‌ترین شب‌های جمعه‌ی دنیا را کربلا دارد. این قیامتی که برپا می‌شود در تصور و مخیله‌ی آدمیزادی که نکرده، نمی‌گنجد. شب‌های جمعه، بین‌الحرمین، هم جا دارد و هم جا ندارد، مهمل نمی‌گویم! کافیست کناری بایستی و فقط نگاه کنی، نامش معجزه است یا هر چیز دیگر، نمی‌دانم، اما آنچه چشم می‌بیند و به حیرت می‌نشیند، انبوه متراکمی از جمعیت است که امکان ورود به داخل آنها نیست، اما می‌بینی که گروه‌‌گروه آدم می‌آید و داخل می‌شود و این دریای آرام، موجی برنمی‌دارد! عراقی‌ها که می‌آیند و شب‌های جمعه آنجا زندگی می‌کنند، بی‌دغدغه‌ی نان و آب که مگر می‌شود کسی با حسینِ خدا مجاور شود و از نان و آبش بماند؟! اینجا در بین‌الحرمین، وقتی شب جمعه فرا می‌رسد، می‌گویند بدون‌شک، یک به زیارت حسینش می‌آید... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
کشتی شکسته‌گانیم ای باد شرطه برخیز...
ساعت یک نیمه‌شب به وقت ، زندگی بیش از همیشه جریان دارد. اینجا در دمای ۴٨ درجه و در ازدحامی که نمی‌شود قدم از قدم برداری، طوری و و با همه‌ی جلواتش برقرار است که گویی جماعت در خنکای نسیم صبحگاهی فلان منطقه گردشگری دنیا گرد هم آمده‌اند! اگر کسی مکانی مشابه و اتفاقی مشابه با یک جمعیت ده‌ها میلیونی می‌شناسد بیاید به اهل عالم معرفی کند! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
درباره دنیا چیزی شنیده‌اید؟! فستیوال‌های مشهوری که مثلا ٣۶٠ روز برنامه‌ریزی و تبلیغ می‌شوند تا ۵ روز برگزار شوند. این فستیوال‌ها اهداف متفاوتی دارند و آدمها براساس علاقه و اهداف‌شان در آنها شرکت می‌کنند. مثلا فستیوال شنا کردن در ، یا مثلا لباس و ماسک پوشیدن، یا دوچرخه‌سواری کردن، یا اعلان حمایت از فعالان فلان رفتار ، یا فستیوال‌های فرهنگی با هدف معرفی آداب و ملل و انواع دیگرشان، مشهوری هم برگزار می‌شود در دنیا که جمعیت را می‌زند، مثلا در فلان ببابان که قیمت بلیطش اندازه بهای یک آدم است و علاقه‌مندان تلاش می‌کنند خودشان را به این سالی یکبار برسانند و آنقدر زمان کنسرت طولانی است و محتوا و ملودی آن بالاتر از انسان پیش‌بینی شده که شرکت‌کنندگان برای آنکه بتوانند تاب بیاورند، ناچارند مصرف کنند! شهرهای جالب توجه و جذابی هم وجود دارند، مثلا آمریکا که بالاترین جذابیت‌های تفریحی را در اوج و بی‌قانونی در اختیار گردشگران قرار می‌دهد و آدمها در انواع ، خودشان را می‌کنند. آدم‌ها برای بهره‌مندی از همه‌ی موارد بالا باید هرچه دارند، بدهند و هزینه‌های گزاف کنند تا به محبوب‌هایشان از هر نوعی برسند. بماند که اگر سر از دربیاورند، آنچه ندارند هم باید بدهند! و همه‌ی این‌ها نه تنها آورده‌ای برای و حتی آدمی ندارند که آنچه در وجودش مانده هم می‌گیرند و موجودی و تحویل می‌دهند. اما، نقطه‌ای روی کره وجود دارد که شبیه ندارد. یک جای عجیب که هر سال یک فستیوال در آن برگزار می‌شود که جمعیت شرکت‌کننده‌‌اش با جمعیت هیچ فستیوال رنگارنگ دیگری قابل قیاس نیست. اینجا درست برخلاف همه‌ی نقاط گردشگری دنیا، جیب دیگری می‌شود جیب تو... و او از آنچه دارد اینجا کسی سر کسی کلاه نمی‌گذارد و برای چشیدن لذت بی‌نظیری که وجود دارد، لازم نیست هیچ مخدری مصرف کنی، اینجا یاد می‌گیری مهربانی را و سخاوت را و دستگیری را... کاش فقط یکبار همه‌ی تجربه‌اش کنند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایتِ این در مقابل حریمِ حرم حکایتِ است! حق هم دارد طفلکِ به مقصودنرسیده... @ghalamzann
روی سکویی مقابل مضجع شریف نشسته و تندتند قرآن می‌خواند. وقتی می‌خواهد جابجا شود و کمی با هم تماس پیدا می‌کنیم، با لهجه غلیظ عراقی می‌گوید ببخشید حبیبتی... دلم برای خودش و صورت دوست‌داشتنی‌اش و مهربانی‌اش غنج می‌رود. میگویم فارسی بلد هستید؟ می‌گوید یک کم... می‌گویم کربلا زندگی میکنید؟ و حسرتم را می‌فهمد. می‌گوید لا، کاظمینِ موسی‌بن‌جعفر علیه و علیهم‌السلام... - و من عاشق احترام‌گذاشتن‌های مخصوص‌شان هستم - می‌گویم من مشهدم مشهد علی‌بن‌موسی‌الرضا، بلافاصله می‌گوید علیه و علیهم‌السلام... نامم را می‌پرسد، می‌گویم، با هیجان می‌پرسد علویّه؟... و بعد تلاش می‌کند دستم را ببوسد، سرش را می‌بوسم و مادرانه بغلم می‌کند و چه حلاوتی دارد این همدلی که فاصله‌ها برداشته می‌شوند و گویی سالهاست که همدیگر را میشناسید و جدایتان کرده بودند و حالا به هم رسیده‌اید. احساس می‌کنم چقدر دوستش دارم و چقدر می‌شناسمش و چقدر غریبه نیست! می‌گوید من وقتی کربلا می‌آیم، جایم همین‌جاست، همیشه همین‌جا می‌نشینم بیا که باز ببینمت... اصلا بیا کاظمین... علی عینی... و دستانش را روی چشمانش می‌گذارد. دلم نمی‌خواهد برود، برایش بلند می‌شوم، نمی‌گذارد، اما بلند می‌شوم، طوری خداحافظی می‌کند که گویی از عزیزش جدا می‌شود، بغضم را می‌بیند، پیشانی‌ام را می‌بوسد و می‌رود، نامش را نپرسیدم، دنبالش می‌دوم، حبیبتی اسمک؟ می‌گوید ، به من می‌گویند ام‌عقیل و می‌رود و دلم برایش تنگ می‌شود... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
پیرزن طوری دستانش را به سمت بالا برده و طوری با شدت تکان می‌دهد و خواستن‌هایش را می‌گوید که گویی مطمئن است، جوابش را می‌گیرد و این میزانسن زیبا را دستان پیرزن خلق کرده است. اصلا اینجا مردم همینقدر مطمئن متوسل می‌شوند، دلشان عجیب قرص است، وقتی می‌آیند و با آقا حرف می‌زنند، مانندِ چو منی دست و دلشان نمی‌لرزد که اصلا اجابت می‌شود یا اصلا نگاهم میکنند؟... اینجا همه چیز برایشان قطعیت دارد، چه وقتی دعا می‌کنند، چه وقتی زندگی‌شان را سر دست به زائر تقدیم می‌کنند، ایمان دارند که همه چیز برمی‌گردد و برایشان جبران می‌شود، ایمان دارند و سال بعد و سال‌های بعد باز هم زندگی را سر دست می‌گیرند و باز هم اجابت می‌شوند. قصه عجیبی دارد، قصه‌ای که دوسر بُرد است و اینجا مردم در هرحال برنده‌اند...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann